امپراتوری، بیست سال بعد

آنتونیو نگری
مایکل هارت
فواد حبیبی

گرچه از دو دهه پیش موقعیت‌های تقریبی قدرت‌های گوناگون در ساخت ترکیبی نظم امپراتوری بالا و پایین شده، و به‌رغم دادوقال‌های ایدئولوگ‌های حاکمیت ملی، به هیچ وجه از توان نیروهای سلطه و کنترل اعمال شده بر نظم جهانی کاسته نشده است. این نیروها در عوض، صرفاً از دیده‌ها پنهان و کمتر از سابق تشخیص‌پذیر شده‌اند، چنان که گویی فرمول معجون نامرئی شدن را کشف کرده باشند. آنچه امروزه بدان نیاز داریم چرخه‌های مبارزات بین‌المللی و نیز هوش و فراستی است که هر دو همزمان رویاروی ساختارهای نظم جهانی حاکم بایستند. هر چه باشد گاهی کار نظری مندرج در جنبش‌های اجتماعی بیش از مطالب انبان شده در کتابخانه‌ها آموزنده است. وارونه‌سازی این نامرئی شدن نخستین گام در کسب توان کشاکش با آنها و سرانجام به زیر کشیدن ساختارهای امپراتوری است.

 

                                                        مایکل هارت و آنتونیو نگری، از جستار «امپراتوری بیست سال بعد»

225,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 250 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آنتونیو نگری, فواد حبیبی, مایکل هارت

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

جنس کاغذ

بالک (سبک)

قطع

رقعی

تعداد صفحه

238

سال چاپ

1402

موضوع

جامعه شناسی و فلسفه اجتماعی, سیاست

کتاب «امپراتوری، بیست سال بعد » نوشتۀ مایکل هارت و آنتونیو نگری گزینش و ترجمه فؤاد حبیبی

گزیده ای از متن کتاب:

بیست سال پیش، زمانی که کتاب ما با نام امپراتوری نخستین‌بار منتشر شد، فرایندهای اقتصادی و فرهنگی جهانی‌شدن صحنه را به تسخیر خود درآورده بود: همه می‌توانستند ببینند که نوعی نظم نوین جهانی در حال ظهور است. امروزه جهانی‌شدن یک بار دیگر موضوعی محوری به شمار می‌رود، اما اینک صاحب‌نظران در سراسر طیف سیاسی در حال کالبدشکافی جنازۀ آن هستند. تحلیل‌گران سیاسی دستگاه حاکم، به‌ویژه در اروپا و آمریکای شمالی، بر زوال نظم بین‌المللی لیبرال و مرگ صلح آمریکایی مویه می‌کنند. به مدد برچیدن معاهدات تجاری و از سرگیری منازعات اقتصادی، نکوهش نهادهای فراملی و نخبگان جهان‌وطن، و در همین حال دمیدن در کورۀ نژادپرستی و خشونت علیه مهاجران، نیروهای ارتجاعی‌ای که به‌تازگی مسلط شده‌اند خواستار بازگشت حاکمیت ملی‌اند. حتی نزد چپ برخی منادی قسمی حاکمیت ملی احیاشده‌اند تا بتوان از آن چون سلاحی دفاعی در برابر تعرضات نولیبرالیسم، شرکت‌های چندملیتی و نخبگان جهانی استفاده کرد.

اما به‌رغم این دست اظهارنظرهای توأماً آرزومندانه و مضطربانه، جهانی‌شدن نه مرده است و نه حتی در حال زوال، بلکه صرفاً دیدن و فهم آن دشوارتر شده. درست است که نظم جهانی و ساختارهای استیلای جهانی ملازم آن همه‌جا با بحران دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اما بحران‌های گوناگون امروزین به صورتی پارادوکسیکال مانع از تداوم فرمانروایی ساختارهای جهانی نیست. نظم جهانی در حال ظهور همانند خود سرمایه از رهگذر بحران عمل می‌کند و حتی از آن تغذیه می‌شود. این نظم جهانی از جهات بسیاری به مدد در هم شکسته شدن کارش را پیش می‌برد.(1) این واقعیت که فرایندهای جهانی‌شدن امروزه کمتر دیده و فهم می‌شود اهمیت بس بیشتری می‌بخشد به بررسی گرایشات بیست سال اخیر هم در بطن ساختار متنوع حکمرانی جهانی، که شامل قوای دولت‌ملت‌ها می‌شود، اما کاملاً به فراسوی آنها می‌رود، و هم در قلب ساختارهای جهانی تولید و بازتولید کاپیتالیستی.

تفسیر ساختارهای اصلی استیلا و استثمار در بستر جهانی برای شناسایی و پیش‌راندن نیروهای بالقوۀ شورش و آزادی کلیدی است. بی‌تردید نظم جهانی در حال ظهور و شبکه‌های سرمایه عملیاتی تهاجمی را به راه انداخته‌اند که باید در برابرشان از اقدامات دفاعی پشتیبانی کنیم؛ اما همچنین باید آنها را پاسخهایی به تهدیدات و تقاضاهایی در نظر بگیریم که از بطن تاریخچۀ طولانی انواع گوناگون انترناسیونالیسم انقلابی و مبارزات رهایی‌بخش سر برآورده‌اند. درست همان‌گونه که امپراتوری کنونی در پاسخ به شورش‌هایی شکل گرفته که انبوه خلق‌ها [در سراسر جهان] از پایین برپا کرده‌اند، به همین قرار و به صورت بالقوه امکان دارد که به دست آنها از پای درآید، البته مادام که انبوه خلق‌های مزبور بتوانند نیروهایشان را به قالب ضدقدرت‌هایی مؤثر و کارآمد درآورند، و مسیر منتهی به فرم بدیلی از سازماندهی اجتماعی را در پیش بگیرند. جنبش‌های اجتماعی و سیاسی کنونی از جهات بسیار پیشاپیش به این مسیر اشاره دارند.

  1. قلمروهای ناهماهنگ

بحران‌های مستمر امپراتوری را امری در نظر بگیرید که مابین دو قلمرو تودرتو رخ می‌دهد _ شبکه‌های جهان‌گستر تولید و بازتولید اجتماعی و ساختار حکمرانی جهانی _ که بیش‌ازپیش ناهماهنگ‌‌اند. قلمرو درونی‌، یعنی ساحت جهان‌گستر تولید و بازتولید اجتماعی، تشکیل شده است از شبکه‌های بیش از پیش پیچیده و عمیقاً به‌هم‌پیوستۀ ارتباطات، زیرساخت‌های مادی و غیرمادی، خطوط حمل‌ونقل هوایی، دریایی و زمینی، خطوط ارتباطی فراسوی اقیانوس‌ها و سیستم‌های ماهواره‌ای، شبکه‌های اجتماعی و مالی و تعاملات کثیر و متنوع هم‌پوشان میان زیست‌بوم‌ها، انسان‌ها و دیگر گونه‌های زیستی. فرم‌های سنتی تولید اقتصادی محلی، ازقبیل کشاورزی و معدن‌کاوی، کماکان درون این قلمرو جهان‌گستر باقی می‌مانند؛ اما بیش‌ازپیش از جانب این مدارهای بین‌قاره‌ای جذب و تقویت و از بسیاری جهات تهدید می‌شوند. کار نیز در چنبرۀ شبکۀ جهان‌گستر بازارها، زیرساخت‌ها، قوانین و رژیم‌های مرزی گرفتار و به بند کشیده شده است. فرایند ارزش‌افزایی و استثمار تحت فرمان قسمی خط مونتاژ جهانی به‌غایت گوناگون و، بااین‌حال یکپارچه، قرار دارد. در نهایت، چه‌بسا نهادهای بازتولید اجتماعی و مدارهای متابولیسم بوم‌شناختی محلی بمانند، اما این نهادها همچنین به سیستم‌های پویای بیش‌ازپیش بزرگ وابسته‌اند و اغلب از سوی آنها در معرض تهدید و خطرند.

این سیستم‌های جهان‌گسترْ فعالیت‌های گوناگون تولید و بازتولید اجتماعی در سراسر فضاها و زمان‌مندی‌های مختلف را تحت تابعیت، توأماً واقعی و صوری، خود درمی‌آورند. این واقعیت که این قلمرویی به‌غایت ناهمگون است، یعنی از مرزها و سلسله‌مراتب‌های فزاینده‌ای در مقیاس‌های گوناگون (درون هر کلان‌شهر، دولت‌ملت، منطقه، قاره) تشکیل شده، نباید مانع از آن شود که آن را کلی منسجم، ولو به‌شدت گوناگون و متنوع، به شمار نیاوریم؛ یعنی مجموعه‌ای یگانه، متراکم و جهان‌گستر.(2) ای‌بسا، وقتی با آسیب‌پذیری مشترک خویش روبه‌رو می‌شویم، این به‌هم‌پیوستگی بیش از همیشه آشکار می‌شود: نابودی هسته‌ای یا تغییرات اقلیمی فاجعه‌بار کل شبکۀ موجودات زنده و فناوری‌ها را تهدید می‌کند و هیچ‌کس و هیچ‌چیزی را به حال خود رها نمی‌کند.

در اطراف این قلمرو تولید و بازتولید اجتماعی، قلمرو محیطی ثانویه‌ای قرار دارد که از نظام‌های سیاسی و حقوقی درهم‌بافته‌ای در سطوح مختلف تشکیل شده است: حکومت‌های ملی، تنظیمات حقوقی بین‌المللی، نهادهای فراملی، شبکه‌های شرکتی، مناطق اقتصادی ویژه و قس‌علی‌هذا. اما این قسمی دولت جهانی نیست. به موازات زوال داعیه‌های حاکمیت ملی، آنچه به عوض و بیش‌ازپیش سر برمی‌آورد رژیم‌های حکمرانی فراملی است. این ساختارهای هم‌پوشان به یک ساخت (یا قانون اساسی) مختلط شکل می‌بخشند که در ادامه به‌تفصیل تحلیلش خواهیم کرد. در سراسر سطح این قلمرو، زمام امور عمدتاً در ید اختیار صاحبان جهان زیرین است: سران صنعت، بزرگان مالیه، نخبگان سیاسی و امرای رسانه‌ها.

به موازات پیشروی ضدانقلاب نولیبرالی، این دو قلمرو بیش‌ازپیش بر هم می‌خوردند، دستخوش آشوب و آشفتگی می‌شوند، روی دو محور مجزا می‌چرخند و گاه با همدیگر تصادم پیدا می‌کنند. درحالی‌که پروژه‌های رفرمیستی سدۀ بیستمی همچون سیاست استوار بر نیو دیل (یا در سطح بین‌المللی، نظام برتون وودز تحت هژمونی ایالات متحده) در پی نیل به قسمی «لیبرالیسم نهادینه» برای تثبیت روابط مابین این دو قلمرو بود، تا توسعۀ کاپیتالیستی را به پیش براند و سلسله‌مراتب موجود را در همۀ سطوح نظام جهانی حفظ کند، ضدانقلاب نولیبرالی یک قلمرو حکمرانی آفریده که فاقد رابطۀ ساختاری ثابت با قلمروی تولید و بازتولید اجتماعی است.(3) حکمرانی امپراتوریایی نولیبرالی در پی چنین وساطتی نیست و فقط برای فرمانروایی و تصرف ارزش از بطن قلمرو درونی [اولیه] می‌کوشد. این واقعیت که مدارهای تولیدی و بازتولیدی قلمرو درونی بیش‌ازپیش خودآیین می‌شوند مانع اعمال استیلای قلمرو حکمرانی نولیبرالی نمی‌شود: حکمرانی مزبور می‌تواند ارزش تولیدشده در قلمرو درونی را از طریق سازوکارهای پولی بسنجد و، به مدد ابزارهای گوناگون مالی و بدهی، بیشترین ارزش ممکن را در قالب رانت استخراج و تصرف کند. گرچه این امر ناگزیر موجب تکثیر بحران‌های اقتصادی و مالی می‌شود، این بحران‌ها نه نشانۀ سقوط قریب‌الوقوع و حتمی، بلکه به عوض خود سازوکارهای فرمانروایی است.

فرجام هژمونی ایالات متحده

بااین‌حال، این واقعیت که دو قلمرو مزبور به طور فزاینده‌ای بر هم خورده و دستخوش آشوب شده‌اند فقط بخشی از ماجراست. باید دقیق‌تر به ترکیب‌بندی هرکدام از این قلمروها بنگریم تا به برآورد قدرت‌های نهفته در آنها و آیندۀ پیش‌رویشان بپردازیم. کار خویش را با برداشتن گامی به پس برای بررسی نحوۀ تغییر یافتن ساختارهای نظم جهانی در دو دهۀ اخیر آغاز می‌کنیم، و همواره حواسمان به این هست که چگونه امروزه راه‌هایی پیش پای انبوه خلق‌هایی گشوده می‌شود که در برابر ساختارهای موجود مقاومت می‌کنند و آنها را به چالش می‌کشند.

در آغاز دهۀ 1990، بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و پس از آنکه روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به شیوه‌هایی بدیع و فراسوی دسترسی قدرت‌های حاکم ملی گسترش یافت، رئیس‌جمهور ایالات متحده طلوع یک نظم نوین جهانی را اعلام کرد. در آن زمان، اغلب حامیان و منتقدان به یکسان مسلم می‌پنداشتند که ایالات متحده، که از جنگ سرد در مقام تنها ابرقدرت باقی‌مانده سربلند بیرون آمده بود، قدرت سخت و نرم بی‌همتای خویش را به کار خواهد بست، مسئولیت هرچه بیشتری را برعهده خواهد گرفت، و نیز بیش‌ازپیش کنترلی یک‌جانبه را بر امور جهانی اعمال خواهد کرد. یک دهه بعد، وقتی لشکریان پیروز ایالات متحده وارد بغداد شدند به نظر می‌رسید که نظم جهانی اعلام‌شدۀ بوش پدر را بوش پسر در قالبی مشخص تحقق بخشیده است. اشغال عراق و افغانستان در پی حملۀ آمریکا با نوید «بازسازی خاورمیانه» همراه بود و نیز اقتصادهای نولیبرالی خالصی را از دل خاکسترهای تهاجم خارجی قوام می‌بخشید. هنگامی که نومحافظه‌کاران قدرتشان را به رخ می‌کشیدند، منتقدان سرگرم نکوهش امپریالیسم نوین ایالات متحده بودند.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «امپراتوری، بیست سال بعد » نوشتۀ مایکل هارت و آنتونیو نگری گزینش و ترجمه فؤاد حبیبی

موسسه انتشارات نگاه

مایکل هارت مایکل هارت مایکل هارت

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “امپراتوری، بیست سال بعد”