کتاب «نمایش، آخرین مرحلۀ بتوارگی کالا » نوشتۀ دنیل بنسعید و ترجمۀ هومن حسین زاده
گزیده ای از متن کتاب:
دربارۀ بندگی ناخواسته
«خود مردم هستند که خود را به بند میکشند، با پای خود به قربانگاه میروند، و با داشتن حق انتخاب میان رعیت بودن یا آزاد بودن، از حق خود دست میکشند و یوغ را برمیدارند، به شر آن رضایت میدهند، یا بیش از آن، دنبالش راه میافتند […] بر آن شوید که دیگر بندگی نکنید، و اینک آزادید. منظورم این نیست بر آن چیره شوید و متزلزلش کنید، بل فقط از تداوم بخشیدن به آن دست بردارید، و خواهید دید مانند مجسمۀ غولپیکری که پایهاش ربوده شده، زیر بار خودش تحلیل میرود و در هم میشکند.»
این سطور معروف از گفتار [دربارۀ بندگی خودخواستۀ][1] لابوئتی[2] به بنمایۀ خطابههای معاصر دربارۀ مقاومت فلسفی بدل شده است. از آنجا که حق انتخاب داریم، پس برای آزاد کردن خود کافی است سایۀ قدرت (یا زیستقدرت[3]) را از سر به در کنیم، همانقدر که در گذشته، برای از بین بردن ازخودبیگانگی مذهبی، دور کردن سایۀ خدایان از سر بسنده بود. چنین مقایسهای اتفاقی نیست. درواقع چیزی که لابوئتی به نام ایدۀ سیاسی از دولت با آن مبارزه میکند برداشتی تئولوژیک از قدرت است، استوار بر پایۀ پیوندهای مبتنی بر اعلام وفاداری و تابعیت شخصی. برعکس، در دولت مدرن، استیلای غیرشخصی، و نیز بندگی، در ابژکتیو شدن روابط اجتماعی شیءشده[4] ریشه دارد.
پس تعجبآور نیست که احیای موضوعی گفتار [دربارۀ بندگی خودخواسته] با به قدرت رسیدن مضمون ضدتوتالیتر و سقوط سهمگین استبدادهای بوروکراتیک همراه شده است. درواقع ظاهراً «انقلابهای» موسوم به مخملی بهخوبی تداعیگر همان مجسمۀ غولپیکریاند که پایهاش ربوده شده؛ با فریاد «ما مردم هستیم»، و زیر بار خودش فرو ریخته است. همچنین، توصیفی که لابوئتی از نظام «لطف و عتاب»، فیض و قهر، و درباریان و معاضدانی که «همدل نیستند و از هم واهمه دارند» ارائه میکند، بهشدت حقوق ویژه و کلیانتلیسم[5] نومنکلاتورای[6] بوروکراتیک را به ذهن میآورد.
وارونهسازی واپسگرایانۀ گفتار [دربارۀ بندگی خودخواسته] به شرایط دولت مدرن، تحت پوشش مشابهتهای بسیار نادقیق، پیامدهای سنگینی دارد. تأثرآورتر این است که تحقیر اجتماعی مبتکرانهای را در حق این مردم در نقش زحمتکشان، مصرفکنندگان، تماشاگران، و «بلومها»[7] تقویت میکند که «با داشتن حق انتخاب»، در بندگی خوشاند، و به شیوۀ «انبوه مردم» به «نگریستن به آنچه مقابل پایشان است» بسنده میکنند، و ازاینرو بندگی «به میل است»[8]. از آنجا که برای آزاد بودن بندگی نکردن کافی است، بندگی نتیجه یا مجازات بزدلی جمعی مردم است.
در دولت مدرن، جایی که استیلای غیرشخصی در بهرهکشیای ریشه دارد که بهاشتباه به نام قراردادی میان فریبخوردگان بر سرش توافق شده، مقاومت منفی («کافی است دیگر به آن تن ندهید») نه با مبارزه در راستای «فشار آوردن» به قدرت یا «متزلزل کردن» آن، که با تبعید، مهاجرت و گریز به جانب مرزهای شانه خالی کردن نمود مییابد. اما ما هرگز دستهجمعی از چرخۀ لعنتی بازتولید سرمایهداری نمیگریزیم. خیال کردن سیزیف[9] خوشبخت دیگر بسنده نیست، باید بارتلبی[10] آزاد را نیز مجسم کرد.
از نظر گوستاو لاندوئر[11]، «رسالۀ لابوئتی روحی را مینمایاند که میگوییم فقط در نفی وجود دارد، اما، در نفی روح هست: پیشآگاهی و بیان همچنان وصفنشدنی امر مثبت در حال زاده شدن بر چیزی دلالت میکند که بعداً، و به زبانهای دیگر، گادوین[12] و اشتیرنر[13]، پرودون[14]، باکونین[15] و تولستوی[16] میگویند […]. بیشک نفی این ماهیتهای متمرد که انرژی است، خود سرشار از عشق است، اما فقط در راستایی که باکونین به طور باشکوه معنی کرده است وقتی میگوید ’لذت تخریب لذتی آفریننده است‘».[17] لاندوئر بهدرستی تأکید میکند که «علیه یک تن»[18]، ظهور مردمی «متشکل از افراد» و «حاکمیتی منفرد» را علیه بیعت فئودالی «که آنها را به یک تن مقید میکرد» به تصویر میکشد. اما به این «کشف مهم» ابتدایی کشف دیگری را نیز اضافه میکند و آن را «علیه دولت» مینامد که دیگر نه فقط رهایی شخصی که علیه قدرت اجتماعی است: «تازه ملاحظه شده بود که اجتماعی در کنار دولت وجود دارد؛ نه مجموع افراد مجزا بلکه وابستگی ارگانیک مشترکی که برخاسته از گروههای گوناگون است، و تا قوام پیدا کردن، به گسترش یافتن تمایل دارد. هنوز هیچچیز نمیدانند دربارۀ این ساختار فرافردی که روح را آبستن است یا واقعاً چیزهای اندکی میدانند: بااینحال روزی خواهند دانست که سوسیالیسم ابداع چیزی جدید نیست، بلکه کشف واقعیتی ازپیشموجود و ازپیشتوسعهیافته است. آنگاه زمانی که سنگهای بایسته کشف شوند، معماران نیز همانجا خواهند بود».[19] به عبارتی، گرچه رهایی هر فرد شرط رهایی همه است، بااینهمه، رهایی لذتی انفرادی نیست. و گرچه میتوان با دور کردن سایۀ جبار از سر، از بندگی خودخواسته گریخت، فقط از طریق مبارزۀ طبقاتی میتوان انقیاد ناخواسته به استبداد سرمایه را از بین برد.
[1]. Discours de la servitude volontaire
[2]. Étienne de La Boétie (1530-1563)
[3]. biopouvoir
[4]. chosifié
.[5] clientélisme: گسترش نفوذ از طریق اعطای امتیازات در چارچوب شبکهای از قدرت _ م.
[6]. Nomenklatura: انتصاب خودیها در مناصب کلیدی _ م.
[7]. bloom: بنگرید به نظریۀ پساسیتواسیونیستی بلوم (Tiqqun، 2000) که نام آن برگرفته از شخصیت رمان اولیس جویس است _ م.
[8]. E. de La Boétie, Discours de la servitude volontaire, Paris, GF, 1983, p. 151.
[9]. Sisyphe
[10]. Bartleby
[11]. Gustav Landauer (1870-1919)
[12]. William Godwin (1756-1836)
[13]. Max Stirner (1806-1856)
[14]. Pierre-Joseph Proudhon (1809-1865)
[15]. Mikhaïl Bakounine (1814-1876)
[16]. Léon Tolstoï (1828-1910)
[17]. G. Landauer, La Révolution, Champ libre, 1974, p. 139 [p. 93-94, de l’édition de La Révolution traduite par M.Manale et L. Janover, Éditions Sulliver, 2006].
[18]. Contr’un: نام دیگر گفتار دربارۀ بندگی خودخواسته _ م.
[19]. Ibid., p. 162 [p. 107 de la traduction des Éditions Sulliver, op. cit.].
کتاب «نمایش، آخرین مرحلۀ بتوارگی کالا » نوشتۀ دنیل بنسعید و ترجمۀ هومن حسین زاده
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.