گزیده ای از کتاب دریا نام دیگر من است
«سازت ماند و اتاقی خالی
و پنجرهای کوچک
با پاییزی سرد.
کجا رفتی
با پاهایی برهنه
و چشمیخاموش.
آنجا که خوابیدهای
کدام سمت تنهایی است
دستت کجاست
با که همسایهای؟»
در آغاز کتاب دریا نام دیگر من است
به مادرم
که نگرانم بود.
سخن ناشر
گودرزی طائمه، علیاکبر، شاعری است است با پیشینۀ سه دهه سرودن و در خویش نشستن بیهیچ گلایهای از روزگار.
او هم به ژرفای جان شاعر است و هم حنجرهای دارد که «هر نبشته برخواند آن را به شعر بدل کند.» و این هرگز گفتهای از سر اغراق نیست و آنان که کارنامۀ ادبی و هنری او را میشناسد، گواهیاند بر این مدّعا.
سرودههای شاعر، روایتیاند از رابطۀ عشق و جهانیان و حرکت بین اشیا و واژگان شریفی که از درون جان او برآمدهاند، از این روی گودرزی از نخستین سرودههایش در سی سال پیش تا امروز که دیگر همۀ رمز و راز هستی را دیده وآزموده و به هر بهانهای آن را در نوشتههایش ثبت کرده، صادقانه با مخاطبان اشعارش دیالوگ برقرار کرده است و این بدان معنی است که شاعر در دوران سرایش خود تنها به جوهر شعر اندیشیده است. اندر میان خیل کسانی که به خویش تهمت شاعری بستهاند و تنها به مدد محفلبازیها و روابطی که دیگر سخن گفتن از آن جان فرساید میخواهند دم از شعر زنند، علیاکبر گودرزی یک شاعر ذاتی و غریزی است و سرودههایش شأن و شخصیت ویژۀ خود را دارد و صاحب شناسنامهای است که کلام او را از دیگران بازمیشناسد:
«سازت ماند و اتاقی خالی
و پنجرهای کوچک
با پاییزی سرد.
کجا رفتی
با پاهایی برهنه
و چشمیخاموش.
آنجا که خوابیدهای
کدام سمت تنهایی است
دستت کجاست
با که همسایهای؟»
زندگی دورتر بود / ص 15
لذّتیابی از اینگونه شعری، تنها به تأویل و تفسیر مراد شاعر و متن نیست، بلکه نحوۀ چینش واژگان در کلام شاعر است که آن را به نبشتهای متفاوت بدل میکند:
«من و پرنده
هر دو تنهاییم.
او
بیپرواز و من
بیآواز»
همان کتاب
زبان شاعر به یاری گزینش واژگانی زنده و پویا، موقعیت شعر را به جایی میرساند که هارمونی و ریتم از پی هویت کلمات میآید و بدان جان میبخشد:
«دست پلنگ از ماه تهی بود
دست تو از عشق
این همه سپیدار را شکستی
تا داری باشد برای گریۀآدمی.»
مجموعۀ حاضر
و اینگونه است که شاعر بر آستان کلمات خویش ایستاده و دست را سایبان دیدگان تیزبین ساخته و به دروها مینگرد، آنچنانکه از نزدیک هم غافل نیست:
«در پایان کدام ترانۀ دلخواه میمیری؟
کاشکی پاییز باشد و آفتاب کمرنگی…»
در چنین فضایی از شعر، که روایت محتومیاست از عشق و مرگ تقدیروار، زیباترین حالات زبان و شکل واژهها از منظر رعایت تناسبها و برجستگیها و ویژگیهای ساختاری نیز کارکرد خاص مییابد که همان شأن و تشخّص شعر گودرزی است که بیشتر ذکرش رفت…
علیرضا رئیسدانایی
پاییز 90
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.