گزیدهای از کتاب هملت:
هملت
در آغاز کتاب هملت، میخوانیم:
سخن مترجم
خوانندگان ترجمهی آثار شکسپیر پذیرفتهاند که کارهای او را همیشه با نثری فاخر بخوانند، زیرا که میدانند زبان این شاعر و نمایشنامهنویس توانای انگلیسی که اکنون (در سال ۲۰١۶(چهارصد سال از پایان زندگیش میگذرد با انگلیسی این روزگار تفاوت بسیار دارد؛ و امروزه حتا هر انگلیسیزبانی معنی درست جملههای او را بهدرستی درنمییابد. دانستنیست که امروزه، در کشورهای انگلیسیزبان، آثار شکسپیر را یا همراه با بازنویسی امروزینشان منتشر میکنند، یا در مقابل هر صفحه ازمتن اصلی، صفحهیی ویژهی گشودن مشکلات میگذارند و معنی واژههای زمان شکسپیر را هم توضیح میدهند تا دریافت درست هر سطر متن آسان شود؛ چون بسیاری از واژههای متن که هنوز در انگلیسی امروزین رایجند، در زمان شکسپیر معنایی متفاوت داشتهاند ـ برای نمونه، واژهی ecstasy که در انگلیسی نو به معنی «سرمستی»، و «اوج لذت» کاربرد دارد، در زمان شکسپیر به معنای «جنون» بهکار میرفته است. از اینرو، در بخش پایانی بسیاری از ویراستها واژهنامهیی میگنجانند و معانی کهن بسیاری از واژههای متن را شرح میدهند.
شکسپیر نمایشنامههای خود را به شعر بیقافیه[1]، و در بحر پنجگامی[2] نوشته است؛ از آنجا که هر گام با گذاشتن یک پا و برداشتن پای دیگر تکمیل میشود، دارای دوضرب و در نتیجه بحر پنج گامی دارای ده هجا یا سیلاب است؛ و شکسپیر در مصراعهای ده سیلابی، که جملهیی موجز میطلبند، معانی بسیار گنجانده است؛ و گاه با معانی پرشمار واژهها، جملههای وی دارای چندین لایهی معنایی میشوند.
بازتاباندن این خصیصهها بهویژه ایجاز در ترجمه کاری ناشدنیست. چه بسا که مترجم ناگزیر شود برای رساندن یک واژهی تکسیلابی شکسپیر جملهیی طولانی بنویسد. گذشته از ایجاز و معانی متفاوت واژهها گوهر شعر نیز به ترجمه راهی نمییابد؛ وزن، بحر و برخی آرایههای کلامی شعر هم در ترجمه گم میشوند، و آنچه به زبان مقصد راه مییابد بیشتر، لایهی بالایی متن است که داستان را به پیش میبرد و روحیهی شخصیتهای داستان را بازمیتاباند. با این همه، در همین انتقال هم دنیایی احساس وشگفتی جای میگیرد و جای آن میماند که خوانندگان ترجمه هم شکسپیر را از نوابغ جهان ادب و نمایش بشناسند.
این ترجمه را نخست برای دوبلهی فیلم هملت، ساختهی کِنت برانا[3] آماده کردم که بیشتر جملههای آن برای همخوانی با موقعیت فیلم نوشته شده بود. اکنون که پس از چند سال آن را برای کتاب، و احیاناً اجرا بر صحنه آماده میکنم، ویژگیهای دوبله را از آن زدودهام. در این ترجمه کوشیدهام که متن شکسپیر را سطر به سطر ترجمه کنم و هر جا که امکان داشته لعاب نازکی از شعر بیقافیه هم بر آن بکشم. اما شعرهای مقفا یعنی بخش نمایش در حضور پادشاه (پردهی سوم، صحنهی دوم) و آوازهای اوفیلیا، همه ـ بهصورت مقفا ترجمه شدهاند. کوشش بسیار کردهام که تعداد سطور این ترجمه با تعداد سطرهای متن انگلیسی برابر باشد. باید بهیاد آورد که برخی صحنهها را شکسپیر نه در بحر پنج گامی که به گونهیی آزادتر و به نثر نوشته است؛ من کوشیدهام این ویژگی را نیز در ترجمه بازتاب دهم. در متن انگلیسی، همهی تکگوییهای شهزاده هملت، که آیینهی اندیشه و روان ملتهب اوست، و گفتوگوهای او با بزرگان کشور و گفتوشنود بزرگان کشور با یکدیگر در بحر پنچ گامی نوشته شده است. اما صحنههایی که هملت خود را به دیوانگی میزند، یا هملت بازیگران را راهنمایی میکند، حالت نثر دارند.
در متن انگلیسی، همهی سطرها از آغاز تا پایان هر صحنه شمارهگذاری شدهاند، و با آغاز هر صحنه شمارهگذاری ازنو آغاز میشود. این شیوهی شمارهگذاری در ترجمه نیز به کار رفته و در نتیجه شمارههای سطرهای ترجمه با شمارهی سطرهای متن یکسره همخوانند؛ و این تمهید سنجش ترجمه با اصل را برای دوستاران اثر آسان میکند.
سخن بیشتر شخصیتها در این نمایش با واژگان فخیم ادا میشود و کلام شاه، ملکه، هملت، هوراشیو و پولونیوس ازهمه فخیمتر است؛ اما در پردهی پنجم، صحنهی یکم، دو گورکن روستاییاند که نه تنها بیان فاخر ندارند، که نویسنده برایشان بیانی عامیانه برگزیده است. این دو، به دلیل بیسوادیشان، واژهها را نادرست تلفظ میکنند و جهانبینیشان نیز محدود و خندهآور است. در برخی از نسخههای هملت، نام این دو به صورت «دلقک یک و دو» ثبت شده و آشکار است که شکسپیر این دو شخصیت را برای خنداندن گذاشته تا ذهن تماشاگر با تفریحی در این صحنه، آمادهی تحمل ضربههای تراژیک رویدادهای بعدی شود. در ترجمه نیز به ویژگی این صحنه توجه شده و گفتوگوی گورکنان، با واژههای غلط و جملههای نادرست آمده است.
از دیگر ویژگیهای این ترجمه، کاربرد صفت پیش ازموصوف و حذف «را»ی معرفه در برخی موارد است، که چنین تدبیری به تصور صاحب این قلم به کهنشیوگی متن یاری میرساند.
برای آنکه خوانندگان از تاریخ و پیشینهو اهمیت این نمایش آگاهی بیشتری داشته باشند بخشهایی از درآمد دکتر برنارد لُت بر هملت را به این ترجمه افزودهام و هر موشکافی سودمند او را به صورت پانوشت و یا مقدمهی صحنهها در صفحهیی جداگانه و با خطی جدا از خط متن آوردهام. بخشهایی از درآمد دکتر لُت را به دلیل طول کلام حذف کرده و آن را با نشان ]…[ نمایان کردهام.
این مقدمه را دکتر لُت با نگاهی به آثار زیر نوشته است:
1) C. S. Lewis، شهزاده یا شعر؟ (Poem? (The Prince or the 2) T. S. Eliot، هملت، (Hamlet and his Problems) Ernest Jones، جستارهایی در روانشناسی تحلیلی کاربردی )Essays in Applied Psichoanalisis( 3) و سنجش دو شخصیت هملت و اودیپ.
شاید این مقدمه کسانی را خوشتر آید که نمایش هملت را بارها خوانده یا اقتباسهای سینماییاش را چندین بار دیده باشند. خوانندگانی که از نمایشنامه و شخصیت هملت آگاهی چندانی ندارند و یا نخستین بار است که این نمایش را میخوانند، بهتر است مطالعهی درآمد کتاب را به پس از خواندن متن نمایش موکول کنند.
نیاز بود این ترجمه را، پیش از آماده شدن برای چاپ، چشمانی تیزبین و آگاه بخوانند و از لغزشاش بپیرایند. بخت یار من بود که خانم بهاره بوذری، همسر آرش تهامینژاد عزیزم این کار را پذیرفت. بخت را دوم باز نیز یار دیدم که برادر عزیزم علی بهبهانی، مترجم و دانشور گرامی، از ویراستاری مقدمهی کتاب استقبال کرد. امید که آن دو سرور نازنین سپاس مرا در این چند سطر بپذیرند.
ابوالحسن تهامی
درآمد[4]
اهمیت هملت در این روزگار
هملت را باید مشهورترین نقش نمایشی جهان دانست. علاقهی مردم به شخصیت او و به نمایشنامهی شکسپیر که سرگذشت او را باز میگوید، از آغاز بسیار بوده و هنوز ادامه دارد. هنوز در بارهی این شخصیت کتابها مینویسند و برداشتهای اجرایی از آن بر صحنهها پرشمار و متفاوت است.
زنده بودن و اهمیت داشتن همیشگی هملت، مانند انگشتشماری از شخصیتهای داستانی، به این علت است که تجربههای او، آنگونه که در نمایشنامه میآید، تجربههای شخصی و خفتهی ما را بیدار میکند. این گفته به آن معنا نیست که همهی ما در پی انتقام خون پدر هستیم یا یکی از نزدیکانمان را نفرین میکنیم، با عشقی شوم و بدفرجام سروکار داریم یا رویدادهای زندگیمان با پیرنگ این نمایش شکسپیر شباهتی نزدیک دارد. به معنای این نیز نیست که هملت در رویارویی با دشواریهای زندگی شیوهیی بهکار میگیرد که با واکنشهای طبیعی و درونی ما کاملاً همخوانی دارد. در کشورهای انگلیسیزبان میگویند که هملت برای هیچکس موضوع تازهیی نیست، زیرا همهی کتابخوانها نام او را در کتابی دیده و به احتمال زیاد داستانش را خواندهاند. و برخی که اهل پژوهش و بررسیاند با تأملات و احساسات پرشور هملت آشنایی دارند. ما خود نیز، چون در ورطهی دشواریها قرار گیریم، احساساتی همانند احساسات او خواهیم داشت و همچون او با تأمل بسیار فراز و فرود رویدادها را خواهیم سنجید.
هملت در بحرانی قرار میگیرد که نیروهایی همستیز و پرقدرت در یک زمان او را به دو جهت مخالف میکشانند. او در بخش نخست نمایش به دنبال مدرکیست تا ثابت کند عمویش برای رسیدن به پادشاهی پدرش راکشته است، و سرانجام آن مدرک را مییابد. مادرش، ملکهی دانمارک، با عمویش ازدواج کرده است. این بحران کوبنده و حیرتآور هملت را خوار و ذلیل میکند و پس از فرایند کندی دیدگاه کلیاش دربارهی زندگی یکسره تغییر میکند. هملت خردمند و به تمام معنا انسان است. در آغاز، پذیرفتن وضع تازه بر او دشوار مینماید و نمیداند آن وضع به کجا خواهدش کشاند. به محک زدن درستی گفتار روح را عمداً به درازا میکشاند تا با وضع جدید کمی خو بگیرد. و پس از اطمینان از صحت گفتههای روح، عمداً پا به میدان انتقام نمیگذارد و به عمویش فرصت میدهد تا ابتکار عمل را به دست گیرد و او را از کشور تبعید کند. در بخش دوم نمایش، هملت به دانمارک بازمیگردد، با دیدن آیین خاکسپاری اوفیلیا، دختری که زمانی دوستش میداشت، چارهیی جز انتقام نمیبیند و شاه را میکشد، اما خود او نیز به دلیل زخم کشندهیی که در جنگ تن به تن برداشته کشته میشود و در واپسین لحظههای زندگی، فورتینبراس[5]، ولیعهد نوروژ را شایستهی پادشاهی اعلام میکند؛ حریف او در جنگ کشته میشود و ملکه نیز که جامی زهرآلود نوشیده، پیشتر از او درمیگذرد.
با پیرنگ خشکی که از این نمایش ترسیم کردیم، به آسانی دریافته نمیشود که چرا این اثر نمایشی برای خوانندگان روزگار ما دارای چنین اهمیتیست. هنوز به جان سران دولتها سوء قصد میشود، اما آن سوء قصدها نتیجهی کشمکشهای خاندانی نیستند و به نتایجی آنچنان زیانبار و ویرانگر برای کشورها نمیانجامند. در نتیجه، بهنظر میرسد که تجربهی هملت در سطح، تأثیر چندانی بر جامعهی امروز ندارد و تنها دلبستگی به نکات تاریخی را برمیانگیزد. اما محبوبیت از میان نرفتنی هملت نمیتواند به این دلیل متکی باشد؛ پس، دلایل دیگری محبوبیت گسترده و پایدار آن را موجب شدهاند که باید یک یک آنها را یافت و بررسی کرد.
یکی از دلایل محبوبیت این نمایش شاید این باشد که پیرنگ آن با روحیهی شخصیتهایش در هم تنیده و داستان به گونهای پیش میرود و ماجراها به صورتی در هم میپیچند و به پایان میرسند که تماشاگر را خوش میآید. گفتنیست که در میان هزاران نمایش، فقط انگشتشماری دارای این ویژگیاند. پیرنگ نمایش بر پایهی نظم یک زندگیست، و فقط پیرنگ کامل و بینقص است که حوادثی منطقی و موجه را رقم میزند. نمایشنامهنویس، نخست، یک زندگی و مسیرش را مشخص میکند، و سپس با آوردن رویدادهایی میکوشد مسیر آن زندگی را تغییر دهد؛ و آن رویدادها، بیآنکه مبهم و غیر موجه باشند به نتیجه میرسند و موقعیتی تازه و مسیری جدید را پیش رو مینهند. نمایشنامهنویس همه جا مهار رویدادها را به دست دارد و به یک زندگی آشفته نظم و ترتیب میدهد. یکی دیگر از دلایل محبوبیت هملتموفقیت نمایشنامهنویس در پروردن شخصیتهاست. شخصیتهای نمایش در چارچوبی تغییرناپذیر اسیر نیستند، زنده و متفکرند و در هر پیچ و خم حادثه به اندیشه فرومیروند و راه و روش خود را بر پایهی موقعیت جدید تغییر میدهند. در بیشتر نمایشها، اشخاص نمایش به عروسکهایی میمانند که کارهایشان نه بر شالودهی منطق داستان که بر پایهی خواست نویسنده است؛ اما در این نمایش روحیهی اشخاص داستان است که مسیر رویدادها و کنشها را تعیین میکند.
نمایش هملت رویدادهای دقیق تاریخ را بازنمیتاباند، زیرا حوادث آن ارتباط مستقیم با ساختار یکپارچهی آن دارد؛ زمان وقوع داستان گرچه هزار سالی دورتر از زمان حاضر است، مورد پسند و پذیرش تماشاگر قرار میگیرد. دلیل عمدهی آن شاید این باشد که تماشاگران با دیدن اجرایی بینقص، دارای توانایی ویژهیی میشوند که تجارب عمیق زندگی را در بُعدی فراتر از جهان نمایش و شخصیتهایش درمییابند، اما اینکه کدام ویژگیها و احساسات بازتافته در نمایش، چنان توانایی را برای تماشاگر ایجاد میکنند هنوز دانسته نیست و در شمار اسرار است. به هر روی، اگر کشف این راز به درک عمیقتری از این نمایش بیانجامد، کوشش در کشف آن بیهوده نخواهد بود.
یکی از عوامل ایجاد توانایی یاد شده، کشش عمومی هنر است که ما را از زمان حال جدا میکند و به رشتهیی از ارزشهای جهانی پیوند میدهد. هملت صرفاً نمایشی نیست که بر پایهی بنمایههای عمومی، مثلاً بر پایهی خوب و بد یا خیر و شر نوشته شده باشد. شاهپور هملت در بحرانی قرار میگیرد که به سرعت نمیتواند راه و کرداری درست را برای رسیدن به مقصود برگزیند. فشار زندگی، که شاه کلادیوس توانمند نماد آن است، قدرتی اهریمنی دارد و انتقامی که مرگ او را از پی بیاورد تنها راه درست به نظر میآید. اما پا نهادن به راه انتقام با کندی آزارندهیی صورت میگیرد. افزون بر این، نیروهای مشخص دیگری نیز در کارند.
یکی از این نیروها سرشت خود هملت است: انسانی شریف در جهانی اهریمنی که مانند هر انسانی گاه به عقل پناه میبرد و گاه اسیر احساسات میشود. تکگوییهایش میوههاییست محصول عقل او، نشان آنکه برای برگزیدن راه درست به تأمل و اندیشهیی ژرف روی آورده است. اما این اندیشهها نیز گاه به فوران احساسات کشیده میشوند، چنانکه زمانی تشخیص بیدرنگشان ممکن است، و گاه در پشت نقاب دیوانهبازیهایش پنهان میمانند.
نیروی آزارندهی دیگر، روح هملت بزرگ، شاه تازه درگذشته است که حتا پس از مرگ هم برای آیندهی کشورش خط مشی تعیین میکند. شاهپور هملت درمییابد که او را نیروهای برتافته از روح پدرش به پیش میرانند و یارای آن ندارد که راستی و درستی آنها را به پرسش گیرد.
عامل دیگری که در این نمایش اثر بسیار دارد، نیروی سرنوشت است. هملت مانند ما همه درمییابد که آدمی آن چیزی نیست که خود تصور میکند، و توان او را بسیار کم و محدود میبیند. آدمی گاه با محیط خود همراه میشود و کنار میآید، و گاه انسانهای بزرگ بر نیروی درونشان نیز چیره میشوند، اما زمان و رویدادها (بخت)، عقل و احساسات را پریشان میکنند. همانگونه که بازیگر نقش شاه میگوید.
ز بخت و خواست میگویم به پایان
که بخت از خواست میباشد گریزان.
(پردهی ۳، صحنهی ۲، سطر ١٩٩ تا ۲۰۰)[6]
و یا خود هملت:
آنچه اکنون باید شود، در آینده نشود. گر در آینده نباید شود، اکنون شود.
گر اکنون نشود، سرانجام شود. آماده بود باید.
(پ ۵، ص ۲، س ۲۰۳ تا ۲۰۵)
این مفهومِ تقابل انسان با نیروهای مهیب و قاهر، هملت را در بالاترین پلهی نمایشنامههای جهان قرار میدهد. تراژدی، برای یونانیان نمایشِ انسان حیرتزده در تقابل با نیروهایی عظیم و ناشناخته بود، محملی برای نمایاندن کوچکی و زبونی انسان. در تحولات بعدی، هنر تئاتر به مذهب روی آورد و جای نیروهای ناشناخته را نیرو و خواست ایزدی گرفت. اهمیت هملت در روزگار ما شاید تا اندازهیی به این امر وابسته باشد. اما تحولات تئاتری متوقف نشدهاند. امروزه دیگر هملت را مانند پیادهی شطرنجی نمیدانند که نیرویی قاهر او را از جایی بردارد و به جایی دیگر بگذارد، او را نمایندهی نیرویی آسمانی میدانند که برای اجرای عدالت و کیفردهی آمده است و در چنین وضعی خود بخشی از نیروی آسمانی است؛ او همزمان قربانی اوضاع و ستیزنده با آن نیروهای آسمانی نیز شناخته میشود. عروسکی که با هوس بخت جابهجا میشد، به صورت مردی درمیآید که در مرکز جنگ ارادهی آزاد با سرنوشتِ از پیش تعیین شده قرار میگیرد؛ و تماشای این نبرد در زمان ما به همان اندازهی زمان شکسپیر جذاب است. هملت گاه در زیر سایههای سرنوشت است و زمانی به راه ارادهاش میرود و گاه خود را اسیر هر دو میبیند و میگوید: «هم شلاق است و هم شلاقزن» یعنی کسی است که مرتکب خطا شده و باید به کیفر رسد، و هم کسی که خطایی نکرده اما باعث رنج گناهکاران میشود. هملت سرشار از احساسات انتقامجویانه، خود را نیز طعمهی کینخواهی میکند؛ او لییرتیس را میبخشد، اما لییرتیس او را به قتل میرساند. هملت در یک زمان هم هایپریون[7] است و هم دلقک. هم انسان نیک است و هم انسان خبیث و بیدست زدن به جنایت و کشتار نمیتواند انتقام خویش را بگیرد. بدینسان رشته رویدادهایی بسیار ساده غرق در پیچیدگیهایی میشوند که از دایرهی تحمل هر انسانی بیرون است و قهرمان داستان خود را به خداوند میسپارد.
شکل دادن به رویدادها یا طراحی نمایش، خود تصویریست از آسمان، که سرنوشت آدمیان را شکل میدهد و آنچه آشفته مینماید، در واقع مقهور نیروهای اهریمنیست. زمانهی شکسپیر آکنده از خشونت و بیرحمی بود. دنیایی که تماشاگرانش در آن میزیستند از بسیاری جهات به میدان جنگ شباهت داشت، که در آن نیروهای اهریمنی (شورشها و بیماریها) همیشه سر میکشیدند تا در کار خواست الاهی (آسمان) اخلال کنند. بسیاری از رویدادهای جهان مادی دریافته نمیشد و ناروشن میماند. آنچه به اصطلاح آموزش نامیده میشد، بهجز فرهنگ عامیانه چیزی نبود. بسیاری از کردار مردمان، به ویژه آنها که به سائقهی احساسات تند صورت میگرفت، به کیفر نمیرسید. مردمان میپنداشتند که آن اوضاع حیرتانگیز را نیروهای نیک رقم میزنند.
2. iambic pentameter ، نمودار وزنی این بحر در صفحات آینده خواهد آمد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.