گزیده ای از کتاب دانشکده های من
منازل اين ميدان در اثر حريقى از بين رفته و به جاى آنها گياهان گوناگون روئيده بود. در زير اين گياهان زيرزمين بزرگى از آسيب روزگار مصون مانده و سگهاى ولگرد در آنجا زندگى كرده بعد هم مىمردند.
در آغاز کتاب داشکده های من می خوانیم
در اين مقدمه من براى نوشتن مطالب مفصلى قلم به دست نمىگيريم زيرا رفيق عزيزم ناصر عاملى زحمت نوشتن مقدمهاى جامع و كامل را به عهده گرفته است. فقط مىخواهم چند كلمه راجعبه همين كتاب صحبت كنم. به طورىكه خوانندگان گرامى اطلاع دارند ماكسيم گوركى با همه ميل وافرى كه براى رفتن به دانشكده داشت موفق به انجام اين مقصود نشد و در مدت زندگى خويش براى تحصيل پا به درون دانشكده نگذارد. خودش وقتى كه به قازان آمده و از دشوارى تحصيل در دانشكدههاى زمان تزاريسم مطلع مىشود مىگويد: «من اگر فكر رفتن به ايران را مىكردم از فكر رفتن به دانشكده عاقلانهتر بود.» ولى مقصود او از «دانشكدههاى من» در اين كتاب چيز ديگريست او محيط خود را كه ظالمانهترين قوانين اجتماعى در آن حكمفرما بود به دانشكدههايى تشبيه مىكند كه وى در آن رشد نمود و تأثيرات همين محيط پر از فساد بود كه قريحه وى را برانگيخت و بزرگترين كتب اجتماعى و انقلابى گيتى را بهوجود آورد. او يكى از دانشكدههاى خود را چنين تصوير مىكند : «… منازل اين ميدان در اثر حريقى از بين رفته و به جاى آنها گياهان گوناگون روئيده بود. در زير اين گياهان زيرزمين بزرگى از آسيب روزگار مصون مانده و سگهاى ولگرد در آنجا زندگى كرده بعد هم مىمردند. براى اينكه سربار خانواده فقير يورينف نباشم صبح خيلى زود از خانه بيرون مىآمدم تا صبحانه صرف نكنم. اصولا يك قطعه از نان ايشان مانند سنگى در دلم جايگزين مىشد. روزهاى بارانى و طوفانى به اين زيرزمين پناهنده مىشدم اين زيرزمين كه من آن را خوب به خاطر دارم يكى از دانشكدههاى من بود…» در اين كتاب ماكسيم گوركى جوانى خود را با سادهترين زبانى شرح مىدهد جنبه فكرى اين كتاب بر جنبه داستانى آن مىچربد مسائل ضرورى اجتماعى و فلسفى مورد بحث قرار مىگيرد افكار گوناگونى تجلى كرده و مورد تحليل واقع مىشود. مرحوم اعتصامالملك در مقدمهاى كه بر كتاب بينوايان تأليف ويكتورهوگو نوشته است مىگويد : «اين كتاب يك دائرةالمعارف فرانسوى است.» راجعبه كتاب دانشكدههاى من نيز مىتوان گفت كه اين كتاب يك دانشنامه اجتماعى كوچك تزارى است و كليه آثار ماكسيم گوركى يك فرهنگ كامل اجتماعى دوران پادشاهى روسيه است. قلم كنجكاو گوركى در اين كتاب چنان در اعماق مخفى و رويتناپذير محيط تزاريسم نفوذ يافته و آن را برملا مىسازد كه مايه حيرت است. چون خود او در ميان اين فساد و در ميان طبقه پائين بزرگ شده بود. تمام گوشه و كنار اين محيط را مىشناخت. در اين كتاب اشخاصى با اخلاقهاى گوناگون و مسائلى با روش مختلف مورد بحث واقع مىشوند كه انسان گمان مىكند اين چيزها را مىبيند. فساد محيط دل پاك گوركى را آلوده نساخت او تا پايان عمر خويش افتخار داشت كه اصرار اطرافيانش در آلوده ساختن وى مؤثر واقع نگرديد. يكى از همين اصرار و ابرامها را او چنين شرح مىدهد : «… هم زنان هرجايى و هم رفقا مرا به قصد آزار تمسخر مىكردند، حتى رفقا مرا از دعوت به منازل «تسكين قلب» محروم ساخته مىگفتند :
ــ برادر تو همراه ما نيا!
ــ چرا؟
ــ براى اينكه خوب نيست تو بيايى.
من معنى اين سخن را خوب درك نكردم ولى توضيح با معنىترى را نتوانستم بسنجم. آنها مىگفتند :
ــ رفتار تو انسان را خفه مىكند.
دوستم آرتوم تبسمكنان گفت :
ــ «انسان وقتى با تو حرف مىزند گمان مىكند در نزد پاپ نشسته و يا پدرش همراه او است.» دختران نخست امتناع مرا از مجاورت به ديده تمسخر نگريسته و قهقه مىخنديدند ولى بعدآ دل آزرده سئوال مىكردند :
ــ از ما نفرت دارى؟…»
تمام اين شور و شرها نتوانست او را آلوده سازد و روح او همواره پاك و منزه باقى ماند. در يك جاى ديگر كتاب دانشكدههاى من حادثهاى را تعريف مىكند كه واقعآ از علو روح او حكايت مىكند و نشان مىدهد كه تا چه اندازه خوددارى او از فساد محيط، فسادى كه در رگ و پوست همه خليده بود بزرگ و قابل تقديس است. مىنويسد : «… چون دزدى او را از آرد و روغن و تخممرغ مىديدم سعى مىكردم به وى بفهمانم كه دزدى نوعى جنايت است، ولى او زير لب مىگفت : ــ مرا پند مىدهد، بهنظرم اولين مرتبه است كه اين قضايا را مشاهده مىكند ولى همين يكدفعه هم كافى است… او از اول بناى معلمى خود را گذاشته است… عمرش يكسوم عمر من نيست… واقعآ انسان خندهاش مىگيرد…» در خاتمه از دوست گراميم ناصر عاملى كه كمكهاى زيادى در ترجمه كتاب به من نموده و بهعلاوه از عده ديگر رفقا كه شايد مايل نباشند نامشان در اينجا ذكر شود تشكر مىنمايم.
علىاصغر هلاليان
10/7/ 1323
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.