برای همه چیز متشکرم

دلفین دو ویگان

صدف محسنی

تا حالا از خودتان سؤال کرده‌اید چند بار در طول روز می‏گویید متشکرم؟ تا حالا از خودتان سؤال کرده‌اید چند بار در طول زندگی‌تان واقعاً و از صمیم قلب تشکر کرده‏اید؟ تشکر حقیقی. برای ابراز قدردانی‏، حق شناسی، برای ادای دِین. از چه کسی؟ همیشه فکر می‏کنیم زمان کافی برای گفتن بسیاری از حرف‏ها داریم، اما بعد ناگهان متوجه می‏شویم که خیلی دیر شده است.

95,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

دلفین دو ویگان / صدف محسنی

نوبت چاپ

اول

شابک

978-600-376-772-0

تعداد صفحه

159

سال چاپ

1398

وزن

200

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

گزیده ای از متن کتاب

کتاب برای همه چیز متشکرم نوشتۀ دلفین دو ویگان ترجمۀ صدف محسنی

تا حالا از خودتان سؤال کرده‌اید چند بار در طول روز می‏گویید متشکرم؟ متشکرم برای نمک، برای بستن در، برای اطلاعات.

متشکرم برای پول خُرد، برای باگت، برای پاکت سیگار.

تشکر‏های مؤدبانه، همراه با نزاکت اجتماعی، غیر ارادی و از سر عادت. تشکرهایی تقریباً تهی.

گاهی فراموش شده.

گاهی با تأکید مبالغه آمیز: از تو متشکرم. برای همه چیز متشکرم. بی‌نهایت متشکرم.

تشکر فراوان.

تشکرهای حرفه‏ای : از پاسختان متشکرم، از توجهتان، از همکاری‏تان.

تا حالا از خودتان سؤال کرده‌اید چند بار در طول زندگی‌تان واقعاً و از صمیم قلب تشکر کرده‏اید؟

تشکر حقیقی. برای ابراز قدردانی‏، حق شناسی، برای ادای دِین.

از چه کسی؟

از استادی که شما را با کتاب آشنا کرده؟ از مرد جوانی که برای کمک به شما در خیابان به سمتتان آمده؟ از پزشکی که زندگی‏تان را نجات داده است؟

از خودِ زندگی؟

امروز بانوی سالخورده‏ای که بسیار دوستش ‏داشتم از دنیا رفت.

همیشه با خودم فکر می‏کنم : « بی‌اندازه به او مدیونم.» یا « بدون او شاید من اینجا نبودم.» با خودم می‏گویم : «او خیلی برایم ارزشمند است.»

ارزش داشتن، مدیون بودن، آیا قدردانی اینچنین قابل اندازه گیری است؟

آیا به اندازۀ کافی از او تشکر کرده‏ام؟ تا جایی که لازم بود حق شناسی‏ام را به او ابراز کرده‏ام؟ آیا به اندازۀ کافی به او نزدیک بوده‏ام؟ یا به انداز‌ۀ کافی حضور مداومی در کنارش داشته‏ام؟

به ماه‏های آخر فکر می‏کنم، به واپسین روزها. به مکالماتمان، لبخند‏هایمان، سکوتمان. به لحظاتی که با هم تقسیم کردیم. باقی همه از بین رفته است. لحظاتی که دلتنگشانم.

سعی می‏کنم روزی را که متوجه شدم چیزی تغییر کرده، به یاد بیاورم. روزی که فهمیدم از آن پس زمان به شماره می‏افتد و فرصت زیادی باقی نیست.

ناگهان از راه رسید. در یکی از همین روزها بود.

البته نمی‏گویم بدون هیچ نشانه‏ای از قبل. گاهی میشکا[1]وسط اتاقش می‏ایستاد، گیج و سردرگم، انگار دیگر نمی‏دانست از کجا شروع کند، گویی آیین اغلب تکراری، ناگهان از یادش می‏رفت. قبلاً وسط جمله‏ای مکث می‏کرد، انگار واقعاً با چیزی ناپیدا و غیر قابل رؤیت مواجه می‏شد. دنبال واژه‏ای می‏گشت و به واژۀ دیگری می‏رسید، و یا هیچ واژه‏ای را نمی‏یافت و با خلاء روبه‌رو می‏شد، گویی با دامی روبه‌رو می‏شد که می‏بایست دورش می‏زد. اما در تمام این مدت، او در خانه‏اش تنها زندگی می‏کرد. مستقل. و به خواندن ادامه می‏داد، به تماشای تلویزیون و پذیرایی از افرادی که به دیدنش می‏آمدند.

و بعد، آن روز پاییزی، که چیزی از قبل اعلام نشده بود.

پیش از آن، همه چیز روبه‌راه بود. پس از آن هیچ چیز.

[1] Michka

موسسه انتشارات نگاه

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “برای همه چیز متشکرم”