بابام هیچوقت کسی را نکشت – چشم و چراغ 30

ژان لویی فورنیه

ترجمه محمد جواد فیروزی

چشم و چراغ 30

این کتاب رمانی مینی‌مالیستی از داستان پدری است غیرعادی که از زبان پسرش حکایت می‌شود. پدری پزشک، الکلی، سیگاری، بدلباس، بی‌پول رو به مرگ. پدری که در چهل و سه سالگی می‌میرد و این در حالی است که نویسنده پانزده سال بیشتر ندارد.

ژان لویی فورنیه، نویسنده، طنزپرداز و کارگردان تلویزیون است. او در نوزدهم دسامبر 1938 و یکی از شهر‌های شمالی فرانسه یعنی “اَرَس” زاده شد. فورنیه در خلق داستان‌هایش گرایش آشکاری به مینی مالیسم دارد و اثر حاضر یکی از بهترین نمونه‌های آثار او در کوته نویسی و ایجاز است. انتشارات نگاه، پیش از این “کجا می‌ریم بابا؟” اثر دیگر فورنیه را با ترجمة خوب محمد جواد فیروزی منتشر کرده است. این اثر جایزة معتبر ادبی “فمینا” را به سال 2008 دریافت کرد که بحث‌های فراوانی را در پی داشت…
نويسنده در اين رمان كه از قطعات كوتاه به هم پيوسته تشكيل شده، رفتارهاي پدر را بازگو كرده و بدين ترتيب، شخصيت و رفتار او را روي دايره مي ريزد. نويسنده در اين داستان از زبان طنز و ساده يي استفاده كرده و مخاطبان را با رفتارهاي ناهنجار و گاه خنده آور شخصيت پدر آشنا مي كند…

7,500 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 300 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ژان لویی فورنیه, محمد جواد فیروزی

نوع جلد

شومیز

SKU

940378

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-964-351-723-6

قطع

رقعی

تعداد صفحه

133

سال چاپ

1391

موضوع

داستان خارجی

تعداد مجلد

یک

وزن

300

گزیده ای از کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت

«يك روز صبح خيلى زود، مامان آمد به اتاق من و به من گفت: «گمونم كه بابات مرد.»

به خاطرم مى آيد كه گفتم: «باز هم…»

در آغاز کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت می خوانیم

ژان لویی فورنیه، نویسنده، طنزپرداز و کارگردان تلویزیون است. او در نوزدهم دسامبر 1938 در شهر شمالی اَرَس در فرانسه چشم به جهان گشود. پدرش پزشک و مادرش یک ویراستار بود.

فورنیه شیوۀ مینی‌مالیستی و انتی‌میسمی خاصی دارد و می‌تواند کوهی از قضایا و انبوهی از احساسات و هیجانات را در قالبِ اندکی کلمه بیان کند. کتاب حاضر نیز همچون دیگر کارهای فورنیه توانایی او را در موجزنویسی ثابت می‌کند. این کتاب رمانی مینی‌مالیستی از داستان پدری است غیرعادی که از زبان پسرش حکایت می‌شود. پدری پزشک، الکلی، سیگاری، بدلباس، بی‌پول و رو به مرگ. پدری که در چهل و سه سالگی می‌میرد و این در حالی است که نویسنده پانزده سال بیشتر ندارد. او پول ویزیت از بیمارانش نمی‌گیرد و مردم به عوض پول ویزیت و حق‌القدم به او یک نوشیدنی تعارف می‌کنند؛ این پدر در پایان روز خسته و مست به خانه بازمی‌گردد و ذهنش بیشتر متمرکز بر نوشیدن است تا طبابت و مطب؛ پدری که پشت پیانوی توی مطب‌اش قایم می‌شود، شوخی‌های تحمل‌ناپذیر می‌کند، حواس‌پرت است و ماشین را در مزرعۀ چغندر جا می‌گذارد؛ او پدری سودائی‌مزاج است که مادر را تهدید به قتل می‌کند، پدری که «آدم خبیثی نبود، فقط وقتی که کمی زیاده‌روی می‌کرد، بالاخانه‌اش به اجاره می‌رفت. بابام هیچوقت کسی را نکشت، فقط لاف آدمکشی می‌زد.»

فورنیه به پیروی از ژرژ پرک رمان‌نویس هموطن‌اش به شیوۀ «به‌خاطرم می‌آید که» می‌نویسد. او به کمک این شیوه، خاطرات ایام کودکی و نوجوانی را در فضایی تراژدی ــ کمیک زنده می‌کند. این رمان نیز همچون اکثر کارهای ژان لویی فورنیه از فصل‌های یک یا دو صفحه‌ای تشکیل شده است. هریک از این فصل‌ها روایتی کوتاه از اپیزودی است از یک زندگی روزمره که پر از اندوه است و به‌واسطۀ رفتارهای ناهنجار پدر دگرگون شده است. او به سبکی کودکانه می‌نویسد؛ به همان زبان ساده و با ساده‌دلی کودکی. جملات کوتاهند، خالی از پیچیدگی‌های فلسفی‌اند و به همان صورتی که در ذهن کودک می‌گذرند از پی هم نقش می‌گیرند. طنز تلخی که در این رمان کوتاه وجود دارد تاثرانگیز است. اگرچه گاه لبخندی ماندگار بر لب می‌نشاند و کام تلخ را شیرین می‌کند، اما نمی‌توان آن را در زمزۀ یک اثر طنز به‌حساب آورد.

این روایت علیرغم تلخ بودنش به هیچ وجه اعلام جرم علیه پدر نیست، بلکه به‌عکس، همان‌گونه که از عنوان کتاب نیز برمی‌آید، نوعی دفاعیه است برای پدری که رفتارهای ناهنجار و عجیب و غریب دارد. این فرزند همیشه راهی برای توجیه این رفتارها می‌یابد و حتی برای آنها عذر و بهانه می‌تراشد، عذر و بهانه‌ای که عموماً به یک ناکامی ختم می‌شود. این ناکامی بر زندگی‌ای سایه افکنده است که امید و عشق در آن هنوز نمرده است و همچنان حضوری پررنگ دارد.

فورنیه ده سال بعد رمان دیگری به‌نام «کجا می‌ریم بابا؟»[1] می‌نویسد و در آن این بار نقش پدری را ایفا می‌کند که از خاطرات دو کودکِ معلول‌اش حکایت می‌کند. در این کتاب نیز او با صراحت مطلق می‌نویسد و از نوشتن حقایق شرمی ندارد. کتاب روایتِ صادقانه‌ای از تابویی به‌نام معلولیت است. این کتاب جایزۀ ادبی معتبر فمینا را در سال 2008 به خود اختصاص داد و بحث و مناقشۀ بسیاری را برانگیخت.

محمد جواد فیروزی

مه 2011 تور

  1. «کجا می ریم بابا؟» ترجمۀ همین مترجم، انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بابام هیچوقت کسی را نکشت – چشم و چراغ 30”