گزیده ای از متن کتاب
کتاب راه و رسم زندگی نوشتۀ الکسیس کارل ترجمۀ پیروز دبیری
فصل اول
سرپیچی از قوانین زندگی
عصیان علیه راه و رسم زندگی نیاکانی، تاریخچۀ آن، بیاعتنایی به الزامات جهانی و اخلاق مذهبی، ترک کلیۀ اصول فردی _ اجتماعی _ نژادی
همه کس در پی زندگی بر وفق تفنن خویش است. این میل در انسان فطری است، ولی در ملل دموکراتیک این تمایل بیتناسب شدت یافته، و به حد زیانبخشی رسیده است. فلاسفۀ قرن روشنایی[1] در اروپا و آمریکا نهال چنین آزادی بیبند و باری را کشتند و به نام منطق سنن و اصول آن را به مسخره گرفتند و هر نوع الزامی را نامعقول و نکوهیده تلقی کردند و از اینجا مرحلۀ آخرین نبرد علیه اصولی که نیاکان ما در زندگی از آن پیروی میکردند و مقرراتی که بشریت در طول هزاران سال به تجربه آموخته، و به مدد اخلاق مذهبی پایبند آن بود، آغاز گردید.
در واقع، چهارصد سال است که قیام ما علیه راه و رسم زندگی نیاکانی شروع شده، ولی با وجود مساعی فراوان قرن هیجدهم هنوز سرانجام نیافته است، زیرا فتح غایی آن مستلزم ترقیات علمی بوده. برای برخورداری از کمال آزادی نهتنها تجاوز از حد مفاهیم کهن ضروری مینموده، بلکه سلطه بر دنیای مادی نیز لازم بوده، و این تسلط جز از راه علوم ممکنالحصول نبوده است، ولی علم دوران کودکیای بس طولانی را گذرانده است و جز زمان کوتاهی از دورۀ بلوغش نمیگذرد؛ برای همین ما برای اعلام آزادی خود از راه و روش نیاکانی، تا این حد تأخیر روا داشتهایم.
این عصیان تاریخچۀ درازی دارد که از عصر رنسانس آغاز میشود. در این عصر حادثهای بهظاهر کماهمیت اتفاق افتاد. کوپرنیک نشان داد که زمین جز ء یکی از ستارگان منظومۀ شمسی نیست. دنیای بطلمیوس خراب شد و زمین موقعیت ممتاز مرکزیت جهان را از دست داد. کلیسا برای دفاع از خود در برابر این نهضت فکری قد علم کرد، ولی دیگر بیفایده بود. ادعای گالیله به اهمیت این انقلاب فکری افزود. دنیای ارسطو و سن توماس داکن[2] و دانته[3] که آنقدر منطقی و کامل و راحت بهنظر میرسید و آدمی در آن خود را برای حیات ابدی آماده میکرد و دوزخ و بهشت را در برابر خود میدید، سرنگون شد.
زمین نیز مانند آسمان وسعت زیادی پیدا کرد. مارکوپولو[4] برای مردم مغرب زمین از پهناوری افسانهآمیز آسیا سخن گفته، و کریستف کلمب[5] دنیای تازه را کشف کرده، و واسگو دو گاما[6] راه هند را یافته بود.
با حادثهجویان و کشورگشایان و پیشقدمان و مرسلانی که بهوجود آمدند، اروپا بهطور شگفتآوری غنی شد و آرزوی شناسایی و تملک دنیای مادی بسط یافت. عصر علم آغاز گشت. چندین سال پیش از پیدایش ماکیاول[7] و کپرنیک و لوتر[8] صنعت چاپ را گوتمبرگ[9] کشف کرده بود؛ پس بسط و انتشار افکار نو بهسرعت ممکن شد. در کنار موکدات فلسفه و مذهب، واقعیتی که محصول مشاهدۀ دقیق کیفیات است عرض اندام کرد. وضوح مفاهیم علمی در برابر فروغ باطنی ایمان، قد علم کرد. خدا و فرشتگان و مقربانش از ما دور گشتند و از این پس، زرهی که از دیرباز نیاکان قرون وسطایی ما را در یک صلح معنوی و اجتماعی نگاه داشته بود، شکاف برداشت و حملات لوترْ قدرت کلیسا را متزلزل کرد. مسیحیت تقسیم شد. ملل اروپایی تشکیل گشت و به این ترتیب دانهای کاشته شد که پس از چند قرن دورۀ پنهانی، موجب جنگ بین ملل گردید و آشوب جهانی برپا کرد.
به همین طریق، تخم تشتت نیز در زمینۀ شعور فردی کاشته شد و تباین نظریات علمی و فلسفی و دینی آشفتگیهایی را در فکر مردم مغربزمین رسوخ داد. هیچ اصول متیقنی برای راه و رسم زندگی باقی نماند. مقررات اخلاقی ترک شد. زیبایی هنر و شعر بر جمال تقوی امتیاز یافت. توجه آدمی از دنیای دیگر منحرف شد و مساعی وی به تملک نیکوییهای این جهان منحصر ماند؛ آنچنان که ماکیاول بدون پروا اعلام کرد که هدف زندگی آدمی یکتاپرستی نیست، بلکه سود است و از آنجا تعالی قدرتهای اقتصادی بهسوی اوج کمالش آغاز گشت.
[1]. Siecledes lumieres مقصود قرن هیجدهم است
[2]. Saint Thomas d’Aquin
[3]. Dante
[4]. Marcopolo
[5]. Cristophe Colombe
[6]. Vasco de Gama
[7]. Machiavel
[8]. Luther
[9]. Guttenberg
کتاب راه و رسم زندگی نوشتۀ الکسیس کارل ترجمۀ پیروز دبیری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.