کتاب «فاشیسم: ریشهها و سیر تحول» نوشتۀ اینیاتسیو سیلونه ترجمۀ حامد خدادادی
گزیدهای از متن کتاب
فاشیسم
آیا فاشیسم از آسمان نازل شد؟
ویژگیهای دولت ایتالیا پیش از اصلاحات فاشیستی
ایتالیا آخرین کشور از کشورهای بزرگ اروپایی بود که در قالب دولتی ملی متحد شد. بیشک بین این واقعیت و وضعیت عقبماندگی اقتصاد سرمایهداری ایتالیا رابطهای هست. ظاهراً این دیدگاه با نظر بسیاری از مورخان که گهوارۀ سرمایهداری را در ایتالیا قرار دادهاند، در تضاد است. درواقع، سرمایهداری ایتالیا در ابتدا، که بین قرنهای دوازدهم و چهاردهم توسعه یافت، در اواسط قرن شانزدهم سقوط کرد، درست زمانی که قدرت سیاسی اسپانیا و پرتغال درحال فروپاشی بود. بنابراین، مرکز اروپایی روابط سرمایهداری از کشورهای مدیترانهای به کشورهایی که مشرف به دریای شمالاند (بلژیک و هلند، و بعداً انگلستان، فرانسه و شمال آلمان) منتقل شد. به گفتۀ مارکس، این دوره (اواسط قرن شانزدهم) آغاز اقتصاد واقعاً سرمایهداری را نشان میدهد. در آن زمان، ایتالیا وارد یک دورۀ طولانی رکود اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شد. این کشور تحت تأثیر روح سرمایهداری اصلاحات قرار نگرفت و به کلیسای کاتولیک وفادار ماند، که در پیروان خود این باور را پرورش میداد که فرد بهتنهایی از رسیدن به حقیقت عاجز است، اقتدار منشأ الهی دارد، و دربارۀ اقتصاد، فراتر از مفاهیم خیریه و صدقه نمیرفت.
در طول قرون وسطی، روشنفکران ایتالیایی بین طرفداران کلیسا و طرفداران امپراتوری تقسیم شدند؛ دو مفهوم نهچندان ایتالیایی، بلکه اروپایی. کسانی که انرژی معنوی لازم برای شناخت اروپا و نگاه به آن را نداشتند، به پرداختن به جوامع محلی خود ادامه دادند. تا قرنها، ایتالیا صرفاً اصطلاحی جغرافیایی و زمینی بود که اسپانیاییها، فرانسویها و اتریشیها در آن به جنگهایشان میپرداختند. هژمونی اسپانیا بر شبهجزیره در آستانۀ زوال این قدرت برقرار شد. از سوی دیگر، هژمونی اتریش با مقاومت فرانسه مواجه شد و هرگز نتوانست به کل کشور گسترش یابد. کلیسای کاتولیک که قدرت دنیوی را بر ایتالیای مرکزی اعمال میکرد، اما قدرت مطیع کردن بقیۀ کشور را نداشت، همیشه هدف تجزیۀ شبهجزیره به چندین ایالت را دنبال میکرد و نجات خود را تنها در ضعف دیگران میدید؛ به همین دلیل، پاپها هر زمان که تهدیدی برای اتحاد ایتالیا تحت یک قدرت واحد ایجاد میشد، ارتشهای خارجی را فرا میخواندند. در سال ۱۸۰۸، پادشاهی ناپل برای اولینبار سرزمینهای تقسیمشدۀ ایتالیا را با الحاق استانهایی که قرنها تحت سلطۀ اتریش بودند، در سال ۱۸۰۹، متحد کرد. بااینحال، نتوانست سیسیل و ساردنیا را فتح کند. در طول دورۀ بازگشت، دولتهای ایتالیا دوباره تحت سلطۀ اتریش قرار گرفتند که وظیفۀ دور نگه داشتن انقلاب بورژوازی و نیروی مخرب آن را از ایتالیا بر عهده گرفته بود و حق داشت نیروهای خود را به همۀ مناطقی از ایتالیا اعزام کند که به نظر میرسید نظم موجود و وضع موجود سرزمینی در خطر است.
ریسورجیمنتو: افسانه و واقعیت
تلاشهای دیپلماتیک، توطئهآمیز و نظامی با هدف متحد کردن ایتالیا در دولتی واحد، بین سالهای ۱۸۲۱ و ۱۸۳۰ آغاز شد، در سالهای ۱۸۴۸، ۱۸۵۹ و ۱۸۶۰ به اولین نتایج ملموس خود رسید، و بین سالهای ۱۸۶۶ و ۱۸۷۰ با موفقیت به پایان رسید. این دوره از تاریخ ایتالیا با نام «ریسورجیمنتو» شناخته میشود.
در وهلۀ اول، ریسورجیمنتو (اگر آن را از همۀ دروغهای تاریخی جدا کنیم که مدرسۀ دولتی معمولاً آموزش نسلهای جوان دربارۀ پرستش گذشته را به آن مزین میکند) تلاش موفق خاندان ساوی برای گسترش سلطۀ خود از پیمونت به بقیۀ ایتالیا بود؛ تلاشی که به موفقیت انجامید، زیرا توازن اروپایی درپی اتحاد مقدس دیگری نبود و درگیریهایی که بین فرانسه و اتریش (۱۸۵۹)، پروس و اتریش (۱۸۶۶) و درنهایت بین فرانسه و پروس (۱۸۷۰) رخ داد، ماهرانه در مرکز توجه قرار گرفت و از منافع سرمایهداری نوظهور هم برای لغو موانع گمرکی و کاهش برخی امتیازات فئودالی استفاده شد. اما علاوهبر جنبۀ سلطنتی اتحاد، نباید عامل مردمی و دموکراتیک را فراموش کرد.
از مناطقی که امروزه بخشی از دولت ایتالیا هستند، پیمونت، لیگوریا و ساردینیا از دیرباز تحت مالکیت پادشاهی بودهاند. لمباردی با آتشبس ویلافرانکا به دست پادشاهی افتاد، اما به موجب همهپرسی سال ۱۸۴۸ به دولتهای ساویایی پیوست، که البته شرط اصلی آن (که کاوور در سال ۱۸۵۹ با یک کودتا نادیده گرفت) تشکیل مجلس مؤسسان، یک ایدۀ مازینیایی و دموکراتیک، بود. مارکه و اومبریا با فتح پادشاهی به دست آمدند، و ونتو نیز همینطور. اما پارما و پیاچنزا، مودنا و رجیو، رومانیا و توسکانی پس از انقلاب وارد اتحاد شدند. سیسیل و ناپل را گاریبالدی به اتحاد پیوند داد. لشکرکشی به رم تحت تهدید انقلاب مازینیایی به سامان رسید. (…) این مطلب تاریخ ایتالیا در نیمۀ دوم این قرن است: نوسانی مداوم بین لطف خدا و ارادۀ ملت، بین محافظهکاران قاطع و لیبرالهای صریح. ارتجاع و انقلاب، که در جریان اتحاد به هم رسیدهاند، به یک زنجیر بسته شدهاند و پنجاه سال است که برای تسلط بر دولت مبارزه میکنند.
واکنش چه زمانی آغاز شد؟ از روزی که انقلاب آغاز شد.a
پیروزیهای مکرر ارتجاع بر انقلاب، که از ریسورجیمنتو تا به امروز ادامه داشته است، نهتنها با تسلط ظاهری نیروهای سنتی بر نیروهای مردمی توضیح داده میشود، بلکه مهمتر از همه، با کاستیهای موجود درون حزب انقلابی توضیح داده میشود که تاریخ نگونبخت آن از مازینی[1]و گاریبالدی[2] شروع میشود و تا بوردیگا[3] و بومباچی[4] ادامه مییابد. سه ویژگی اساسی همۀ انقلابهای بورژوایی قرن گذشته، یعنی الف) سرکوب فئودالیسم از طریق انقلاب، ب) مشارکت مردم در مبارزۀ تحت رهبری بورژوازی لیبرال، و ج) ایجاد یک دولت مشروطه براساس دموکراتیک، در طول ریسورجیمنتو تنها بهصورت کاریکاتور ظاهر میشوند.b
[1]. Giuseppe Mazzini
[2]. Giusppe Garibaldi
[3]. Amadeo Bordiga
[4]. Alessio Bombaci
کتاب «فاشیسم: ریشهها و سیر تحول» نوشتۀ اینیاتسیو سیلونه ترجمۀ حامد خدادادی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.