دیوان وحشی بافقی

وحشی بافقی

از وحشی بافقی اقسام مختلف شعر از قصیده و غزل و قطعه و رباعی و ترکیب بند و ترجیع بند و مثنوی باقی مانده و اشعار وی از شاهکارهای سرایندگان سده دهم هجری به شمار می رود‏.‏ از وی سه مثنوی باقی مانده‏:‏ خلد برین بر وزن مخزن الاسرار نظامی، ناظر و منظور بر وزن خسرو و شیرین وی و سوم فرهاد و شیرین که ناتمام مانده و نخست وصال شیرازی و سپس صابر شیرازی آن را به پایان رسانیده اند‏.‏ انتشارات نگاه سرافراز است که این دفتر ارجمند از سری شاهکارهای ادب فارسی را نیز تقدیم خوانندگان علاقه مند سازد، به این امید که با یاری ادب دوستان به انتشار آثار شاعران بزرگ دیگر توفیق یابد‏.‏

 

555,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 700 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

وحشی بافقی

وزن

700

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

چهاردهم

قطع

وزیری

تعداد صفحه

522

سال چاپ

1402

موضوع

شعر فارسی

تعداد مجلد

یک

جنس کاغذ

بالک (سبک)

گزیده ای از دیوان وحشی بافقی

دیوان وحشی بافقی به کوشش پرویز بابایی

 

 

1

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد

گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان

جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی

گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

 

2

کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را

نهاده کار صعبی پیش، صبر بند فرسا را

توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم

که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را

من از کافرنهادیهای عشق ، این رشک می‌بینم

که با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را

به گنجشگان میالا دام خود، خواهم چنان باشی

که استغنا زنی ، گر بینی اندر دام ، عنقا را

اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری

ز دام خود به صحرا افکنی، اول دل ما را

نصیحت اینهمه در پرده ، با آن طور خودرایی

مگر وحشی نمی‌داند، زبان رمز و ایما را

3

راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را

این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را

سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام

این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را

مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند

شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را

فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند

این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را

هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور

چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را

ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم

دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را

ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند

خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را

با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی

پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را

 

موسسه انتشارات نگاه

 

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دیوان وحشی بافقی”