تالار فرهاد

عباس پژمان

 

تالار فرهاد تصویری از دهه‌ی شصت را به نمایش می‌گذارد، که حال و هوا همچنان «پنجاه و هفتی» است، و با  سرگذشت پزشک جوانی روایت می‌شود که چند ماهی را بررای انجام تعهدات خدمتی خودش در سنندج ساکن شده است. بعضی قسمت‌های رمان با تکنیک‌های سوررئالیستی روایت می‌شود، و حالت عاطفی دارد.

ع. پ

 

175,000 تومان

شناسه محصول: 1403032101 دسته: , برچسب: , ,

جزئیات کتاب

تعداد صفحه

160

سال چاپ

1403

وزن

250

قطع

رقعی

پدیدآورندگان

عباس پژمان

نوبت چاپ

اول

کتاب تالار فرهاد نوشتۀ  عباس پژمان

گزیده ای از متن کتاب

هر وقت به دوران دانشکده‌ام فکر می‌کردم همه‌ی آن‌هایی که آن دوران را با هم گذرانده بودیم در حافظه‌ام مثل پرندگانی رهگذر حاضر می‌شدند. پرندگانی که یک روز دیده بودم در اطرافم پیدا شده‌اند و بعد دیگر رفته بودند. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دوباره یک روز پیدایشان بشود.

یک روز خبر آمد عده‌ی زیادى از همکلاسانم در دانشکده‌ی پزشکىِ دانشگاه تهران دوباره همدیگر را پیدا کرده‌اند و مى‌خواهند دور هم جمع شوند. اول مردد بودم در گردهمایى آن‌ها شرکت کنم یا نه. سال‌هایى که با هم در دانشکده گذرانده بودیم چندان خوش نگذشته بود. درواقع بسیار تلخ گذشته بود. هم براى من، هم شاید براى بسیاری از آن‌ها. حالا جمع شدنِ مجدد آن‌ها در هر جایى، چه واقعى چه مجازى، تکرارِ چنان گذشته‌اى می‌شد.

گذشته آن‌قدرها هم گذشته نیست. مجبوریم آن را تا آخرین لحظه‌اى که نفس مى‌کشیم بر دوشمان حمل کنیم. خوب و بدش هم انگار فرق چندانى نمى‌کند. هم بدش مى‌تواند هر وقت به یادت آمد عیش‌ات را مُنَغِّص کند، هم خوبش مى‌تواند « حال »ات را بگیرد. حتى گذشته‌ی خوب هم، به خاطر این‌که دیگر نیست، و از دستت رفته است، مى‌تواند با نبودن و از دست‌رفتنش عذابت دهد.

اما گردهمایى‌هاى آن‌ها چه در عالم واقع چه در عالم مجازى واقعاً اتفاق می‌افتاد و خبرهایش را نمى‌توانستم نشنوم. طولى نکشید مقاومتم درهم شکست و فقط بعد از چند ماه از شروعِ آن گردهمایى‌ها بود که من هم به آن‌ها پیوستم. آن‌وقت « گذشته » هم شروع کرد آمدن و تکرار شدن. در چهره‌هایی که چه خوب آن را در خود حفظ کرده بودند! و خاطراتى که این چهره‌ها مى‌گفتند، چه شیرین چه تلخ، همگى زیبا بود! حتى خاطرات تلخت زیبا شده بود!

وقتى سن‌ات بالا مى‌رود، معمولاً از یک جایى به بعد این را هم احساس مى‌کنى که انگار کل زندگى‌ات دارد گذشته مى‌شود- خاطره‌اى بزرگ! و آن‌گاه این خاطره است که بیشتر از هر خاطره‌ی دیگرت دوستش داری. وقتی آن‌ها آمدند این خاطره‌ام‌ هم با آن‌ها آمده بود. و زیباتر از همه‌ی خاطره‌هایم بود.

از وقتى که معناى گذشته را مى‌فهمیم، زندگى دائم در گوشمان مى‌خوانَد: هیچ چیزى نیست که بتواند عیناً تکرار شود. اما معمولاً صداهاى دیگرش نمى‌گذارد این را بشنویم. خورشیدى که امروز طلوع کرد همان خورشیدی نیست که روز  قبلش طلوع کرده بود. وقتى دوباره آن‌ها را دیدم این هم ناگهان یادم آمد. دیدم از وقتى که از هم دور افتاده‌ایم سى سال از دیروزهایمان آمده و رفته است و دیگر هیچ‌وقت نخواهد آمد.

و عجیب این که پیدا شدن دوباره‌ی آن‌ها زمانى اتفاق افتاد که ماه‌ها بود فکرم سخت مشغول گذشته بود. انگار ناخودآگاهم از ماه‌ها قبل احساس کرده بود آن‌ها دارند مى‌آیند و من خود را براى این اتفاق آماده مى‌کردم.

آن گردهمایى‌ها به صورت‌هاى مختلف ادامه پیدا مى‌کند و هرچه صحبت‌ها و تماس‌ها بیشتر مى‌شود آن گذشته هم خود را بیشتر آشکار مى‌کند. اما آیا آن گذشته واقعاً همان‌طور بود که اکنون دارد خودش را نشان مى‌دهد؟ یا این‌که ساخته و پرداخته‌ی ذهنم است؟ یعنى چنان مى‌سازمش که آن‌وقت‌ها دلم مى‌خواسته است باشد! و هنوز هم مى‌خواهد آن‌چنان بوده باشد! آیا اصلاً همه‌ی گذشته‌ها این چنین نیست؟ آن چیزى که آن را به اسم گذشته و مخصوصاً گذشته‌ی دور مى‌دانیم، آیا واقعاً همان‌طور  بوده است که اکنون به یادمان مى‌آید؟ یا این‌که بیشتر ساخته و پرداخته‌ی ذهنمان است؟ گاهى خاطراتى را به یاد مى‌آوریم که سال‌هاى درازى فراموششان کرده بودیم، و حالا که دوباره آن‌ها را به یاد مى‌آوریم از کجا معلوم همان باشند که قبل از فراموش شدنشان بودند!

تا وقتى که این اتفاق پیش بیاید و همکلاسانم دوباره پیداشان شود، از فکر کردن به گذشته مى‌ترسیدم. حالا چه شده بود این چنین زیبا شده بود؟ آیا گذشته واقعاً آن‌طور نیست که ما مى‌شناسیم؟ آیا همان‌طور که خودمان هر چه زمان مى‌گذرد تغییر مى‌کنیم، گذشته‌مان هم مى‌تواند با گذشتِ زمان تغییر کند؟ یعنى همچنان که گاهى اتفاق مى‌افتد و ما انگار موجود دیگرى مى‌شویم، چنین چیزى براى گذشته هم مى‌تواند اتفاق بیفتد؟ اتفاقى بیفتد و ناگهان گذشته‌اى را دیگرگون کند! حتى اگر این دگرگونى به جنبه‌ی خاصى از آن مربوط شود! به عیان دیدم گذشته‌ام زیبا شده است، یا دارد زیبا مى‌شود! حتى اگر چیزى از غمناکى‌اش کم نشده بود. یا حتى غمناک‌تر شده بود! انگار زندگى خواسته بود به پاس کوشش‌هایى که براى شناختن و ستایش زیبایى‌هایش کرده بودى رازى از رازهایش را برایت بگوید!

 

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب تالار فرهاد نوشتۀ  عباس پژمان

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تالار فرهاد”