آغاز کتاب با بار عشق و آینه و نور در آستانهی شب و دلتنگی می خوانیم :
فهرست
(به شوقِ آمدنت اى تو خوب، اى غمخوار) 9
ستايش 9 11
(با خندههاى تو) 12
(اينجا / در اين مدارِ غربت و دلتنگى) 13
(زخمِ عميقِ تنهايى) 14
(اينك كه مىروى) 15
ستايش 4 17
(از كوچه باغِ خاطره مىآيم) 20
(اينك من آن مَردم) 22
(عاقبت يك روز) 25
قصهاى از هزارو يكشب 26
(بالا بلند! / در آفتابِ دو چشمت) 28
(موى خود شانه مزن در رهِ باد) 29
طرحى از تبريز 30
(صداى پاى شب از دور دست بر مىخاست) 31
طرحى از خرمشهر در مرداد 35
0 0 0 (بالا بلند/ چترى ز مهربانى بردار) 36
مَرد 37
0 0 0 (با گيسوانِ چون شبِ يلدا) 40
0 0 0 (آژير قرمز است) 41
0 0 0 (از آفتاب) 42
حكومت نظامى 43
نقاش 46
(بالا بلند / موى تو واژهى شبِ يلدا را) 49
سرودى در ستايش، براى روزهاى خوب و آفتابىِ تفاهم 50
روزهاى آتش، خون، گلوله 53
(مىگفت: / از خونِ هر شهيد كه بر خاك مىچكد) 59
(بايد كه اين قصيدهى خونين را) 60
آوازهاى تلخِ مصيبت 61
(در چشمهاى تو) 64
دلتنگى 1 65
دلتنگى 2 66
صبحِ برفى 69
خطبهى بهارى 71
(مه خاكسترى) 72
(بر آبهاى زمّردگون) 74
(بارانِ اشكِ من) 75
(نيلوفرى درشت) 76
(شب مىرسد ز راه) 77
(صداى زمزمهى رود) 78
فرياد در سكوت 79
(مهتاب / انگار) 82
(تو با نگاه خود) 84
شرط 85
(سخنى نيست مرا) 86
طرحى از خرمشهر 88
(همه جا آتش و دود) 89
عبادت 91
بودن 92
مرگِ پرنده 93
شرقِ خاموش 95
خاطره 97
تنهايى 1 99
(بانوى مهربان) 100
تنهايى 2 101
(تو رفتهاى به سفر) 102
سالِ صفر 103
مردِ حادثهها 107
(با اين حراميانِ سفله بگوييد) 110
(توفانى از گلوله و آتش!) 112
(تاريخ را بگوييد) 113
مسافر 115
رازِ تمامِ معجزهها با توست 120
عاشورا 123
(شب گردِ من حصار كشيده است) 124
از پشتِ عينكِ خوشبينى 125
(با پهلوى دريدهى خونآلود) 127
(يك بارِ ديگر) 128
كودك / سنگى درون بركهى آرام انداخت 129
آنجا / پرىِ كوچكِ دريايى 130
غزل، شعر هميشه
دلتنگى 3 133
ستايش 1 135
ستايش 2 137
عاشقانه 139
ستايش 3 141
دلتنگى 4 143
ستايش 5 145
ستايش 6 147
ستايش 7 149
دلتنگى 5 151
ستايش 8 153
دلتنگى 6 155
(بخوان، صداى تو خوشتر ز صوتِ داوود است) 157
دلتنگى 7 159
ستايش 10 161
دلتنگى 3 163
بم، ساعتِ 25 165
(شوريدهايم و شهره به شيدايى) 167
اى داد! 169
گلايه 173
باور ندارى 176
… و سوك سرودها
(خميد پشتِ من از مرگِ جانگزاى پدر) 181
(سالى گذشت و داغِ تو تازه است همچنان) 183
معراج 186
(باز شب شد، گريهام آغاز شد) 192
(به پاسدارىِ ايران لطيفِ ما جان باخت) 197
(ز روزِ مرگِ تو سالى گذشته مانى جان) 199
(ما سوكوارِ آن قد و بالا نشستهايم) 202
(گفتم شود بهشتِ خدا با تو خانهمان) 204
به عزيزانم :
سورنا و آبتين
به شوقِ آمدنت اى تو خوب، اى غمخوار
كنارِ پنجره مىمانم
و اسبِ چشمم را
به دور دست
به آن سوى جاده مىرانم.
سپيده مىدمد اما تو بر نمىگردى
و من گرفته و دلتنگ
درونِ پيلهى تنهايىام غريبانه
سكوت را به تسلاى خويش مىخوانم.
تو برنمىگردى
مىدانم
مىدانم
تو برنمىگردى
و انتظار
چوآوار
بر سرم…
ستايش 9
بلند بالا!
تو از كدام تبارى كه صبحِ لبخندت
طلوعِ خورشيد است در بامدادِ بهارى
و آفتابوار صميمانهاى و بخشنده؟
تو مثلِ حنجرهى رود
پُر از ترنم و سرشارِ زندگى هستى
و مثلِ شعرِ حافظ
هميشه تازه و آكنده از تغزلِ نابى.
هجومِ آينه و نورى
به خلوتِ شبِ من.
ميانِ نى نىِ چشمانِ ميشىِ معصومت
خيلِ عظيمِ آهوها
گرم چميدنند
با راه رفتنات
حسِ حسادتِ كبكانِ ماده را
تحريك مىكنى.
و خونِ عشق
كه در رگِ جوانِ تو جارىست
تو را به معجزهاى راستين بدل كرده است.
چه با شكوه و نجيبانه است عطرِتنت!
مرا پناه ده
مرا پناه ده
در تاى با سخاوتِ اندامت.
بلند بالا
يارا!
بر قامتِ بلندت
عشق
زيباترين تن پوشهاست!
با خندههاى تو
صدها شكوفهى گيلاس
باز شد.
آه، اى بزرگوار
پس كِى شكوفهى دلِ من را
با خندهاى
به روى جهان
باز مىكنى؟
توكيو
نوروز 1385
0 0 0
اينجا
در اين مدارِ غربت و دلتنگى
مىميرم از عطش
اى تو
كه از تبارِ آبى و دريا
اى با سخاوت
من را به جرعهى لبخندى
مهمان كن!
0 0 0
زخمِ عميقِ تنهايى
درمن دهان گشوده
با خويش در ستيزم.
دستانِ مهربانِ تو بايد
مرهم
بر زخمهاى من بگذارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.