خاطرات خروشچف

نیکیتا خروشچف
ترجمۀ ابراهیم یونسی

نیکیتا خروشچف در ١٩٦٤ ناگهان از کار برکنار و مجبور به اقامت در مجتمعی از خانه‌های روستایی متعلق به حکومت شد. برای کسی که قریب به ده سال بر اتحاد شوروی حکومت کرده بود، ایفای نقش مستمری‌بگیری خاموش کار راحتی نبود. یکی از قلیل چیزهایی که برای او مانده بود و از این تلخی می‌کاست آزادی در بازگویی یادداشت‌هایش بود. او مصمم بود نسل‌های آینده، مردم کشور و اعضای حزب را بر آن دارد تا بر او به چشمی بهتر از رفقای سابقی بنگرند که او را از کار برکنار کرده‌اند. خروشچف به اذعان خود با نگارش خاطراتش می‌خواست نقشی در تاریخ برعهده بگیرد. پس دیده‌ها و شنیده‌هایش را با توجه به حضور طولانی‌مدت در بطن رویدادها و ارتباط با بزرگان شوروی و نیز رهبران دنیای سرمایه‌داری نقل کرده است.

 

925,000 تومان

جزئیات کتاب

پدیدآورندگان

ابراهیم یونسی, نیکیتا خروشچف

تعداد صفحه

896

موضوع

خاطره, زندگینامه

سال چاپ

1403

جنس کاغذ

بالک (سبک)

نوبت چاپ

اول

قطع

وزیری

نوع جلد

گالینگور

کتاب «خاطرات خروشچف» ترجمۀ ابراهيم يونسى

گزیده ای از متن کتاب:

پیشگفتار

خروشچف در ١٩٦٤ ناگهان از کار برکنار شد و مجبور به اقامت در مجتمعی از خانه‌های روستایی متعلق به حکومت، در روستای پتروو دالنیه[1]، واقع در بیست‌ مایلی غرب مسکو، گردید. با اینکه تحت مراقبت بود، هم میزان اقدامات امنیتی و هم محافظانش به حداقل بود. محافظانش نه درون خانه و با خانواده، بلکه در خانۀ کوچکی در همان مجتمع مستقر بودند. خروشچف در گردش در باغچۀ خانه و محوطۀ مجتمع آزاد بود و گاه حتی گریزی هم می‌زد و از لای پرچین محوطه خارج می‌شد و برای گردش به جنگل یا به کنار رودخانۀ مسکو که در همان نزدیکی بود می‌رفت. در این گردش‌ها با دیگر بازنشسته‌ها و روستاییان و کسانی که برای استفاده از تعطیلات آمده بودند و در آسایشگاه‌های کارگری همان حوالی و اطراف اقامت داشتند، ملاقات می‌کرد. اغلب با آنها عکس هم می‌گرفت. اگر ندرتاً تحت مراقبت به مسکو می‌آمد (چنانکه برای دادن رأی در حوزۀ آشنای اطراف کرملین آمد) از اتومبیل دولتی استفاده می‌کرد؛ اما محافظانش او را همراهی می‌کردند. می‌توانست با اجازۀ قبلی با دوستان و خویشانش در ناحیۀ مسکو نیز دیدار کند. خویشان و دوستان نزدیکش می‌توانستند آزادانه به خانه‌اش رفت‌وآمد کنند.

برای کسی که قریب به ده سال بر اتحاد شوروی حکومت کرده بود، ایفای نقش مستمری‌بگیری خاموش کاری دشوار بود. یکی از قلیل چیزهایی که برای او مانده بود و از این تلخی می‌کاست آزادی در بازگویی یادداشت‌هایی بود که از این ده سال حکومت داشت. هرگاه کسی دربارۀ رویدادهای جاری و گذشته نظرش را جویا می‌شد، این کار را با رغبت و به‌تفصیل به انجام می‌رساند. اعضای خانواده و دوستانش تنها به نشستن و گوش فرادادن به خاطراتی که بازگفتنشان مایۀ نشاط خاطرش بود اکتفا نمی‌کردند، بلکه با عنوان کردن پرسش‌هایی او را بدین کار تشویق می‌کردند و در ١٩٦٧ او را به ضبط این داستان‌ها برانگیختند.

به این ترتیب، طی چهار سال بعد تا سال مرگش، (۱۹۷۱) این یادداشت‌ها را ضبط کرد. در آغاز با ضبط صوت روسی کهنه‌ای کار می‌کرد که کار کردن با آن برایش دشوار بود. گاه میکروفن را روی دستگاه می‌گذاشت و این عمل به کیفیت صدا به حدی آسیب می‌زد که به زحمت قابل‌فهم بود؛ گاه دستگاه را درست نمی‌توانست میزان کند. بعدها که به دستگاه‌های آلمانی دست یافت، کیفیت صدا عالی شد. مواقعی که درون خانه کار می‌کرد، سروصدای آشپزخانه و دیگر اتاقها زیاد در متن محسوس نبود. اغلب فارغ از مزاحمت خاطراتش را در باغچه ضبط می‌کرد. در این‌گونه اوقات صدای پارس سگ و خواندن پرندگان و همهمۀ کودکانی که بازی می‌کردند و غرش هواپیماهایی که از فرودگاه‌های مجاور برمی‌خاستند و می‌نشستند در متن محسوس بود. مواقعی که تنها به ضبط خاطراتش می‌پرداخت اغلب این کار را با مراجعه به یادداشت‌هایی که از پیش تهیه کرده بود انجام می‌داد. صدای خش‌خش کاغذ را گاه در نوارها می‌توان شنید. در دیگر اوقات دربارۀ موضوع مورد نظر تأمل می‌کرد و می‌کوشید آنچه را درآن‌باره می‌تواند به یاد بیاورد.

تقریباً همۀ نوارهایی را که در این چهار سال ضبط کرده می‌توان پیاده کرد. سرعت بعضی نوارها میزان نیست، صدا بم و بلند است. در دیگر نوارها صدا بسیار خوب است و هرگاه که ضمن نقل داستان شیوۀ سخن گفتن و حرکات شخصیتی را که می‌پردازد تقلید می‌کند، آهنگ و شور و نشاط داستان‌سرایی در سخن به گوش می‌رسد. در انجام این کار از نظم و اسلوب خاصی متابعت می‌کرد؛ اغلب از موضوع منحرف می‌شد، توالی زمانی را رعایت نمی‌کرد و در پرداختن به موضوع‌ها و اشخاص تابع نظم خاصی نبود. اخباری مانند مرگ هوشی‌مینه یا یوری گاگارین فضانورد یا واقعه‌ای چون سالروز تأسیس ارتش سرخ، او را به باز گفتن خاطراتی برمی‌انگیخت که موضوع‌ها و سال‌های بسیاری را در بر می‌گرفت، اما با این‌همه چیزهایی را که دربارۀ وقایع اظهار می‌کند (وقایعی که خود در آنها مشارکت داشته است) همیشه روشن و بی‌ابهام و دقیق‌اند. خود او در توضیح اسلوب کار خود می‌گوید: «اسلوب کار من این است که حافظه‌ام را بر واقعۀ مورد نظر متمرکز کنم و صبر کنم تا شیشۀ تصویر این واقعه در ذهنم شکل بگیرد، به این ترتیب می‌توانم صحت توضیحاتم را در مجموع تضمین کنم؛ هرچند سایه‌روشن بعضی وقایع تندتر از پاره‌ای دیگر است. اگر خطای چندی در میانه بروز کند، جزئی خواهند بود.»

خروشچف و خانواده‌اش علاقه‌مند بودند که خاطراتش در اتحاد شوروی و به زبان روسی نشر شود؛ اما می‌دانستند که چنین چیزی در شرایط و اوضاع حاکم بر کشور امر ناممکنی است. او و دستیارانش بیم داشتند از اینکه اگر این خاطرات به غرب نرسد و پیش از مرگش به چاپ نرسد، دیگر هرگز امکان چاپ و نشر نخواهد یافت و پس از مرگش بنا بر شیوۀ مرسوم اتحاد شوروی ضبط خواهد شد و آنچه او ضبط کرده در بایگانی حزب خواهد پوسید و هرگز جزء تاریخ جهان نخواهد شد.

اما خروشچف زرنگ‌تر و مغرورتر از آن بود که چنین سرنوشتی را بپذیرد. احساس می‌کرد تا زنده است، به‌هرحال قدرتی دارد. البته همچنان کمونیستی معتقد و مؤمن و وفادار به اتحاد شوروی بود، اما در ضمن مایل بود خاطرات نانوشته‌اش را حفظ کند و برای اخلاف خود به یادگار بگذارد. می‌دانست کسانی که بر جایش نشسته‌اند تا چه اندازه می‌توانند قوانین اتحاد شوروی را به سود یک رهبر سابق تفسیر کنند. اگرچه رسماً قدرتی نداشت، اما میزان احترامی را که هنوز در دفتر سیاسی از آن برخوردار بود به‌درستی ارزیابی می‌کرد. معتقد بود می‌تواند بی‌آنکه علناً به جانشینان خود اعلان جنگ دهد، این وظیفۀ نهایی را به انجام رساند. از این مبارزجویی لذت می‌برد؛ از اینکه یک بار دیگر جسارت و تحرک و قابلیتی را که وقتی مصدر کار بود وی را به رهبری سهمگین و نیرومند بدل کرده بود به معرض تماشا بگذارد.

ضبط این خاطرات برای او صورت نوعی علت وجودی به خود گرفت و به مایۀ مهم مقاومت او در برابر پیری و ناتوانی‌ای بدل شد که در رسیده بود. مصمم بود نسل‌های آینده، مردم کشور و اعضای حزب را بر آن دارد تا بر او به چشمی بهتر از رفقای سابقی بنگرند که او را از کار برکنار کرده‌اند؛ اما این خاطرات را چگونه منتشر کند؟

در سال ١٩٦٧، چندی پس از آغاز کار، بخشی از این مطا‌لب ضبط‌شده با چند فیلم از زندگی خانوادگی او در این خانۀ روستایی به ایالات متحدۀ امریکا رسید. این اسناد پس از تلفیق به صورت یک رشته‌فیلم مستند تلویزیونی نمایش داده شد.

در ۱۹۷۰، یعنی سه سال پس از آغاز به ضبط خاطرات، کسانی که از نزدیک در این زمینه با او همکاری داشتند به این نتیجه رسیدند که اینک زمان عمل فرا رسیده است. پس از مذاکرات پنهانی و محتاطانه‌ای که در این زمینه به عمل آمد، شرکت لیتل براون و لایف که هر دو وابسته به شرکت تایم بودند، امتیاز انتشار بخش نخست خاطرات او را در سرتاسر جهان به دست آوردند. این بخش مشتمل بر ۸۲۰ صفحۀ ماشین‌شده تک‌فاصله‌ای[2]، یعنی حدود ۴۰۰۰۰۰ کلمه از متن روسی نوارها بود، به اضافۀ شماری عکس از آلبوم خانوادگی. چون این مطالب گفته‌های رهبری معزول بود، با آنها به همان‌گونه رفتار شد که با رمان‌ها و اشعار و دیگر مطالبی می‌شد که مخفیانه و غیررسمی از اتحاد شوروی به غرب می‌رسید.

لیتل براون و لایف متعهد شدند هیچ‌گونه مطلبی را دراین‌باره که چگونه و چه کسانی و چه وقت این مطالب را از نوارها پیاده کرده یا تحویل داده‌اند به کسی و جایی بروز ندهند. این محدودیت هنوز هم به قوت خود باقی است. این پوشیده‌کاری در کل کیفیات و تفصیلاتی که منتهی به چاپ و نشر کتاب شد رعایت شد.

[1]. Petrovo Dalneye

[2]. single-spaced

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «خاطرات خروشچف» ترجمۀ ابراهيم يونسى

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خاطرات خروشچف”