کتاب طاعون نوشتۀ آلبر کامو ترجمۀ محمدجواد فیروزی
گزیده ای از متن کتاب
I
رویدادهاى شگفتى که موضوع بحث این گاهشمار است، در سال هزارونهصدوچهل…، در شهر وهران[1] رخ داد. از دید عموم، این رویدادهاى کمابیش نامتعارف در جایى که جایگاهشان نبود اتفاق افتاد. چراکه وهران در نگاه اول، شهری عادى و یکى از توابع و فرماندارىهاى فرانسوى در ساحل الجزایر است.
باید اعتراف کرد خود شهر زشت و بدقواره است. چشماندازى آرام دارد و مدتى وقت لازم است تا آدم بتواند تشخیص دهد چه ویژگىاى آن را از دیگر شهرهاى تجارى نقاط گوناگون جهان متمایز مىکند. مثلاً چگونه مىشود شهرى را بىکبوتر و درخت و باغ تصور کرد که در آن نه صداى بال زدن پرندهاى و نه خشخشِ برگ درختى را مىتوان شنید؟ مخلص کلام؛ مکانى بىبو و خاصیت! تنوع فصلها را تنها از آسمان آنجا مىتوان تشخیص داد. رسیدنِ بهار را فقط میتوان از کیفیت هوا یا سبدهاى گلى که گلفروشان دورهگرد از حومههای شهر مىآورند خبردار شد؛ و این بهار بهاری است که آن را در بازارها جار میزنند و میفروشند. در طول تابستان، خورشید خانههاى کاملاً خشکیده را به آتش مىکشد و سطحِ دیوارها را از خاکسترى تیره مىپوشاند و کسى نمىتواند تابستانش را مگر در پناهِ سایۀ کرکرههاى بسته سر کند. در پاییز برعکس، سیلِ گِلولای به راه میافتد. اما تنها در زمستان است که میتوان انتظارِ روزهاى خوشآبوهوا را داشت.
راه ساده و راحت براى شناخت یک شهر این است که آدم جستوجو کند ببیند مردم آنجا چگونه کار مىکنند، چگونه عشق مىورزند و چگونه مىمیرند. شاید در شهر کوچک ما، همین تأثیر آبوهواست که به تمامِ اینها با هم حالوهوایى پرتبوتاب و سودایى بخشیده است. یعنی مردم در عین کسالت و ملالت، تلاش مىکنند خود را به شرایط عادت دهند. همشهریان ما سخت کار مىکنند، اما تنها به هدف پولدار شدن. آنها بهویژه علاقۀ خاصى به تجارت دارند و به قول خودشان قبل از هر چیز، به کسبوکار اولویت مىدهند. مسلماً ذوق و سلیقهشان نیز به تفریحات ساده معطوف مىشود، مثل علاقه به زن و سینما و آبتنى در دریا. اما آنها تفریحاتشان را با درایت بسیار به شنبه شب و یکشنبه موکول مىکنند و مىکوشند مابقى روزهاى هفته را تا مىتوانند پول درآورند. عصرها بعد از ترک اداره، سرِ ساعتِ معینى در کافهها گرد هم مىآیند، یا در بلوار همیشگى قدم مىزنند، یا در مهتابى خانههایشان به هواخورى مىنشینند. میل و هوس در جوانترها شدید و زودگذر است، درحالىکه عیاشی و خوشگذرانی بزرگترها، از شرکت جستن در انجمن پتانگبازان[2]، از ضیافتهاى دوستانه، یا محافلى که در آن قمارهاى سنگین با ورق مىشود، تجاوز نمیکند.
تردیدى نیست که خواهند گفت این امر تنها خاصِ شهرِ ما نیست و روىهمرفته، تمام معاصران ما نیز چنین میکنند. بدون شک امروزه، این امرى کاملاً طبیعى است که ببینیم مردم از صبح تا شب کار کنند و سپس به انتخاب خود، باقیماندۀ عمرشان را سر میز قمار، یا در کافهها یا با رودهدرازى هدر دهند. اما شهرها و کشورهاى دیگرى هم هستند که مردمانش گاه تصورِ مبهمِ متفاوتى از چیزها دارند. عموماً این امر تغییرى در زندگى آنان پدید نمىآورد. فقط اینکه این تردید و تصورِ مبهم همواره بوده و پیوسته اوست که پیروز این میدان است. ظاهراً وهران، برخلافِ شهرهای دیگر، عارى از این تردیدها و تصورات است، به عبارت دیگر شهرى کاملاً امروزی است. ازاینرو، ضرورتی ندارد که به شرح و بسطِ شیوۀ دوست داشتن و عشق ورزیدن در شهرمان بپردازیم. مردان و زنان، یا با سرعت یکدیگر را در ورطۀ آنچه «رفتارهاى عشقورزى» نامیده مىشود نابود مىکنند، یا اینکه درگیر عادتهاى کشدارِ زندگى زناشویى مىشوند. غالباً بین این دو افراطکارى حد وسط و اعتدالى نیست. این نیز مورد تازه و بدیعى نیست. در وهران، همچون دیگر جاهاى دنیا، به سبب نداشتن وقت و اندیشه، آدمی ناچار باید بدون آگاهى عشق بورزد و دوست داشته باشد.
بدیعترین مورد شهر ما دشواریهایی است که مردم براى مردن با آن روبهرو هستند. البته شاید بهکارگیرى واژۀ دشوارى مناسب نباشد و درستتر خواهد بود اگر کلمۀ ناراحتى را بهجاى آن به کار ببریم. بیمار بودن هرگز چیزِ خوشایندى نیست، اما شهرها و کشورهایى هستند که از شما هنگام بیمارى حمایت مىکنند و به عبارتى، آدمی مىتواند بىهیچ نگرانى بیمار شود. آدمِ بیمار نیاز به مراقبت و مهربانى دارد، دلش میخواهد تکیهگاهی داشته باشد و این کاملاً طبیعى است. اما در وهران شدت گرماى هوا، ارزش و اهمیتى که به کسبوکار داده مىشود، پیشپاافتادگى محیط، سرعت افول روز و فرا رسیدن ناگهانى شب و کیفیت تفریحات، همه و همه مستلزم داشتنِ تندرستى کامل است. یک فرد بیمار خود را کاملاً تنها احساس مىکند. بیمار دم مرگى را تصور کنید که در پشت صدها دیوارى که از شدت گرما گر گرفتهاند گرفتار آمده و در همان لحظه، تمام اهالى شهر، پاى تلفن یا در کافهها، از محموله و بارنامه و تنزیل حرف مىزنند. اینجاست که درخواهیم یافت مرگ، حتى اگر مرگى امروزى باشد، هنگام سر رسیدن در محیطى خشک و خشن، تا چه اندازه ناگوار و ناراحتکننده است.
شاید همین چند اشاره تصویر روشن و جامعی از شهر ما ارائه دهد. در هر صورت، باید از گزافهگویی بهکلی حذر کرد. آنچه باید بر آن تأکید داشت، جنبۀ ابتذال این شهر و زندگى در آن است. اما همین که آدم به عادتهایش تن در داد، مىتواند روزگارش را بىدردسر سپرى کند. از زمانی که شهر ما اتفاقاً میدان عرض اندام مناسبى براى این عادتها فراهم کرده، مىتوانیم اذعان کنیم همهچیز بر وفق مراد است. بىشک، نگرش به زندگى از این جنبه چندان پرشور و جذاب نیست. دستکم، ما در شهرمان هیچ آشفتگىاى نداریم. و این مردم راستگو، نازنین و پرکارِ ما همواره احترام آگاهانۀ مسافران را برانگیختهاند. این شهرِ بىجاذبه، بىدرخت و بىروح، در نهایت آرامشبخش مىنماید و آدمی مىتواند شب را در آن، بىدغدغۀ خاطر، سر بر بالین بگذارد. اما منصفانه این است که اضافه کنیم وهران، در مرکزِ جلگهاى عریان، در احاطۀ تپههایى درخشان و مقابل خلیجى کاملاً زیبا، به دورنمایى بىهمتا پیوند خورده است. فقط، افسوس که شهر پشت به این خلیج بنا شده و نمیتوان به تماشای دریا نشست و براى دیدن آن همیشه باید به جستوجویش رفت.
تا اینجا، مىتوان بهراحتى اذعان داشت که هیچ آیتی نیست که همشهریان ما توانسته باشند حوادث بهار آن سالِ موردنظر را پیشبینى کنند؛ حوادثى که بعدها دریافتیم اولین نشانههاى شومِ یک سلسلهوقایع حاد و بحرانى بودند که در قالب گاهشمار، به ترتیب زمان، نقل خواهیم کرد. این وقایع از دید برخى کاملاً طبیعى، و بهعکس، از دید برخى دیگر بعید و باورنکردنى جلوه خواهد کرد. اما، بههرحال، وقایعنگار نمىتواند این تناقضات را در نظر گیرد. وظیفۀ او تنها این است که بگوید: «این حادثه رخ داده است.» البته او زمانى مىتواند چنین مطلبى را بگوید که بداند حقیقتاً این حادثه رخ داده، که این حادثه بر سرنوشت کل یک ملت تأثیر داشته و هزاران هزار شاهد خواهند بود که حقیقتِ گفتۀ او را از صمیم قلب تصدیق کنند.
[1]. Oran: دومین شهر بزرگ الجزایر، واقع در شمالغربی ساحل مدیترانهای الجزایر که در ۴۳۲کیلومتری الجزیره قرار دارد.
[2]. pétanque: هدف از این ورزش این است که در آن بازیکنان توپی فلزی را که جزء اصلی این بازی است، به جک (cochonnet) نزدیک کنند. این رشته در روشهای مختلف انفرادی تیمی دونفره و سهنفره و میکس برگزار میشود که تعداد پرتابها در هریک از این روشها متغیر است.
کتاب طاعون نوشتۀ آلبر کامو ترجمۀ محمدجواد فیروزی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.