شوریدگی و ماخولیا

ساوریو آنسالدی
ابراهیم رنجبر

روایتی تازه از جهانی همچنان زنده. دورۀ رنسانس را معمولاً با دستاوردهای هنری و علمی‌اش می‌شناسیم، اما کمتر پیش آمده به تحولات مهم فلسفی آن دوران نظری انداخته باشیم. جهانی که در آن به سر می‌بریم و نگاه ما به این عالم عمدتاً میراثی است که تلاش‌های فلسفی دورۀ رنسانس به ما ارزانی کرده است. ساوریو آنسالدی در این کتاب به سراغ فیلسوف‌هایی می‌رود که شاید تاکنون صرفاً نامشان به گوشمان خورده، ولی پای حرفشان ننشسته‌ایم. کتاب شوریدگی و ماخولیا روایت سرگذشت پرفرازونشیب اندیشه در دورانی سرنوشت‌ساز است. در این کتاب جنون معنایی دیگر به خود می‌گیرد و از شوریدگی عاقلان تعبیری تازه به دست داده خواهد شد. فیچینو، برونو، میراندولا، لئون عبری و دانته روایتی نو از علل تکوین وضعیت کنونی جهان برای ما روایت خواهند کرد. کتاب شوریدگی و ماخولیا حکایت انسانی است که می‌خواهد به بایسته‌های انسانیت تن دهد و از جنون باکی ندارد؛ کتاب حاضر دفتری است برای شوریدگان عاقل.

225,000 تومان

جزئیات کتاب

پدیدآورندگان

ابراهیم رنجبر, ساوریو آنسالدی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

یکم

تعداد صفحه

208

سال چاپ

1403

موضوع

الهیات, فلسفه

وزن

250

کتاب «شوریدگی و ماخولیا» نوشتۀ ساوریو آنسالدی ترجمۀ ابراهیم رنجبر

گزیده ای از متن کتاب

فصل اول

مارسیلیو فیچینو: عشق، ماخولیا، شوریدگی

1 بی‌تردید باید شرح بر هم‌نوشی افلاطون (1469) اثر مارسیلیو فیچینو را سرآغاز حقیقی سنت دور و دراز رنسانس بر محور «عشق‌نامه‌ها» دانست. دیالوگ همنوشی به سیاق دیالوگ‌های افلاطون طی گفت‌وگوی حریفان مختلف در هفت مقال به موضوع عشق می‌پردازد. درنتیجه، این دیالوگ در ساختار خود بازتابی از دیدگاه افلاطون است. با این‌همه، فیچینو خود را به تکرار موضوعاتی که افلاطون در همنوشی مطرح کرده، محدود نمی‌کند، درعوض، هریک از حریفان سخن را به نوبۀ خود مفسر خاص دیالوگ افلاطون می‌داند. درست به همین دلیل است که فیچینو در شرح به دنبال «احیای» صرف همنوشی نیست، بلکه سعی دارد با گلگشت در سنت‌های مختلف باستانی و قرون‌وسطایی جنبه‌ها و ابعاد کاملاً تازه و بی‌سابقۀ این دیالوگ را آفتابی کند. مسئله و دغدغۀ اصلی فیچینو در شرح بی‌شک در ساختار نظری پیچیدۀ آن نهفته است؛ در این ساختار مشاهده می‌کنیم که دیالوگ افلاطون با تنش‌های مسئله‌آفرین بی‌شماری روبه‌رو می‌شود که در یک سوی آن متافیزیک افلاطون، هستی‌شناسی تشکیکی دیونوسوس آرئوپاگی و پروکلوس و پیدایش‌خدایان در متون هرمسی[1] و در سوی دیگر اخلاق ارسطو و اخلاقیات آبای کلیسا، به‌ویژه اخلاقیات آگوستین، قد علم کرده‌اند. در این میان بی‌شک سهم طب جالینوسی، ابن‌سینا و رازی نیز که به همین اندازه مهم‌اند، فراموش نشده است.(1)

2 وانگهی، در اینجا همۀ هم‌و‌غم من فقط این نیست که ببینم براهین و استدلال‌های فیچینو از چه آبشخورهایی سیراب می‌شوند، درعوض ترجیح می‌دهم ببینم او چه تعاملی میان سه مفهوم اساسی برقرار کرده است که در شرح جولان می‌دهند: عشق، ماخولیا و شوریدگی. وقتی رابطۀ این سه مفهوم را در نظر آوریم و بررسی کنیم، آن وقت است که می‌فهمیم نظریۀ فیچینو در این کتاب چه بوده و چه معنایی دارد، منظور نظریۀ «تقدیر آسمانی»[2] طبیعت انسانی و توان آن در فراچنگ آوردن همۀ اشکال زیبایی و خیرهای الهیِ نهادینه در نظام خلقت است. بن و اساس فکر فیچینو جز این نیست که طبیعت انسانی در مواجهه با عوارض ماده و جسم می‌تواند با قوۀ نفس نامیرای خود به بلندای عقل فرشتگانی برسد و درنتیجه به شهود مسرورانۀ حقیقت الهی مشغول شود. طبیعت انسانی در گذار از ماده به خدا علی‌الدوام دست به دامان نیروی پرمایۀ عشق است و عشق به او مجال می‌دهد به‌خوبی از مقام «پستِ»[3] ماخولیا درگذرد و عزم رسیدن به سپهر «رفیع»[4] شوریدگی بکند.(2)

3 به همین سبب می‌خواهم در توضیح مقصود و منظور پژوهش خود به سراغ مسئله‌ای خاص بروم. می‌‌دانیم که فیچینو در شرح قصد دارد «فلسفه‌ای برای عشق دست‌وپا کند که قرار است با بدل کردن حاکم خوب[5] به مرکز ثقل خلق کل موجودات، اخلاق ارسطو را دگرگون سازد.»(3) اولین پرسشی که پیش می‌آید، این است: فلسفۀ عشقی که از اساس در دامان سنت افلاطون و نوافلاطونی بالیده، چطور می‌تواند خود را با مقصود و غایت اخلاق ارسطویی همساز و همداستان کند؟ برای نمونه، این فلسفه چطور رابطۀ «عشق شوریده»[6] را که در فایدروس (265a) مطرح می‌شود، با «فراست اعتدالی»[7] در اخلاق نیکوماخوسی (VI, 1140b 11) تبیین می‌کند؟ به دیگر سخن، افراط و حد نگه داشتن، تفریط و حد وسط، در حوزۀ عمل چه نسبتی باهم دارند؟ به تعبیری ارسطویی این‌گونه به این پرسش‌ها پاسخ خواهم گفت: باید به سراغ مسئلۀ اساسی «وظیفۀ»[8] انسان رفت.

4 ارسطو در دفتر اول اخلاق نیکوماخوسی بدین گونه این مسئله را بیان می‌کند:

درواقع همان‌طور که یک نی‌نواز، یک مجسمه‌ساز، یکایک هنرمندان و در کل هرکسی که وظیفه و کار خاصی دارد، در ضمن وظیفۀ خود به دنبال خیر و کمال خویش است، پس شاید بتوان باور کرد که اگر آدمی وظیفه‌ای دارد، چیزی جز این نیست. مگر می‌شود نجار و کفاش وظیفه و کاری برای به انجام رساندن داشته باشند، ولی آدمی هیچ وظیفه و کاری نداشته باشد و در طبع و سرشت او کارکردی تعبیه نشده باشد؟(4)

5 اخلاق در نظر ارسطو یعنی تأمل دربارۀ شکلی از زندگی که بیشترین تناسب را با وظیفۀ آدمی دارد. همین شکل زندگی است که درواقع از فضیلت نفس برمی‌آید و آدمی را به سعادت می‌رساند. «به‌باور ارسطو، اگر ما در چنین شرایطی وظیفۀ انسان را شکل خاصی از زندگی بدانیم (یعنی آن را فعلی برآمده از نفس و اعمال عقلانی تصور کنیم) یا پا را فراتر گذاریم و بگوییم انسان فضیلت‌‌مند اعمالش کامل و نیک است، یعنی هریک از اعمال او یکسره نشان از فضیلت مناسب خود دارد، درنتیجه در چنین شرایطی خیر انسان فعلی نفسانی خواهد بود که از فضیلت حکایت می‌‌کند یا اگر فضائل بسیار باشند، خیر انسان آن فعلی است که نشان از کامل‌ترین و غایی‌ترین فضیلت دارد.»(5)

6 همین پرسش ارسطو دربارۀ آن «وظیفۀ اخلاقی»‌ که بیشترین تناسب را با حیات انسانی دارد، در استدلال‌های فیچینو در شرح نیز رخنه کرده است. درواقع فیچینو بر آن است که باید «اشکال حیاتی» را تعیین کرد که در آن‌ها عشق «وظیفۀ» خاص انسان است. آدمی اگر وظیفه‌‌ای داشته باشد، آن عشق است. عشق به ما مجالی می‌دهد تا دریابیم «کنش‌های» درخور با حیات انسانی در تمامی تجلیات گوناگونش چیست. فیچینو می‌خواهد در یک حرکت نظری به قول خود «قوۀ» عشق را با «کنشی» جمع کند که بنای وظیفۀ اخلاقی آدمی بر آن نهاده شده است. او در گفتار دوم شرح اذعان می‌کند که «وجود و فعل با هم یکی‌اند. یعنی وجود بدون عمل در کار نیست و فعل بدون وجود محقق نمی‌شود.»(6) هستی انسان را می‌توان در گیرودار کنش‌هایی فهمید که بنای این وظیفۀ خاص بر آنهاست: نمودهای عملی این رسالت یکسره در غالب انواع مختلف عشق آفتابی می‌شوند. در چنین آستانی است که فیچینو قصد می‌کند اخلاق ارسطویی محبت‌محور را به اخلاقی تبدیل کند که عشق را بنای تمامی اعمال حیات انسانی قرار می‌دهد. اگر ارسطو در دفتر هشتم اخلاق نیکوماخوسی عشق را محرک اصل محبت فضیلت‌مندانه و درکل حیات انسانی تلقی می‌کند، فیچینو نیز کاری می‌کند که در تعریف کنش‌هاش عشق مربوط به وظیفۀ انسان هرگونه ردونشان محبت را می‌زداید.(7) درست به همین دلیل است که فیچینو در هفتمین گفتار شرح عشق «سقراطی» را پیش‌فرض حیات مدنی قرار می‌دهد.(8)

[1]. Corpus Hermeticum

[2]. destination céleste

[3]. basse

[4]. haute

[5]. Souverain Bien

[6]. amour furieux

[7]. sagacité tempérée

[8]. office

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «شوریدگی و ماخولیا» نوشتۀ ساوریو آنسالدی ترجمۀ ابراهیم رنجبر

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شوریدگی و ماخولیا”