ابن سینا نابغه‌ای از شرق

جرج بی‌کوچ

ذبیح الله منصوری

این کتاب سرگذشت ابوعلی‌سینا، یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایران‌زمین و جهان است. او که در کودکی نبوغ شایانی از خود بروز داد و در جوانی از جمله دانشمندان و پزشکان خاص دربار امیر نوح سامانی در بخارا بود. سپس با زوال سامانیان و نزدیک شدن خطر سپاه سلطان محمود غزنوی از بخارا به گرگانج خوارزم رفت و از آنجا به گرگان نزد امیران آل زیار پناه برد. سپس، در خدمت مجدالدوله رستم امیر آل بویه در ری رسید و پس از آن در همدان وزیر شمس‌الدوله دیلمی بود. پس از مرگ امیر، وی را زندانی کردند تا اینکه از آنجا گریخت و نزد علاء الدوله، حاکم اصفهان از آل کاکویه رفت و در خدمت او بود تا نهایتاً در همین منصب در سفر به همدان درگذشت.

 

365,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ذبیح‌الله منصوری

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

تعداد صفحه

392

سال چاپ

1402

موضوع

داستان تاریخی

وزن

700

نوبت چاپ

دوم

کتاب ابن سینا نابغه‌ای از شرق نوشتۀ جرج بی‌کوچ با ترجمه و اقتباس ذبیح‌الله منصوری

گزیده‌ای از متن کتاب

 

1

مسافری که در روز سوم ماه ربیع‌الاول سال ۳۷۰ هجری قمری مطابق با اول میزان [: اول مهرماه] وارد قصبۀ «افشنه» می‌شد ولو کوچک‌ترین اطلاعی از وضع اجتماعی مردم آن قصبه نداشت می‌فهمید که در یک روز جشن وارد آن قصبه شده است.

در بعضی از خانه‌ها که صاحبانشان به‌اصطلاح درهای باز داشتند، در را باز گذاشته بودند تا خویشاوندان، دوستان و آشنایان بدون در زدن وارد خانه شوند و هرکه وارد یکی از آن خانه‌ها می‌گردید می‌دید که انواع میوه‌ها از سقف هشتی[1] آویخته شده و میوه‌های رنگارنگ را برای آونگ انتخاب می‌نمودند.

خویشاوندان و دوستان وقتی وارد خانه‌ای می‌شدند با صدای بلند می‌گفتند: خرّم باد! و صاحب‌خانه پاسخ می‌داد: بر شما هم خرّم باد! و خویشاوندان و دوستان چند لحظه می‌نشستند و برای ابراز نزاکت از میوه‌هایی که بر زمین نهاده شده بود دانه‌ای یا حبه‌ای می‌خوردند و برمی‌خاستند تا بتوانند به خانۀ سایر خویشاوندان و دوستان بروند.

آن روز جشن «میوه‌بندان» مردم افشنه بود که هر سال در آغاز پاییز اقامه می‌شد و افشنه واقع در بخارای آن روز و ازبکستان امروز ازلحاظ داشتن میوه‌های خوب در ناحیۀ بخارا شهرت داشت و به‌خصوص انگور،خربزه و انار افشنه معروف بود؛ درصورتی‌که بعضی از روستاها و قصبات بخارا انگور و انار نداشتند.

قصبۀ افشنه در دامنۀ یک تپۀ طولانی به وجود آمده بود که در دامنه و بالای آن باغ‌های انگور، انار و میوه‌های دیگر وجود داشت و در اراضی پایین گندم، جو، گاورس، انواع محصولات صیفی و سبزی به دست می‌آمد.

اراضی کم‌ارتفاع و جلگه‌ای قصبۀ افشنه مثل تمام اراضی جلگه‌های ازبکستان امروزی [: بخارای قدیم] که جزء خاک ایران بود از رسوب شط بزرگ جیحون به وجود آمده بود و اگر دو شط جیحون و سیحون وجود نمی‌داشت، نه ازبکستان به وجود می‌آمد و نه تاجیکستان که ماوراء‌النهر قدیم خوانده می‌شد و همان‌طور که کشور مصر را در طول صدها میلیون سال رسوب شط نیل به وجود آورد، کشورهایی هم که امروز موسوم به ازبکستان و تاجیکستان است در طول صدها میلیون سال از رسوب رودخانه‌ها به‌خصوص جیحون و سیحون به وجود آمد.

کشاورزی اراضی کم‌ارتفاع افشنه از نهرهایی که از جیحون منشعب می‌شد مشروب می‌گردید، اما باغ‌های واقع در دامنه و بالای تپه را با دولاب مشروب می‌کردند. مشروب کردن باغ‌های بالای قصبه با دولاب اِشکال و خرج داشت به‌استثنای باغ‌های انگور [: تاکستان‌ها] و به همین جهت مردم افشنه تقریباً به دو طبقه تقسیم می‌شدند؛ یکی آنهایی که در بالا باغ‌های میوه غیر از انگور داشتند و طبقۀ دوم کسانی که فقط دارای تاکستان بودند، اما در افشنه کسی نبود که لااقل یک قطعه باغ انگور نداشته باشد.

علت اینکه طبقۀ کم‌بضاعت دارای باغ انگور بودند اما باغ میوه‌های دیگر را نداشتند این بود و هست که درخت‌های انار، سیب، گلابی، زردآلو و میوه‌های دیگر احتیاج به آب دارند و نمی‌توان آنها را به‌طور دیم، به‌طوری‌که فقط با باران بهاری و یا شبنم مشروب بشوند، به عمل آورد، اما درخت انگور به‌طور دیم عمل می‌آید و همین‌که ریشۀ درخت تاک تا عمق معین در زمین فرورفت دیگر درخت رز برای اینکه بماند و ثمر بدهد[2] احتیاج به آب ندارد. این بود که مردم کم‌بضاعت افشنه تاکستان دیم داشتند، اما در بالای قصبه دارای باغ میوه نبودند و این موضوع در زبان محاورۀ مردم افشنه که زبان دری بود[3] این ضرب‌المثل را به وجود آورد که «فلان مرد یا زن صاحب باغ بالا است» و با اینکه بیش از هزار سال از آغاز این سرگذشت می‌گذرد هنوز این ضرب‌المثل در قسمتی از مناطق ایران از بین نرفته و مردم، بیشتر به کنایه یا به طعنه، می‌گویند که فلانی دارای باغ بالا است.

اما حتی آنهایی که در قصبۀ افشنه باغ بالا نداشتند در آن روز در خانۀ خود میوه‌بندان کرده و مقداری میوه از سقف هشتی یا از سقف اتاق آویختند؛ چون اقامۀ مراسم آن جشن با آویختن میوه فقط یک رسم ملی نبود، بلکه جنبۀ مذهبی نیز داشت و مردم در آغاز پاییز با اقامۀ مراسم آن جشن به درگاه خداوند از نعمت‌هایی که به بندگان خود داده سپاسگزاری می‌کردند و به همین جهت کم‌بضاعت‌ترین افراد هم ضروری می‌دانستند در آن روز در خانۀ خود میوه‌بندان کنند تا اینکه شکر خداوند را به جا آورده باشند.

ازجمله «ناهید» ساکن قریه افشنه که زنی بود بیوه و درآمدی غیر از محصول تاکستان خود نداشت در آن روز مقداری میوه از سقف خانۀ خود آویخته بود.

مردم کشور بخارا که به زبان دری صحبت می‌کردند و می‌نوشتند اسم زن‌های خود را به نام ستارگان انتخاب می‌نمودند و ناهید بعد از مرگ شوهرش پسر و دختر کوچک و یتیم خود را با درآمدی قلیل که از تاکستان عایدش می‌شد بزرگ کرد و پسرش بعد از اینکه به سن رشد رسید به بخارا رفت و در دستگاه «منصور بن عبدالملک» سامانی مشغول کار شد، ولی دختر در خانه تحت سرپرستی مادر ماند و مثل بسیاری از دختران بخارا اوقات خود را در خانه صرف خانه‌داری و بافتن قالیچه می‌کرد. در آن زمان رسم محلی این بود که دختران طبقۀ کم‌بضاعت قبل از اینکه شوهر کنند در خانۀ والدین قالیچه می‌بافتند تا جهیز خود را با فروش فرش‌هایی که به دست خود می‌بافتند فراهم کنند. این رسم به‌طوری عمومی بود که حتی بعضی از دختران اشراف هم در خانه فرش می‌بافتند ازجمله در آن تاریخ دختر خود منصور بن عبدالملک در خانه فرش می‌بافت و فرش‌هایی که به دست دختران اشراف بافته می‌شد به زبان دری موسوم به فرش «بی‌بی‌باف» بود، یعنی فرشی که بی‌بی آن را بافته بود؛ زیرا دختران اشراف که شتاب برای به اتمام رسانیدن فرش نداشتند تا زودتر آن را مبدل به پول کنند، فرش را با دقت بیشتری می‌بافتند و هر تار از فرش را دو بار گره می‌زدند؛ درصورتی‌که در فرش‌های معمولی هر تار بیش از یک گره نمی‌خورد. دوام فرش‌های بی‌بی‌باف به‌قدری بود که شاید نمونه‌هایی از آنها اکنون هم در موزه‌های شوروی باشد و فرش‌های بی‌بی‌باف در اثر استعمال به‌زودی از بین نمی‌رفت.

اسم دختر ناهید که در خانه فرش می‌بافت «ستاره» بود و معاصران تصور می‌کنند ستاره عنوانی است که برای هنرپیشگان زن درجه‌اول سینما ابداع شده [است]. حال آنکه ایرانیان در هزار سال قبل نام ستاره را بر دختران خود می‌نهادند و کلمۀ ستاره در هر زبان که به کار برده شود از زبان فارسی گرفته شده و در زبان‌های مغرب‌زمینی به شکل «استار» درآمده که شکل اصیل این کلمه در زبان فارسی می‌باشد و در تمام قسمت‌های شرقی و جنوبی خراسان کنونی و در مناطق مرکزی ایرانْ مردم کلمۀ ستاره را به شکل استار تلفظ می‌نمایند.

ستاره دختری بود چهارده‌ساله و مهربان و از چند هفته قبل از جشن میوه‌بندان انتظار می‌کشید که برادرش «احمد» برای دیدار مادر و خواهر مرخصی بگیرد و از بخارا بیاید. در آن روز هنوز ظهر نشده بود که صدای در برخاست و ستاره به گمان اینکه یکی از دوستان برای دیدن آمده به‌طرف در رفت و آن را گشود و بانگ شادمانی او در خانه به گوش مادرش رسید و فریاد زد: احمد آمد… احمد آمد… . مادر برای استقبال و دیدار فرزند به‌طرف در دوید و احمد را در بر گرفت و بوسید و گفت: احمد، چه روز خوبی آمدی! در این روز جشن میوه‌بندان چشم‌های من و خواهرت را به جمال خود روشن کردی.

احمد بعد از اینکه وارد خانه شد و از سلامتی مادر و خواهر ابراز خرسندی کرد گفت: من تنها نیستم. جلوتر آمده‌ام به شما اطلاع بدهم که یک مرد محترم به اسم «عبداللّه سینا» که در بخارا در دستگاه امیر نسبت به من سِمت مافوق داشت به دستور امیر بخارا به «خُرمَیثَن» می‌رود و گرچه امروز دیگر مافوق من نیست، اما از محترمین دستگاه امیر بخارا است و چون در اینجا هیچ‌کس را نمی‌شناسد که به خانه‌اش برود و بیش از یک شب هم در اینجا نیست و فردا به‌طرف خرمیثن حرکت خواهد کرد من به او گفتم که امشب در خانۀ ما بخوابد؛ چون شایسته نیست مردی چون او در کاروانسرا به سر ببرد، ولی خادم وی با دو چهارپادار که بنه[4] او را حمل می‌کنند امروز و امشب در کاروانسرا خواهند بود و من زودتر آمدم که به شما بگویم ما امشب یک میهمان داریم و به عبداللّه سینا گفتم که خانۀ ما کوچک است و اصطبل ندارد[5] وگرنه نمی‌گذاشتم خادم او و چهارپاداران در کاروانسرا منزل کنند.

[1]. هشتی قسمتی از خانه‌های قدیم بود که پس از ورود به خانه، اول قدم به آنجا می‌گذاشتند و امروز موسوم به هال است. مترجم

[2]. البته در مناطق معتدل نه مناطق گرمسیر و استوایی. مترجم

[3]. همان زبان که امروز موسوم به فارسی است. مترجم

[4]. بنه يعنی وسایل سفر و توشۀ مسافر که در قدیم بر پشت اسب، قاطر و شتر حمل می‌شد. مترجم

[5]. در قدیم چون وسیلۀ نقلیه اسب و قاطر بود در اغلب خانه‌ها برای نگهداری اسب و قاطر اصطبل ساخته می‌شد. مترجم

 

 

انتشارات نگاه

کتاب ابن سینا نابغه‌ای از شرق نوشتۀ جرج بی‌کوچ با ترجمه و اقتباس ذبیح‌الله منصوری

اینستاگرام انتشارات نگاه

 

 

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ابن سینا نابغه‌ای از شرق”