کتاب “قسمت عمیق قسمت کم عمق” سرودۀ “سلمان نظافت یزدی”
گزیده ای از کتاب “قسمت عمیق قیمت کم عمق”
شروع شد
دستم را گرفتم
و از میان اینهمه غصه برخاستم
همهچیز از پاهایم شروع شد؛
با من مهربان بودند
و بهسمتی میرفتند
که زمان معنایی نداشت.
زندگی
دریا احمقانه خودش را به ساحل میکوبد
من خودم را به پهلوی زندگی
روزهاست شعری را به پایان نرساندهام،
پستچیها وقتی گم میشوند
چه میکنند؟
باید برگردم مثل پرندهای
و خودم را از لابهلای شاخهها بردارم.
سایه سکوت
رفتم که نباشم
آمدم که بمانم
زمان همهچیز را فرسوده میکند
و روی تنهایی با سکوت سایه میاندازد
اگر کلمه نبود،
باران نمیآمد،
رنگینکمان معنایی نداشت
و ما بیهیچ اسمی دفن میشدیم.
زخم بزرگ زندگی
نباید به خانه برمیگشتیم
امان از زخم بزرگ زندگی!
باید همانشب
میان کویر، از قطار میپریدیم…
قصۀ ما را کسی نمینویسد؛
مثل قهوهای روی میز کافه فراموش میشویم…
بیرحمی زمان
در تمام شهرها یکنفر هست که دیرش شده
یکنفر هست که عاشق شده
یکنفر هست که غمگین است…
ما از زندگی چه میفهمیم؟
بیرحمیِ زمان بیشتر از لبخند توست
بیرحمیِ زمان بزرگتر از آغوش توست
زمان ما را از پا درآورده
و تنها پناهمان، کلمات است.
کتاب “قسمت عمیق قسمت کم عمق” سرودۀ “سلمان نظافت یزدی”
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.