گزیده ای از متن کتاب “از غربت، با عشق (مجموعه نامه های هانیبال الخاص به م.آزاد)” :
از غربت، با عشق (مجموعه نامه های هانیبال الخاص به م.آزاد)”
فهرست
مقدمه ………………………………………………………………………………………………………9
دربارهی م. آزاد …………………………………………………………………………………………17
دربارهی هانیبال الخاص ……………………………………………………………………………19
متن نامهها ……………………………………………………………………………………………..23
مانیفست هانیبال الخاص…………………………………………………………………………111
گفتوگوی منتشر نشده با هانیبال الخاص ………………………………………………….123
نمونهی دستخط هانیبال الخاص …………………………………………………………. 131
مقدمه
نامه نگاری رسم خوشایندی است و سنت مقدسی را در پیشینهی خود دارد. پیش از اختراع وسایل ارتباط جمعی، نامهنگاری یک ضرورت به شمار میرفت. از مقامات بلندپایهی کشورها تا شخصیتهای مهم مذهبی، ادبی و هنری و مردم عادی، تنها یک راه برای ارتباط محرمانه در اختیار داشتند و آن نامهنگاری بود. این شیوه قرنهای متمادی ادامه یافت، تا دنیای مدرن امروزی، شکل جوامع را دگرگون کرد. جوامع باز پدید آمدند و عصر حاضر به «عصر ارتباطات» مشهور شد. پیش از تمدن مدرن امروزی، نامهها را کبوتران نامهبر، پیکها و قاصدان جابهجا میکردند. تا اینکه با گسترش خطوط تلفن و از آن پس تلفنهای همراه و این روزها به کمک رایانه، این امکان فراهم آمد، که فاصلهی انسانها با همنوعان خود به کمترین حد ممکن برسد. علیرغم دوری مسیرها و فاصلههای دیر و دور، امکان ارتباط نزدیک و لحظهای برقرار شد. از سوی دیگر، اختراع وسایل نقلیهی فردی و عمومی، که مسافت بین شهرها و کشورها را در زمانی کوتاه میپیمایند، جای نامهنگاری را پر کرد؛ اما با وجود همهی امکاناتی که بر شمردیم، نامهنگاری هنوز هم بین اقوام مختلف به صورت مکتوب کاغذی وجود دارد. ضمن این که ارتباطات شبکههای اجتماعی مجازی و سرویسهای پیام کوتاه را هم میتوان ادامهی منطقی این رسم خوشایند دانست.
در دنیای معاصر، نامهنگاری دیگر یک ضرورت نیست، عشق است. بازگو کنندهی حالتهای درونی، در هالهای از جادوی کلمات، و همراه با رویکردی ادبی- هنری است. غیر از نامههای سرگشاده که مخاطب خاصی ندارند و برای یک گروه از جامعه و حتی برای همهی مردم جهان نوشته میشوند، اغلب نامهها مخاطب مشخصی دارند و همین امر به محتوای آنها جنبهای خصوصی و محرمانه میدهد. وجود ادارات ترسل و نامه نگاری، در دربار پادشاهان و مهر و موم کردن نامهها، اهمیت این رازگونگی را ثابت میکند. در نامههای شخصی هم، آن چه شرم حضور، از بیانشان پیشگیری میکند، به راحتی روی کاغذ میلغزند. و ای بسا مسائلی مطرح میشوند که از ناخودآگاه ذهن نگارنده بیرون میتراوند و ارزش بررسیهای روانشناختی را مییابند.
آن چه میخوانید نامههای نقاش مشهور معاصر، هانیبال الخاص، به شاعر نام آشنا، م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی) است. از شواهد امر چنین بر میآید که نامهنگاری بین این دو چهرهی شناخته شدهی هنر و ادب معاصر، حدود یک دهه ادامه داشته است؛ اما با تأسف آن چه در اختیار ماست، بیشتر مربوط به سالهای 1964 تا 1966 است. البته لازم به ذکر است که از سال 1967 نیز تک و توک نامههایی وجود دارد.
دربارهی اهمیت این نامهها و علت انتشار آنها، باید به چند نکته اشاره کنیم: نخست این که در این نامهها، عمق ارتباط بین این دو چهرهی مهم ادب و هنر سرزمینمان روشن میشود. رابطهای که بیشباهت به رابطه شمس و مولانا نیست. در اغلب این نامهها، شیفتگی هانیبال الخاص به م. آزاد به روشنی دیده میشود. حتی گاهی خود الخاص به رابطهی شمس و مولانا اشاره میکند: «…من هر چه به گذشته بیشتر فکر میکنم و به خصوص آن زمان کوتاه، که عمری بود و زندگی و به قول تو آن راه رفتنها در حاشیههای آن سرزمین، محبتام به تو بیشتر میشود. البته سخت است، ابراز این نوع حرفها که به معاشقه میماند؛ ولی این حرفها حتی مولوی و شمسبازی نیست. دوستی خالص و الخاص است و من هر چه فکر میکنم که زندگی جز لذت این همدمیها و همنفسیها نیست و مرگ جز غم از دست دادن آنان. و هر وقت این حرفها را گفتیم، خجالتی بود و فلسفهبازی، برای جبران آن خجالت و بله و نه خیر (!)»
الخاص در موارد بسیاری، سواد و دانش خود را در مقابل م. آزاد ناقص میداند: «واضح و نستعلیق بنویس که این آسوری، به فرض آن که از نوابغ باشد، سواتاش نصف شماها خواهد بود…» یا جای دیگر میگوید: «موضوع این نیست که تو خوبی از ما بنویسی و ما از تو. ولی هرچه بیشتر میشناسمات، ارادت من بیشتر میشود. به آن همه احساس و درک و توضیح و آشنایی. تو میگویی من حیف که نقاشی را نمیشناسم. نقاشی چیست که تو نشناسی. به خدا شناسایی و ناشناسایی نیست. درک است همه؛ ولی به شرط آن که درک همه باشد، نه تنها درک این و آن. درک همه چیز و تو همه را درک میکنی و آن وقت میرسی به سؤالهای بیجواب…»
یا جای دیگر مینویسد: «از این حرفها که میزنم، از خودم بدم میآید. من کجا و انتقاد شعر کجا؟ تویی که باید بگویی چهطور پسندیدی و من بشنوم…»
و جایی هم از همهی اینها فراتر میرود و فقط م. آزاد را شاعر میداند: «راستاش را بخواهی آزاد! شعر اغلب این فضلا شعر نیست. در حین ترجمه، خوب میشود پیبرد به مایه و اصالت همه. ولی بدبختی این است که میخواهی مجموعهی شعرای معاصری ترجمه کنی و چاپ کنی. به جان تو شعر شاملو هم گاهی چنگی به دل نمیزند. اینها گاهی شاعرند و گاهی داد و فریاد و تاپ و توپ. نمیخواهم عاشقانه و سانتی مال بگویم. فقط داداشی! شاعر تویی. میبینی در یک نامهی لعنتی نمیشود حرف زد. هیچ چی نمیشود گفت.»
این نامهها همچنین در برگیرنده برنامههای هانیبال الخاص است. از جمله: نمایشگاههای انفرادی و گروهی، تدریس او در دانشگاه، سفرهای کاریاش برای معرفی آثارش و مذاکره با گالریداران، ترجمهی شعر شاعران معاصر به زبان انگلیسی و … و هم چنین برنامههای م. آزاد از جمله: چاپ مجموعه شعرهایش، ترجمههایش از آثار شاعران و نویسندگان دیگر کشورها و مهمتر از همه فعالیتها ی ژورنالیستیاش در مجله آرش و… .
مهمترین بخش این اطلاعات مربوط میشود به ترجمهی هانیبال الخاص از آثار شاعران معاصر ایران به انگلیسی. این ترجمهها از اشعار «م.آزاد»، «فروغ فرخ زاد»، «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث» و «نیمایوشیج» انجام شده و الخاص آنها را با همدلی و همراهی یک شاعر امریکایی با نام «برایان برگلاند» ترجمه کرده است. الخاص در نامههایش از «م.آزاد» و گاهی از «جلال آل احمد» خواسته است که منابع کارش (مجموعه اشعار این شاعران) را برایش ارسال کنند و به ویژه از م. آزاد درخواست کرده است که شعرهای مهم و موثر این شاعران را برایش برگزیند. پس از ترجمه هم دربارهی کیفیت ترجمهی شعرها، با او مشورت نموده و ویرایش کار را به «م. آزاد» سپرده است. آن چنان که از این نامهها بر میآید، کار ترجمهی شعر شاعران نامبرده، برای الخاص فراتر از یک کار حرفهای، که کاری دلی و احساسی بوده است و دغدغهی مهم روزهای تنهاییاش.
او در نامههایش م. آزاد را به چاپ مجموعه شعرهایش ترغیب میکند. به او انگیزه میدهد و همچنین تمام تلاش خود را برای کشاندن او به نزد خود به کار میگیرد.
در این نامهها حالتهای درونی این دو هنرمند در یأس و امیدواری و خشم و محبت به خوبی تصویر شده است. و میتوان گفت این نامهها کاوشگر ذهن حساس آنهاست. یک نوع تخلیهگاه و محل فرافکنیهای روانی برای هر دوی آنها. بیان دغدغههای ادبی-هنری و پشت صحنهی شکلگیری آثار آنهاست. بنابراین به نوعی، تاریخ نگاری ادبی- هنری هم به شمار میرود.
در بخش نقد و انتقاد هم این نامهها بیانکنندهی نظرات این دو شخصیت مهم، در قبال آثار ادبی و هنری معاصر است. همچنین افشاکنندهی مسایل جامعهی هنری است و از اتفاقات این عرصه پرده بر میدارد.
باید به یاد داشت که این مجموعه، تمام نامههای رد و بدل شده بین این دو نیست و از جهتی دیگر، نامههای م. آزاد به هانیبال الخاص هم، متأسفانه، در اختیار ما قرار ندارد؛ اما به جهت اهمیت موقعیت این دو؛ یعنی شکوفایی هانیبال الخاص در امریکا و ثبت شدن او در ذهن گالریهای مختلف امریکایی و اروپایی و از سوی دیگر هم زمانی چاپ مجموعه شعرهای دوم و سوم «م. آزاد» و آغاز دورهی تازهای از شعر او با این نامهها، انتشار این نامهها واجب به نظر میرسد. جدا از زیباییهای ادبی و احساسی که در این نامهها موجود است، علاقهمندان شعر و هنر میتوانند از جنبههای مختلف به آنها پرداخته و حقایق موجود را بیرون بکشند.
محرمانه بودن محتوای این نامهها بدیهی است؛ لذا بر خود واجب میدانم که از روح بزرگوار م. آزاد و هانیبال الخاص، که همواره شخصیتهای محبوب زندگیام بودهاند و خواهند بود، به جهت افشای بخشی از رابطهی خصوصیشان پوزش بخواهم و اعلام کنم که این نامهها از تشخص سبک ادبی-هنری آن دو بزرگوار است که اهمیتی غیر قابل وصف یافتهاند. خواندن این نامهها و آگاهی از محتوای آنها، ذهن پژوهشگران و دوستداران ایشان را از مراحل تولید آثارشان و انگیزه و دغدغههایشان آگاه میکند.
ذکر این نکته ضروری است که در توضیح نکاتی دربارهی مکانها و اشخاص و اعلام به سایت ویکی پدیا، استناد شده است و سپس اطلاعات این سایت را با منابع دیگر تطبیق دادهام.
برای یکدست و خواناتر بودن نامهها، مجبور شدهام که از علایم ویرایشی استفاده کنم که در متن نبودهاند؛ اما در نحو کلام، هیچگونه دخل و تصرف و ویرایشی صورت ندادهام و به متن کاملاً وفادار بودهام. آنجا که به سبب قدیمی بودن نامهها و ناخوانا بودن آنها، خواندن واژهها و عبارتها ممکن نبوده از (…) بهرهبردهام و اگر نیاز به توضیحی داخل متن بوده است پس از توضیح داخل پرانتز، حرف (م) را به نشانهی توضیح مؤلف این کتاب قرار دادهام. با این امید که خوانندگان از این نامهها بهرهی کافی ببرند و فضای ذهن و زندگی هانیبال الخاص و م.آزاد را درک نمایند.
و سخن آخر این که از خانوادهی محترم م. آزاد «پروین کلانتری» مهربان و «کیوان آزاد» عزیزم، به جهت سپردن نامهها به اینجانب، سپاسگزارم و همچنین بر خود واجب میدانم از همکاری صمیمانهی استاد فرید مرادی، که ورود خود را به عرصهی رسمی ادبیات مدیون ایشان میدانم، سپاس ویژه داشته باشم. از استاد گرانمایهام، آلبرت کوچویی عزیز، که خود از شاگردان م. آزاد و با ایشان مأنوس بودهاند، به سبب لطف بیپایان و حمایتهای بیدریغشان نهایت سپاسگزاری را دارم. از یار غار و همدل همیشگیام، صدای ماندگار نسل من، علی مؤمنیان قدردانی میکنم.
از نویسندهی رمانهای متفاوت، مجتبا هوشیار محبوب، که در خبرگزاری هنرآنلاین از اینجانب، برای خبررسانی انتشار کتاب، حمایت ویژهای نمودند، نهایت قدردانی را دارم.
از دوست مهربانم، حسن دلاور به خاطر همدلیها و یاریهای لحظه به لحظهاش و همکار دوستداشتنیام اصغرخواجه حسینی، به سبب تطبیق شعرها و متنهای انگلیسی نهایت قدردانی را دارم. از دخترانم ندا و مریم رضاحسینی و دوست هنرمند و مهربانم میثم رحمانی فهیم سپاسگزارم.
و طبق معمول از همسرم، زهرا طهماسبی نمینی، که در ترجمهی بخشهای انگلیسی این نامهها و ویرایش کتاب، نهایت همکاری را با من داشت و همواره، همدل و مشوق من بود، بینهایت سپاسگزارم.
محمد مفتاحی
اسفند 1395
دربارهی م.آزاد
در هجدهم آبان 1312 اطراف پادگان عشرت آباد تهران به دنیا آمد. پدرش احمد مشرف آزاد تهرانی و مادرش صدیقه سخا بود. آموزش الفبا را از روی کتاب الفبای سربازان، توسط یکی از سربازان پدر و سپس با حضور در مکتب تابستانی سیدخندان برای فراگیری مقدمات علم آموخت. سال 1319 در دبستان جم قلهک ثبت نام کرد. در ایام فراغت دوران دبیرستان در نانوایی و بعدها در کوره پزخانه کار میکرد. در کوره پزخانه با روزنامههای «مردم» و «مردم آدینه» آشنا شد. و داستانهای متنوعی را از جمله «دختر رعیت» م.ا. به آذین، در پاورقی روزنامه «مردم آدینه» خواند. سال 1329 به تشکیلات حزب توده وارد شد. در همین سال با «مسعود میر بها» در روزنامه «دانش آموزان» آشنا شد و نخستین شعرهایش در این روزنامه به چاپ رسید. در سال 1330 به علت فعالیت سیاسی از مدرسه «فخرالدوله» به مدرسه «بهار» تبعید شد. سال 1332 پس از پایان دورهی دبیرستان در کنکور دانشکدهی ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. سال 1333 با احمد شاملو آشنا شد و به همکاری با او در مجلهی «بامشاد» پرداخت. سال بعد، به شاملو در تنظیم و انتشار «هوای تازه» یاری رساند و مجموعه شعر او هم با عنوان «دیار شب» با مقدمه احمد شاملو و در 300 نسخه منتشر شد. سال 1336 به آبادان رفت تا دورهی تعهد دبیریاش را بگذراند. سال 1340 با «سیروس طاهباز» در مجلهی «آرش» همکار شد و با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و صفحهی ادب و هنر روزنامهی کیهان همکاری کرد. سال 1345 مجموعه شعر «قصیده بلند باد» و سال 1346 «آینهها تهیست» را به چاپ رساند. آذر ماه 1348 گزیده اشعارش «بهارزایی آهو» منتشر شد.
بیستم بهمن ماه همین سال با پروین کلانتری ازدواج کرد. هفتم اسفند 1349کیوان، نخستین فرزندش به دنیا آمد. 16مهر سال 1352 در شب هفتم از شبهای شعر «انستیتو گوته» به شعرخوانی پرداخت. در اسفند ماه همین سال مجموعه شعر «بامن طلوع کن» را منتشر کرد. چهارم خرداد سال 1356 مهرگان فرزند دوماش به دنیا آمد.
سال 1358 درخواست بازنشستگی کرد و از آموزش و پرورش بازنشسته شد. وی در طول حیات ادبیاش بیش از دویست عنوان کتاب در زمینههای شعر، ترجمهی داستان و شعر، بازنویسی متون کهن و اشعار مهم فارسی برای کودکان و نوجوانان، تحقیق و پژوهش در زمینهی ادبیات و هنر، ویرایش آثار متعدد ادبی و… خلق کرد. و سرانجام در 29 دی ماه 1384 در 72 سالگی چشم از جهان فرو بست. پیکر او در امام زاده طاهر کرج در جوار احمد شاملو، احمد محمود، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده به خاک سپرده شده است.
دربارهی هانیبال الخاص
هانیبال الخاص 26 خرداد ماه 1309 از پدر و مادری آشوری در کرمانشاه به دنیا آمد. وی که از نقاشان نوگرای معاصر ایران به شمار میآید، آغازگر طراحی فیگوراتیو در نقاشی نوگرای ایران است. پدرش کارمند گمرک بود و هرچند وقت یکبار از شهری به شهر دیگر میرفت. تحصیلات متوسطهی خود را در دبیرستان «فیروز بهرام» گذراند. در چهارده سالگی برای نخستین بار توسط جوانی که نقاشی را در روسیه فرا گرفته بود، با نام آلکسی گیورگیز، با رنگ و روغن آشنا شد. هانیبال با اشتیاق به نزد او میرفت و پالت (تخته شستی) او را پاک میکرد. رنگها را برایش میچید و به نقاشیهایش نگاه میکرد و به گفته خودش «گاهی هم کاغذ و رنگ به من میداد و میگفت نقاشی کن»؛ اما فعالیت جدی او در نقاشی به شاگردیاش نزد «جعفر پتگر» بر میگردد. دو سال و نیم در کلاسهای او شرکت کرد. بعد به آمریکا رفت. او رفته بود که پزشکی بخواند؛ اما این رشته را رها کرد و ابتدا فلسفه و سپس نقاشی خواند و در رشته ایلوستراسیون (تصویر سازی) لیسانس و فوق لیسانس گرفت. در سال 1956 میلادی لیسانس هنرهای تجسمی و در سال 1958 فوق لیسانس همین رشته را از انستیتوی هنری شیکاگو (ایلی نوی) گرفت.
وی سی و پنج سال و اندی تدریس کرد. (پنج سال در هنرستان پسران، شش سال در دانشکدهی مونتلو ایالت ایلی نوی آمریکا با سمت مدیر گروه و دانشیار، هفده سال به طور رسمی در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران و هفت سال به طور موقت در دانشگاه آزاد اسلامی) و در این مدت شاگردان فراوانی تربیت کرد که میتوان به بهمن بروجنی، منوچهر صفرزاده، مسعود سعدالدین، نیلوفر قادری نژاد، هادی ضیاءالدینی، ناصر محمدی و فرامرز رحمانی اشاره کرد.
از سال 1353 به مدت چهار سال در روزنامهی کیهان نقد هنری نوشت.
وی عضو دورههای مختلف دو سالانهی نقاشی معاصر ایران در دهههای 30 و 40 بود و مدت دو سال گالری «گیل گمش» را که از اولین گالریهای مدرن ایران بود، اداره کرد. بعد از انقلاب به عضویت شورای هنرمندان و نویسندگان ایران در آمد و در سال 1358 عضو هیئت اجرایی آن شد. او همراه عدهای از هنرمندان که به حزب توده گرایش داشتند، دیوارهای سفارت آمریکا در تهران را، که توسط دانشجویان پیرو خط امام اشغال شده بود، با طرحها و نگارههای ضد امپریالیستی نقاشی کرد. در سال 1364 در پی مشکلاتی که در دهه 60 برای او بهوجود آمد از ایران خارج شد و در آمریکا به زندگی خود ادامه داد.
وی که پدر و عمویش شعرای بنام زبان آشوریاند به شعر و ادبیات گرایش ویژهای داشت. با نویسندگان و شاعران از جمله نیمایوشیج، جلال آل احمد، م.آزاد، سیروس طاهباز و… رابطهی نزدیکی داشت و توجه به نیما به عنوان نوعی ویژگی سبکی در نمایشگاههایش به چشم میآمد. فکر ترجمهی شعر شاعران معاصر ایران و معرفی آنان به کشورهای دیگر، دغدغهی بیش از یک دهه از زندگی او بود؛ تا بالاخره توانست با همدلی م.آزاد و با یاری «برایان برگلاند» این شعرها را ترجمه و منتشر کند. وی به زبان آشوری هزاران بیت، دو بیتی(هایکو)، قصیده، منظومه و غزل سروده است. صد و پنجاه غزل «حافظ» را به زبان مادریاش، با حفظ وزن و قافیه و معنی و طنز ترجمه کرده است. بیش از سیصد متر مربع نقاشی دیواری کشیده و هزاران تابلوی کوچک و بزرگ، سه پردهی پانزده قطعهای و چهار پردهی هشت قطعهای نقاشی کرده است.
الخاص در پنج قارهی جهان نمایشگاههای فردی و گروهی برگزار کرده است که میتوان به این موارد اشاره کرد: بیش از صد نمایشگاه نقاشی تک نفره و بیش از دویست نمایشگاه گروهی در ایران، اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا.
وی در نمایشگاههایش با طنز و ابتکارهای مختلف از جمله: شعر خوانی، نواختن موسیقی ملل مختلف، نقاشیهای مملو از غزلیات عبید و مولوی و… بین هنرهای گوناگون آشتی برقرار کرده و در گسترش فرهنگ و هنر ایرانی اهتمام نموده است.
علاوه بر این برای دهها کتاب طرح جلد کشیده و شعر مصور کرده و کتابهایی نیز در آموزش هنر منتشر نموده است. وی اندیشههای خود را در قالب مانیفست (قطعنامه) و در هجده بند خلاصه کرده است.
او همچنین کتاب «بیپرده با آفتاب» را در سه مجلد، شامل زندگی نامه، گفتوگوها و مقالهها در انتشارات مجال به چاپ رسانده است.
هانیبال الخاص سرانجام در 23 شهریور 1389 در کالیفرنیا در گذشت.
(1)
22 ـ Jan ـ 1964
آزاد عزیز!
چه پناهی بودهاند این شش یا هفت شعری از تو كه در كتاب آرش دارم و چه قدر شاعری تو! یاد آورندهی چه خاطرات عزیزی است و گاهی چه غمی در بردارند. درست یك ماه، شاید هم بیشتر است كه «پرندگان به تماشای بادها رفتند/ شكوفهها به تماشای آبهای سپید/ زمین عریان ماندهست و باغهای گمان/ و یاد مهر تو ای مهربانتر از خورشید» چون دعایی ورد زبانم شده است.
آخرین جملات كتاب «ابله» داستایوسكی، جملاتی كه زن جنرال گفت : «پاشید و برویم. این اروپای شما هم جز وهم و خیالی نیست . باز هم امروز یك گریهی روسی به خاطر این جوان بدبخت كردیم . برویم!» مصداق حال من است . مثل این كه كمی مددكار اجتماعی بودن، كمك به همنوع و از این قبیل مزخرفات لازم است تا رضایت خاطر خود حاصل شود و نقاشی كردن معنایی داشته باشد. تابلوهایی كه قبلاً كشیدهام، تا حالا جز تقلید و مسخرهی دیگران و خود نبوده است. حتی در آخرین تابلوی خود، پاپ آرتی (Pop art) شدهام. همان سبک اخیر آمریكا كه كاریكاتورهای روزنامهها را به معنایی بزرگ میكشند. مُنتها من آدمهای ریشدار خود را به همان سبك كشیدهام.
برای من، در این حال كه هستم، و آنچه كه در آن پنج ماه آخر، در ایران، به آن عادت كردم و دوست داشتن دوستان خوبی كه درد دل با آنان به میان بگذاری، چرند بگویی و چرند بشنوی، برای ادامه به كار لازم است. دو نفر از شاگردان در اینجا هستند. «صفرزاده» هم تا عید به ما خواهد پیوست. تصمیم داریم خانهای بزرگ كرایه كنیم و همه با هم زندگی كنیم. بالاخره باید همان وضع و همان مجمع در اینجا جمع شود. تو هم. و به هر كلكی شده من تو را به اینجا خواهم كشید و حاضرم هر كاری بخواهی انجام دهم. دعوتنامهی پذیرش و یا ازدواج. خلاصه هر چه بشود برایت انجام دهم. به من نامه بنویس و نظریهی خود را بگو.
من جداً از این نامه معذرت میخواهم. حالم هیچ روزی مثل امروز نبوده است و تو تمام حرفها را جز این قسمت آخر شوخی حساب كن. هر چند گریهای سوزناك بود كه در دامن تو كردیم … خاك بر سر من، خاك!
چهار روز است كه به كار مشغول شدهام. مصاحبه با مادران بیشوهر كه میخواهند با بچههای خود، به اردوی تابستانی برنامهی خیریهی شیكاگو بروند. بد نیست تا تدریس شروع شود. عیال و بچهها خوبند. شعرهایت برای آدری ترجمه میشود و سلام میرساند.
قربانت الخاص
(2)
9ـ March ـ 1964
آزاد عزیز!
كتاب شعر خویش را به چاپ برسان و تا چاپ آن، بار سنگین اداهای چاپكنان را به دوش خود بكش و پس از چاپ آن كتاب به من و روزگار فحش و ناسزا بده و گوشهنشینی خواستی، گوشهنشین باش. فرار خواستی، فرار كن. این تمنای من است.
این چند روز آخر تغییرات كلی رخ داده است. مقصود از لحاظ زندگی و خانه و كار. اولاً كوچ كردهایم از آن آپارتمان كوچك به خانهای دربست بزرگتر كه در حومهای از شیكاگو است و در اطراف، درخت است و زمینهای خالی فراوان. هوا خوب، فضا مفرّح، زیر زمین بزرگ خالی است. مناسب برای رنگرزی.
شغل نیز عوض شده است. اكنون من در فروشگاهی بزرگ، نزدیك خانه، سرپرست یا Manager دپارتمان هنری هستم و میفروشم به خلق الله تابلوهای زرد و قرمز و صورتی و سفید از دریاها و كشتیهای شكسته و افقهای رنگین، طبیعتهای مرده و نیمهجان و خودم مات و مبهوتام كه چه دروغهایی سر هم میتراشم كه بلی این تابلوی دریای (magnificent) * است.
كمپوزیسیون عالی دارد . به این درخت نگاه كنید. چه تخیلی. عجیب، یك نابغه؟ درخت در میان اقیانوس! بله هنر ابتكار خالی است. زن میگوید : «Yeo» و آه میكشد.
شوهر میگوید: (I dunny if you like it buy it) عیال نیز استخدام خود من است و در حقیقت، در تمام دپارتمان، دو نفر كار میكنند: من كه منیجر هستم و عیال كه آسیستان منیجر است و البته هیچ وقت هم با هم كار نمیكنیم و اشكال فقط همینجاست. چون وقت كار سیزده ساعت در روز و شش روز در هفته است و ما دو نفر متصدی مطلق دپارتمان. آدری صبحها شش ساعت و من هفت ساعت بعدی و من صبحها و او بعد از ظهرها بچهداری میكند و این برنامهی ماست، كه كمكم اگر غیرتی نباشد آدم را آمریكایی میكند و مجبور میشود دوشنبهها غذا بخرد. سه شنبهها رخت بشورد. و یكشنبهها به در و پنجرههای خانه برسد و موتور ماشین را دستكاری كند. با یك قوطی آبجو در دست. و هر وقت خسته شد با همسایهی پهلویی كه خانهاش چسبیده به خانهی اوست دربارهی Baseball و هاكی حرف بزند.
گمان كنم این برنامه تا آخر تابستان ادامه یابد و از آن پس تدریس در دانشگاه و مثل اینكه امكان زیاد دارد كه بشود و آن وقت است كه هیجده ساعت در هفته و نُه ماه در سال با حقوق، تابستان زندگی رو به راه میگردد و میشود برنامهای را كه در ایران داشتم رو به راه كرد؛ یعنی گالری كوچكی و نمایشگاهها و تابستانها نیز به مكزیك و جنوب آمریكا رفتن كه شنیدهام زندگی ارزان.
آزاد جان! تو نامه برای من مرتب بنویس و من هم خواهم نوشت؛ ولی جواب مرا نیز در اینباره بده. میخواهی به این دیار سری بزنی یا نه؟ اقدام خواهی كرد؟ كی؟ اشكالات چیست؟ و خواهش دارم كه در پاراگرافی جدا از فلسفهبافیها به این سؤالات جواب بده. چون من در خدمت حاضرم و اگر جوابها مثبت است، شروع به اقدام كنم یا كنیم به حل راه و نحو آن.
مبادا ندانی نامههایت كه فیلسوفانه بوده، لذت زندگی این روزها نبوده (مقصود را بفهم كه زور زدن من در جملهسازی بیخود است) مقصود این است كه نامههایت را گرامی داشتهام و فقط جواب سؤالات بالا را در یك نامه صریحانه بده و باز آن خواهش اول، در آخر این نامه:
«در چاپ مجموعه شعر غیرتی به خاطر الخاص»
* «مگنیفیسنت مایل» شیکترین منطقهی شیکاگو است. در اطراف این خیابان آسمان خراشهای عالی مانند برج هنکاک و ساختمان ریگلی قرار گرفته است و از مکانهای دیدنی برای علاقهمندان به معماری قرن بیستم است. اسکلهی نیروی دریایی در اطراف آن زیباست و خود نمایی میکند. در ضمن اچ ام سی اس مگنیفیسنت هم نام یک کشتی است که در سال 1944 ساخته شد.
هانیبال الخاص
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.