درخت بی زمین

شهیار قنبری
انتشارات نگاه

«درخت بی‌زمین» فرصتی‌ست تا شاعر در لابه‌لای صفحات کتاب با زیباترین ترانه‌ها سخن بگوید و طنین آوازش را در تمامی شهرهای بی‌شاعر و راه‌های بی‌عابر بیفکند. از نوستالژی‌های کودکانه‌ای سخن بگوید که رویای رنگین خوانندگانش است.
رمز جاودانگی ترانه‌های از «دریا در من» تا «درخت بی‌زمین» در انتخاب واژه‌هایی‌ست که شاعر را به ریشه‌های تاریخی سرزمین‌اش متصل می‌‌سازد. و به راستی که سال‌های دور از خانه، جنس واژه‌های او را از درد و عشق تهی نساخته است.
سفر تمام نیست
وقتی که دستارهاشان
سرخی سیب را
عشق نمی‌داند
خون می‌داند…

240,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

شهیار قنبری

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

چهارم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

343

سال چاپ

1402

موضوع

ترانه, ترانه فارسی, شعر

وزن

500

گزیده ای از کتاب “درخت بی زمین” سرودۀ “شهیار قنبری”

سه دفتر شعر از: شهیار قنبری

بی‌بی من – کودکانه‌ها – دلریختگان

چاپ اول

سال انتشار 1991 – August 1991

جای انتشار Laguna Beach, CA

چاپ دوم سال انتشار 2018

جای انتشار تهران – مؤسسۀ انتشارات نگاه

همه‌ی حقوق از آن صاحب اثر است.

چاپ و پخش بدون اجازه، یعنی:

انهدام هفت سنگر عشق.

این کتاب در امریکا و اروپا و ایران به ثبت رسیده است.

Cover Design: SHAHYAR

Copyright@2018 by Shahyar Ghanbari

No Rights Reserved

No part of this book may be reproduced, for any reason, by any means, including any method of photographic reproduction, without the permission of the publisher.

Manufactured in Iran.

پیشکشنامه:

به همسر پرپرشده‌ام.

به همسقف و همسایه و همبغض و همترانه

و همزخم و همدل‌ام: شانتال Chantal

به خواهران‌ام: شهره، حمیرا، نیلوفر و دختران‌شان.

به واروژان، محمود اسدی، حسن زندی.

ایران زهرایی، فاطمه محمدی.

مادر، پدر و

پسرم: لورکا

در آغاز این کتاب می خوانیم:

 

کارنامه:

نام: شهیار قنبری

حرفه: شاعری. از پانزده سالگی. نوشتن در نشریه‌های هفتگی. برنامه‌سازی برای رادیو و تلویزیون. آغاز کار ترانه‌سرایی برای دیگران در هجده سالگی. آن‌گاه در غربت، به خود رسیدن. ترانه‌های خود را خواندن.

بیست‌سالگی یعنی عشق به سینما. یعنی نوشتن و کارگردانی فیلم سینمایی «شام آخر» با بازی پرویز فنی‌زاده. ساختن فیلم «پاییز، ایستگاه آخر» برای تلویزیون، پیش از ترک وطن.

نوشتن و خواندن یک مجموعه شعر و ترانه به نام «اگر همه شاعر بودند» یا «پیشمرگانه‌ها»، و به غربت بزرگ پیوستن. و بعد قدغن
و سفرنامه و برهنگی و دو دفتر شعر و آلبوم دوستت دارم‌ها و
Rewind me in Paris دلچسبیده‌ها و چندصد ترانه‌ی دیگر…

و هنوز و همچنان:

شعر، خوردن. شعر، نوشیدن. شعر، بوییدن. شعر، گریستن. شعر، خندیدن. شعر، خوابیدن. و شعر، نفس کشیدن – تنها کسب و کار من است.

ابریشم ما در آتش است و دُهُل، دهان‌دریده‌ترین.

پاپوش به پای جن دوختیم و کلاه کاغذی بر سر گذاشتیم

و گدای در جهنم شدیم.

ابریشم ما در آتش است و مایه‌ی کارمان دیگر آفتاب نیست.

هرگز آفتاب نبوده است.

تمام جمعه‌ها، پیاز خوردیم.

یادمان نبود که جمعه، نباید پیاز خورد.

که پیاز جمعه، قدغن است.

که فرشته بر سر آدم نمی‌نشیند.

پیازهای جمعه.

از جمعه‌های پیاز تا جبهه‌های پیاز.

زخم شتر بر خر است. ترکی شکر است و فارسی هنر است.

هنر است؟

ابریشم ما در آتش است. ما همچنان بی‌ملاحظه تنهاییم!

با این همه ستاره‌ی آشفته، حیاط‌خلوت خانه؛ هنوز تاریک است.

درختان پارک شهر، برای کنسرت بدآوازترین‌مان دیگر پیرند.

و شاعران،

از غزل افتاده‌اند…

شاعر را بیاورید. دستبند قپانی کو. یا ضامن چاقو!

شاعر دو بار می‌میرد. دو بار؟

در محکمه‌های بی‌ترازو. بی‌فرشته. بی‌قاضی.

در محکمه‌های لجبازی.

شاعر را بگو عریان کنند. تخته‌بند نوازش کجاست؟

– در سایه‌سار تسمه‌زار…

شاعر را بیاورید. پُر می‌گوید. با صدایی بلند دشنام می‌دهد،

در ساعت سنگینی که خواجگان به قیلوله رفته‌اند.

این گستاخ بی‌ملاحظه، از تخم شریف آن نیاکان جان‌نثار و

پاکباخته نیست، که چنین به ناسزا نشسته است.

که نمکدان به سنگ شکسته است.

شاعر را بیاورید. عربده‌هایش از حوصله بیرون است.

سرخوش نیست و این همه را، هیچ می‌داند.

دراز کنید این کوتاه‌ترین فاصله‌ی میان سکوت و آواز را…

چشم. زبان. حنجره. کله‌پاچه. حسرت پل امیربهادر.

پنج صبح. یا ضامن چاقو!

شاعر را بگو بیاورند. مشکوک است. شک. شک!

– بسوزانیدش.

کو،

کجاست؛

فندک؟

شهیار قنبری

مرداد ماه از سال صفر

به وقت فاجعه

فهرست

کارنامه: 7

دفتر یکم. «بی‌بی» بی من 15

دفتر دوم. کودکانه‌ها 89

دفتر سوم. دلریختگان 185

عکس‌های فوری 329

دفتر یکم

 

              «بی‌بی»

                بی

                    من

غزلْ‌گریه‌های

                            شهیار قنبری

شناسنامه‌ی غزلْ‌گریه‌ها:

پیش‌غزل 21

بی‌بیِ آبی (بی‌بیِ بی‌من) 23

ناپیدا 25

شب‌بو 26

ما 27

ناتمام 28

آب 29

مهتابی آفتابی 30

نام 31

آرام 32

مشق 33

شبنم هم 34

مرگ برگ 35

زمین 36

هق‌ هق 38

روز 39

دیدار به… 40

باغ 41

زخم 42

سایه‌ی برفی 43

سنگ 44

هیچ 46

نان 47

قهوه‌یی 48

باز و بسته 49

فاصله 51

شور………………………. 52

قدیم……………………… 53

آغاز……………………… 54

آفتابگردان……………….. 55

وسوسه…………………….. 56

لاله بانو………………….. 57

وحشت……………………… 59

روشن……………………… 60

از سر…………………….. 61

غیبت……………………… 62

سبزِ سبز…………………… 63

دلریخته (دلریختگان)………… 64

آفرینش……………………. 66

کوچه‌باغ…………………… 67

بی‌بی دل…………………… 69

سنگر بی‌سنگ……………….. 71

باج………………………. 72

غربت بد…………………… 74

دلریخته…………………… 75

به خود رسیدن……………… 77

چله‌نشین…………………… 79

شیشه‌ای……………………. 80

بالای نی…………………… 82

غزلبانو (امان از…)…………………… 85

درخت بی‌زمین………………. 87

پیش‌غزل

از غیبت ساز می‌گویم.

از غیبت آوازخوان می‌گویم.

باید به کشف سرودهای تازه برخاست و پنجره را گشود،

اگرچه باد می‌آید.

فانوس‌ها‌ را کنار پنجره بگذار، که باد نیزه را پس نمی‌زند.

دفتری نو فراهم آور، تا غیبت ساز، پیشانی‌نوشت نباشد.

آوازخوانان تازه دهان، چند صد سال است که

خواندن را دورخیز کرده‌اند.

دفتری نو، دستی از من تا تو.

شیر ترانه از سینه‌ها سر می‌رود.

سازت را برهنه کن، تا ماه تمام، ناز سرو شیراز بفروشد.

بگذار اکنون را، نفس نفس تازه کنیم.

بیا صدای این ثانیه‌ها باشیم.

در فرصت میان پنج خط

بیا ناب‌ترین ترانه‌های‌مان را بخوانیم.

سازت را برهنه کن، که غیبت زخمه‌ها زیبا نیست.

در فرصت میان پنج خط آبی ناب،

از خواب دورترین ستاره بگو.

با پر شاهین، بر پنج خط ساز،

زیباترین ترانه‌ات را به نام عشق، برهنه کن.

به نام عشق برهنه شو.

عریانی‌ات را وزن کن تا پرستو از دانش زمین بیشتر بداند.

عریانی‌ات را بر تالاری از همهمه‌ی آینه‌ها بریز.

برهنه شو تا آن «دروغ‌ دیو‌آسای بس بسیار نیرومند»

در بی‌منظرگی بماند.

عریانی‌ات را وزن کن.

ساز را بردار.

هنوز فرصتی هست تا آفتاب زیاد بیاید…

غزلْ‌گریه

بی‌بیِ آبی

(بی‌بیِ بی‌من)

مرا ببخش     بی‌بیِ بی‌من

مرا ببخش     قندک روشن

مرا ببخش     لاله‌ی شیشه

مرا ببخش     شعر همیشه

مرا ببخش

اگر تو را به باد سپردم

اگر تو را به اوج ترانه نبردم

مرا ببخش

اگر رفیق و یار نبودم

مرا ببخش

اگر که ماندگار نبودم

من از تو با همه گفتم

که گریه بگیرم

من از تو با تو نگفتم

که در تو بمیرم

مرا ببخش

اگر تو را به شعر شکستم

در مرگ برگ

تنها

به گریه نشستم

مرا ببخش

بی‌بیِ بی‌من.

1356

 این نخستین روایت «بی‌بیِ آبی» است که سال‌ها بعد در پاریس و Laguna Beach جنوب کالیفرنیا به پایان رسید و در آلبوم سفرنامه به گل نشست.

غزلْ‌گریه

ناپیدا

شب چنان تیره

که شب

پیدا نیست.

عشق

اما

پیداست.

سایه‌ی آمدن‌ات

در راه است:

– روز باید باشد!

1356

غزلْ‌گریه

شب‌بو

تا دوباره دیدن تو

دست و روی‌ام را

نخواهم شُست:

– ای عطر دُرُست.

1356

غزلْ‌گریه

ما

به بیژن قصه

بیژن مفید

ماه ما

اوج پلنگ

زخمگاهِ

شبرنگ

ماه

بر

بامِ

کلام

ماه ما

– ماه تمام –

1985 – Paris

غزلْ‌گریه

ناتمام

بی‌تو

درخت و

شبنم و

سنجاقک.

ترانه و

بغض و

رفاقت دنباله‌دار بادبادک

– نان بازپسین شام –

بی‌نام

ناتمام!؟

1356

غزلْ‌گریه

آب

انگار

آب

تو را

خواب

دیده است

که این‌چنین

زلال و نجیبانه

راه می‌آید

که

عاشقانه

راه می‌آید.

1356

غزلْ‌گریه

مهتابی آفتابی

از مهتابیِ خانه‌ی من

تا

آفتابیِ خانه‌ی تو

یک دست

فاصله‌ست

دستت را

دراز کن

تا

مهتابی

آفتابی شود.

1356

غزلْ‌گریه

نام

گوش حساس من

از نام تو

سهمی برده‌ست:

– «لاله»ی گوش‌ام را

می‌گویم.

1356

غزلْ‌گریه

آرام

ماه

بالا آمد

من

به آرامی

پایین

رفتم.

1356

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “درخت بی زمین”