رفتِستون

کسری بختیاریان

افسردگى مى‌گیره آیینه
هر بار که از تو جدا مى‌شه

تو حتى بی‌آرایشم ماهى
ماهى که صبح از خواب پا می‌شه

شب قهر کرده وقتی فهمیده
مشکى­‌تر از موهاى لَختت نیس

راحت بگو دیوونه‌­ى زیبا
تو این همه زیبایى سختت نیس!؟

چشمات دو تا فنجون قهوه‌س که
عطرش داره می‌پیچه تو خونه‌م

می‌خوام ازت دل بکنم اما
انقدر جذابى نمی‌تونم!

من با تو حال بهترى دارم
حتى زمانى که باهام سردى

تو نیستى کارى ندارم جز
اینکه بشینم تا تو برگردى

از وقتى اسمت روى لب‌­هامه
اسم خودم چیز مهمى نیس!

اشک رو گونه‌م از سر شوقه
عاشق شدم چیز مهمى نیس!

60,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

کسری بختیاریان

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

جنس کاغذ

بالک (سبک)

قطع

رقعی

تعداد صفحه

151

سال چاپ

1401

موضوع

ترانه فارسی

وزن

150

کتاب «رفتستون» نوشتۀ کسری بختیاریان

گزیده‌ای از متن کتاب

«تلفات»

خواننده و آهنگساز: رستاک حلاج

تنظیم: اشکان دباغ

 

مى‌شه امشب با هم بریم بیرون!؟

مى‌شه این قصه رو شروع کنى؟

مى‌شه به جاى آسمون امشب

از دلِ سینما طلوع کنى!؟

 

وقتى تو عکس تار مى‌افتى

بغض، وقتى صداتو مى‌پوشه

تو همیشه، همیشه زیبایى

حتى وقتى چراغ خاموشه…

چشم نه! چشمه! چشمه‌ی جوشان

چشمه نه! آب! آب! آب حیات

من اسیرم اسیر چشماتم

تو زمین لرزه‌ای دلم تلفات

 

بى تو دنیاى من تو این روزا

یه اتاقِ نمورِ سرد و خفه­س

حال و روزم بدون تو مثل

حال و روزِ قناریه تو قفس

 

سوژه­ى شعر شاعرا خودتى

دخترِ قرن‌هاى بى­خبرى!

من و سعدى و حافظ عاشقتیم

ما سه تا رو دارى کجا مى‌برى!؟

 

«جمع دوتایی»

 

توی این جمع دوتایی

با من تنها شدی امروز

خودم کم دردسر دارم

تو هم زیبا شدی امروز

 

 

یه لحظه که ازم دورى

گلومو بغض مى‌گیره

میای می‌شینی پیش من

غمم پا می‌شه و می‌ره

یه جوری عاشقم کردی

غمو با تو نمی‌فهمم

چشات انقدر جذابن

که حرفاتو‌ نمی‌فهمم

 

 

چقد دلگیرن ابرایى

که وقتى نیستى مى‌بارن

چقد نامردن اونایى

که پنهونى دوسِت دارن

 

 

بمون با من که من با تو

یه دنیا روبرو دارم

نکش دیوونه­ی زیبا

جَوونم آرزو دارم

 

 

«یه کیسه سیب»

 

ریخت یهو زمین، دلم که دل نبود، یه کیسه سیب بود

کسی کمک نکرد، برم جَمِش کنم، دلم غریب بود

 

نگاش کردم و، چشام غربتِ، شبای شنبه بود

بِهِم که خیره شد، نگامو سر برید، چشاش پنبه بود

 

می‌خواستم برم، صداشو بو کنم، صداش پونه داشت

ولی نشد برم، که رفتنم نیاز، به یه بهونه داشت

 

رفت که رفت و من، یه عمر می­گذره، که بی‌حواسشم

خیال می­کنم، که خیلی سردشه، که من لباسشم

یه عمره تو گلوم، یه بغضِ تیزه که، صدامو می‌بُره

تو هیچ خیابونی، تنه‌ی هیشکی، بِهِم نمی‌خوره

 

با اینکه خیلیا، می‌خوان بِهم بگن، منو بلد شدن

دلم یه کیسه سیب، تو جوبِ آبه و، به فکر رد شدن…!

 

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «رفتستون» نوشتۀ کسری بختیاریان

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “رفتِستون”