سه رساله درباره نظریه جنسی

زیگموند فروید

ترجمه ابراهیم ملک اسماعیلی

زیگموند فروید روانکاو بزرگ اتریشی با طرح نظریه های شگفت انگیز در روانشناسی، دری نو به درک انسان از خود گشود. کشف ضمیر ناخودآگاه، بررسی ریشه ی نارسایی های روحی در گذشته ی خود، طرح های شگفت انگیز وی در روانکاوی و روانشناسی خواب باعث شد که نظریه های او در ادبیات نیز بسیار تأثیر گذار شود و امروزه هیچ کس از کسانی که خود را اهل ادبیات می دانند بی نیاز از خوانش و فهمیدن آثار فروید نیستند. در این کتاب، نویسنده به تبیین نظریه جنجال برانگیز خود درباره عقده های ادیپ و الکترا پرداخته که به نوعی پایه و اساس اندیشه های این روانکاو بزرگ و تاثیرگذار در تاریخ این علم است.

130,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 400 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ابراهیم ملک اسماعیلی, زیگموند فروید

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

ششم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

400

تعداد مجلد

یک

موضوع

روانشناسی

وزن

400

سال چاپ

1401

جنس کاغذ

بالک (سبک)

در آغاز کتاب می خوانیم :

کتاب سه رساله درباره نظریه جنسی نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ ابراهیم ملک اسماعیلی

 

 1

 كژروى‌هاى[4]  جنسى

واقعيت نيازهاى جنسى انسان و جانوران را در زيست‌شناسى با مفروض داشتن «غريزه جنسى»[5]  بيان مى‌دارند. در اين رابطه از مشابه‌سازى با غريزه

دريافت غذا، از غريزه گرسنگى حركت مى‌شود. زبان محاوره‌اى در اينجا فاقد واژه‌اى متناظر با «گرسنگى» است، زبان علمى براى رساندن اين منظور «ليبيدو»)( ،[6]  را به كار مى‌گيرد.

باور عمومى آكنده از تصورهاى معينى از سرنوشت و خصلت‌هاى اين غريزه جنسى است كه بر مبناى آن، اين غريزه در كودكى غيبت دارد و در هنگام و در ارتباط با فرآيند رشد جسمانى در بلوغ ايجاد مى‌گردد و در جلوه‌هاى جذابيت غيرقابل مقاومتى بيان مى‌گردد، كه يك جنس بر جنس ديگر اعمال مى‌كند و مقصد آن مى‌بايد آميزش جنسى باشد يا دست كم كردارهايى كه در اين جهت عمل مى‌كنند.

ليكن ما دليل‌هاى فراوانى داريم كه اين گزارش‌ها را به مثابه تصويرى به‌طور كامل نامناسب از واقعيت مشاهده كنيم. اگر با دقت بيشتر بر آن نظر بيفكنيم، آن را سرشار از اشتباه‌ها، بى‌دقتى‌ها و پيش‌داورى‌ها مى‌بينيم.

  1. مغايرت‌ها در ارتباط با موضوع جنسى

نظريه مردم‌پسند غريزه جنسى به بهترين وجه با افسانه شاعرانه تقسيم انسان به دو نيمه زن و مرد كه در عشق از نو اتحاد دوباره را مى‌جويند، انطباق دارد. از اين‌رو شگفت‌زده مى‌شويم، هنگامى كه مى‌شنويم مردانى هستند كه برايشان نه زن بلكه مرد و زنانى هستند كه برايشان نه مرد، بلكه زن موضوع جنسى است. اين اشخاص داراى تمايل جنسى مخالف[7]  يا بهتر جنسيت وارونه[8]

هستند و به اين داده واقعى وارونگى جنسيتى[9]  گفته مى‌شود. تعداد چنين

انسان‌هايى بسيار زياد است و در كل به‌دست آوردن آمار دقيق آنها با مشكل روبرو است.)(

الف. وارونگى جنسى

رفتار وارونه جنسيت‌ها. اشخاص ذكر شده در جنسيت‌هاى مختلف، رفتارهاى متفاوتى دارند.

الف. 1- آنها به‌طور مطلق وارونه جنسيتى هستند، يعنى موضوع جنسى‌شان مى‌تواند تنها از جنس موافق باشد، در حالى‌كه جنس مخالف نمى‌تواند هيچ‌گاه برايشان برابر ايستاده اشتياق جنسى گردد، بلكه آنها را بى‌تفاوت باقى مى‌گذارد يا حتى بى‌ميلى جنسى در آنها برمى‌انگيزد. آنها به عنوان مرد، به سبب اين بى‌ميلى قادر نيستند عمل جنسى بهنجار را به انجام برسانند يا در صورت به انجام رسانيدنش، اين عمل برايشان فاقد هرگونه لذتى است.

الف. ب- آنها وارونه جنسيتى دوسويه[10]  (روانى جنسى – هرم افروديتى)[11]

هستند، يعنى موضوع جنسى آنها مى‌تواند هر دو جنس هم موافق و هم مخالف باشد، از اين‌رو وارونگى جنسيتى آنها خصلت مستثنى‌كننده ندارد.

الف. ج- آنها وارونه جنسيتى موقعيت‌گرا[12]  هستند. يعنى تحت شرايط

بيرونى معين كه در آن نامتناسب بودن موضوع جنسى بهنجار و تقليد در مرتبه نخست قرار مى‌گيرد، مى‌توانند فردى را از جنس موافق به عنوان موضوع جنسى انتخاب كنند و در اين رابطه عمل جنسى را با احساس رضايت به انجام برسانند.

وارونگان جنسيتى در داوريشان درباره ويژگى‌هاى غريزه جنسى خويش رفتارى پرتنوع از خود بروز مى‌دهند. برخى از آنان وارونگى جنسيتى را به عنوان امرى بهنجار تلقى مى‌كنند، همان‌گونه كه فرد بهنجار جهت ليبيدوى خود را مى‌بيند و با سرسختى از برابرى آن با رفتار جنسى بهنجار جانبدارى مى‌كند. برخى ديگر با واقعيت وارونگى جنسيتى خود تعارض دارند و آن را به مثابه وسواس اجبارى() ،[13]  احساس مى‌كنند.

مغايرت‌هاى ديگر به داده‌هاى زمانى مربوط مى‌گردد. ويژگى وارونگى جنسيتى در افراد مى‌تواند يا همواره، تا حدى كه حافظه يارى مى‌دهد، موجود باشد، يا اين امر نخست در زمانى معين، پيش يا پس از بلوغ خود را نشان مى‌دهد.()

اين خصلت يا براى تمام عمر پايدار است يا بخشى از آن فرو مى‌كاهد يا تنها ماجرايى گذرا در طى راه تكامل بهنجار است، يا عاقبت مى‌تواند اين خصلت نخست به صورت متأخر در زندگى، در پى طى شدن مرحله‌اى طولانى در فعاليت جنسى بهنجار پديدار گردد. نوسان دوره‌اى بين موضوع جنسى بهنجار و وارونگى جنسيتى نيز مشاهده شده است. از موارد جالب توجه، نمونه‌هايى است كه در آنان ليبيدو به سود وارونگى جنسيتى، پس از پشت سر گذراندن تجربه‌اى رنج‌آور با موضوع جنسى بهنجار، تغيير يافته است.

به‌طور عام اين رده‌هاى گوناگون مغايرت‌ها به صورت ناوابسته به يكديگر در دسترس است. در گونه افراطى آن مى‌توان گمان برد كه وارونگى جنسيتى از زمان‌هايى اوليه و بسيار زود هنگام شروع شده و فرد خود را با ويژگى‌هايش يكسان حس مى‌كند.

بسيارى از نويسندگان از گرد هم آوردن موارد برشمرده در يك پديده واحد مى‌پرهيزند و ترجيح مى‌دهند به جاى تأكيد بر امر مشترك، امر متفاوت در اين مجموعه را برجسته سازند؛ روشى كه متأثر از داورى دلخواهشان از وارونگى جنسيتى است. به هر صورت هر چه نيز چنين تفكيك‌هايى موجه باشد، باز هم نبايد از خاطر برد كه بايد همه مرحله‌هاى بينابينى را به‌طور گسترده مورد مطالعه قرار داد، به وجهى كه در انتهاى ساختن رده‌ها خود را بشخصه تحميل نمايد.

درك وارونگى جنسيتى: نخستين عطف توجه به وارونگى جنسيتى در اين ادراك آمده كه وارونگى جنسيتى نشانه‌اى از تباهى نسل[14]  عصبى است و

در همنوايى با اين واقعيت قرار داشت، كه مشاهده‌گران پزشكى ابتدا با آن در ميان بيماران عصبى يا اشخاصى كه چنين تأثيرى بر جاى مى‌گذارند، روبرو شده‌اند. اين خصلت‌شناسى حاوى دو گزاره است كه مى‌بايد جداى از هم مورد بررسى قرار گيرند: توارث و تباهى.

تباهى نسل: اين واژه با محدوديت‌ها و ايرادهايى همراه است كه در كل در برابر كاربرد بى‌هدف آن، عنوان شده است. اگرچه مرسوم شده است كه هر نوع بيمارى را كه منشأ آسيبى يا عفونى نداشته باشد، در شمار تباهى نسل محسوب دارند، تقسيم‌بندى انجام شده توسط مگنان[15]  به‌شخصه مسيرى ساخته

است، كه حتى مناسب‌ترين پيكربندى عمومى توان‌هاى عصبى را نيز محتاج استثناء ساخته كه مى‌تواند به‌كارگيرى مفهوم تباهى نسل باشد. تحت چنين شرايطى مى‌توان پرسيد در كل چه سودى و چه محتواى نوينى در داورى به «تباهى نسل» به‌دست مى‌آيد؟ به ظاهر منطبق‌تر بر مقصود است اگر از تباهى نسل در موردهاى زير صحبت شود.

1) در آنجا چنين مغايرت شديد از امر بهنجار با هم گرد نيامده باشد.

2) در آنجا كه قابليت توانمندى و وجودى به‌طور عام با آسيب شديد پديدار نشده بود.)( اينكه وارونه جنسيت‌ها در زمره مبتلايان با تباهى نسل در معناى موجه فوق نيستند، بر داده‌هاى واقعى متعددى استوار است.

الف) وارونگى جنسيتى را در ميان افرادى مى‌يابيم، كه مغايرت‌هاى شديد ديگرى با امر بهنجار ندارند.

ب) به همان ترتيب اشخاصى كه نه تنها در توانايى عملكرد ايشان اختلالى نيست، بلكه خود را به علت تكامل هوشى به ويژه عالى و فرهنگ اخلاقى، برجسته ساخته‌اند.)(

ج) اگر از آن گروه از بيمارانى كه به دنبال تجربه‌هاى پزشكى شناخته شده‌اند، چشم بپوشيم و بر آن باشيم دايره وسيع‌ترى را مورد مطالعه قرار دهيم، از دو جهت با فعليت‌يافتگى‌هايى روبرو مى‌شويم كه درك كردن وارونگى جنسيتى به مثابه نشانه تباهى نسل را ناموجه مى‌سازد.

الف- از يك‌سو مى‌بايد بر اين نكته انگشت گذارد، كه وارونگى جنسيتى يك پديده پرتكرار، به تقريب يك نهاد عهده‌دار كاركردهاى با اهميت در ميان قوم‌هاى باستانى در اوج اعتلاى فرهنگيشان بوده است.

ب- در ميان قوم‌هاى وحشى و ابتدايى وارونه جنسيتى را به صورتى نامعمول گسترده و اشاعه يافته مى‌بينيم، در حالى كه به‌طور متعارف مفهوم تباهى نسل تنها در مورد تمدن‌هاى عالى‌تر به كار مى‌رود (ى. بلوخ)[16] ؛ حتى

در بين اقوام متمدن اروپايى، آب و هوا و نژاد بر گسترش و داورى از وارونگى جنسيتى نيرومندترين تأثير را داشته است.)(

توارث: ارثى بودن، همان‌گونه كه قابل درك است، تنها در مورد نخستين و افراطى‌ترين وارونگان جنسيتى مورد ادعا است و آن هم بر مبناى اين تضمين، كه در فرد «هيچ‌گاه در طول مدت زندگى جهت ديگرى از غريزه جنسى خود را نمايان نساخته است.» حتى ظهور دو طبقه ديگر به خصوص طبقه سوم.

با فرض داشتن يك منش شخصيتى[17]  ارثى جمع‌ناپذير است، از اين‌رو

تمايل طرفداران اين ديدگاه بر آن است كه وارونگان جنسيتى مطلق را از ديگر گروه‌ها جدا سازند كه خود به معناى چشم پوشيدن از ارائه استدراك با اعتبار عمومى درباره وارونگى جنسيتى است. بر اين مبنا وارونگى جنسيتى در يك رده از موردها ارثى است. در ديگر موارد مى‌تواند به نوعى ديگر تكوين يافته باشد.

ديدگاهى متضاد با آنچه عنوان شد، معتقد است، وارونگى جنسيتى يك منش شخصيتى برگرفته از  غريزه جنسى است و بر اين امر مبتنى است، كه :

  1. در ميان بسيارى از وارونگان جنسيتى (حتى مطلق) تأثير جنسى زود هنگام بر زندگى اثبات‌پذير است كه در تمايل همجنس‌گرايانه[18] به عنوان

معلول استمرار يابنده‌اش نمايان مى‌گردد.

  1. اينكه در ميان بسيارى ديگر از آنان، تأثيرهاى تسهيل يا تحديدكننده زندگى اثبات‌پذير است، كه در زمانى زود هنگام‌تر يا متأخرتر به تثبيت‌يافتگى وارونگى جنسيتى منجر شده است. (مراوده منحصر شده با جنس موافق، جمع مشترك در هنگام جنگ، توقيف و انزوا در زندان، مخاطره مراوده جنسى با جنس مخالف، امساك جنسى مطلق مبتنى بر باور مذهبى، ضعف قوه جنسى و غيره).
  2. اينكه وارونگى جنسيتى با تلقين هيپنوتيزمى از بين برود، امرى است كه به احتمال با منش شخصيتى موروثى وارونگى جنسيتى نوعى از معجزه به‌شمار مى‌رود.

از خاستگاه اين نگرش مى‌توان با اطمينان وارونگى جنسيتى موروثى را به‌طور كامل كنار گذارد. مى‌شود اين ايراد را گرفت (هاولوك‌ـاليس)[19]  كه

آزمون دقيق نمونه‌هاى مورد مطالعه براى ارثى بودن وارونگى جنسيتى به احتمال به همان ترتيب يك تجربه زيستى معين در ابتداى كودكى را براى ليبيدو آشكار مى‌سازد، كه به‌طور صرف در حافظه آگاهانه شخص نگاهدارى نشده است، ليكن با تاثيرگذارى مناسب به احتمال به ياد آورده مى‌شود. بر اين اساس، وارونگى جنسيتى را مى‌توان به احتمال به عنوان گونه‌اى از غريزه جنسى با وقوع بسيار نشان داد، كه از طريق تعدادى از موقعيت‌هاى حياتى بيرونى متعين مى‌گردد.

اگرچه مى‌توان اين اطمينان به ظاهر كسب شده را با اين اشاره متقابل از ميان برداشت كه بسيارى از افراد تحت تأثيرات جنسى ياد شده قرار داشته‌اند (حتى در نوجوانى: اغفال جنسى، استمناى دو جانبه) بدون آنكه وارونه جنسيتى گردند يا به‌طور هميشگى در اين حالت باقى بمانند. به همين سبب اين گمان تقويت مى‌گردد، كه بى‌موروثى، اكتسابى يا نارسا است يا با مناسبات موجود در وارونگى جنسيتى مطابقت ندارد.

توضيح دادن وارونگى جنسيتى: نه با مفروض داشتن توارث و نه اكتسابى بودن وارونگى جنسيتى نمى‌توان ماهيت آن را روشن كرد. در رابطه با توضيح نخست بايد پرسيد، كه چه چيز در آن ارثى است، منوط به آنكه به خام‌ترين توصيف‌ها نپيونديم كه مدعى است، انسان گره‌خوردگى غريزه جنسى با موضوع جنسى را به ارث مى‌برد. در حالت ديگر اين پرسش مطرح است كه آيا تأثيرهاى تصادفى متنوع براى توضيح اكتسابى بودن كفايت مى‌كند، «بدون آنكه از درون فرد چيزى پذيرايشان نباشد؟» نفى اين راناى[20]

اخير برحسب اشاره‌هاى پيشين ما مجاز نيست.

دخالت دادن دو جهت جنسيتى[21] : براى توضيح دادن امكان وارونگى

جنسيتى از زمان فرانك ليدستون، كيرنان و شواليه[22]  سلسله‌اى از انديشه‌ها به

خدمت گرفته شده است، كه تضادى نوين را با باورهاى مردم‌پسند در بردارد. برحسب باور عاميانه، آدمى يا مرد است يا زن. اما بر علم موردهايى هست كه در آن منش‌هاى شخصيتى جنسى به گونه‌اى مخدوش شده پديدار مى‌گردد، به‌طورى كه تعيين جنسيت را مشكل مى‌سازد؛ نخست در حوزه تشريحى، دستگاه‌هاى تناسلى اين اشخاص وحدتى از خصلت‌هاى اختصاصى زنانه و مردانه است (هرم آفروديت‌نمايى)[23] . در مواردى نادرتر هر دو دستگاه‌هاى

تناسلى در كنار هم ساخته شده است (هرم آفروديتيسم واقعى)، گرچه به‌طور غالب پژمردگى دوجانبه ديده مى‌شود.)(

ليكن امر مهم در اين نابهنجارى اين است، كه آنها به شكلى نامنتظره درك ساختار بهنجار را تسهيل مى‌كنند. درجه معينى از هرم آفروديتيسم تشريحى به‌طور معمول در شمار بهنجارى محسوب مى‌گردد ؛ در هيچ فرد بهنجار سازمان‌يافته زن يا مرد، باقيمانده‌هاى دستگاه‌هاى تناسلى جنس مخالف غيبت ندارد، كه يا به عنوان اندامى بدون كاركرد و اضافى پابرجا است يا حتى براى پذيرش كاركردى ديگر تغيير شكل داده است.

ديدگاهى كه از اين داده‌هاى واقعى تشريحى معلوم حاصل مى‌گردد، اين است، كه نخست نوعى آمادگى ارثى دو جهت جنسيتى سرمنشأيى موجود است، كه در طى تكامل به تك جهت جنسيتى[24]  با باقى‌مانده‌هاى اندكى از

دستگاه تناسلى پژمرده تغيير مى‌يابد.

انتقال اين نگرش در حوزه روانى و درك وارونگى جنسيتى و سنخ‌هاى فرعى آن به مثابه تبيين هرم افروديت نمايى روحى، نتيجه‌گيرى‌اى در دسترس بود. براى تصميم‌گيرى نهايى درباره اين پرسش، تنها وقوع قاعده‌مند وارونگى جنسيتى با نشانه‌هاى روانى و تنى هرم افروديت نمايى كفايت مى‌كرد.

ليكن اين انتظار آخر برآورده نمى‌شود. رابطه بين دو اندام جنسيتى، بودن[25]  روانى فرض شده و دو جنسيتى بودن اثبات‌پذير تشريحى را نبايد

اين‌چنين نزديك پنداشت. آنچه مى‌توان در بيان وارونگان جنسيتى يافت، در كل و به‌طور غالب نوعى فروكاستن غريزه جنسى است (هاولوك‌ـاليس) و همچنين گونه‌اى پژمردگى تشريحى خفيف اندام‌ها، اگرچه به هيچ وجه نه به صورت قاعده‌مند و يا غالب. به اين ترتيب بايد پذيرفت كه هرم آفروديت‌نمايى و وارونگى جنسيتى در اساس به يكديگر وابسته نيستند.

افزون بر آنچه عنوان شد، در گزارش‌ها بر به اصطلاح منش‌هاى شخصيتى، درجه دوم و سوم و فراوانى ظهور آن در ميان وارونه جنسيت‌ها تأكيد شده است (هاولوك‌ـاليس). البته موارد بسيارى از آنها صدق مى‌كند، ليكن نبايد فراموش كرد، كه در كل منش‌هاى شخصيتى جنسى درجه دوم و سوم به طور غالب در ميان جنس مخالف ظهور مى‌كند و بنابراين اشاره‌اى بر امر دو اندام جنسيتى دارد، بدون آنكه به احتمال در اين رابطه موضوع جنسى خود را به معناى وارونگى جنسيتى، تغيير يافته نشان دهد.

هرم آفروديت‌نمايى روانى به احتمال، زمانى جسم‌يابى بيشتر مى‌يابد كه همراه با وارونگى جنسيتى در موضوع جنسى دست كم يك)( دگرگونى در ديگر خصيصه‌هاى روانى، غريزه‌ها و گرايش‌هاى منش شخصيتى در جهتى متعلق و مختص به جنس ديگر به صورت همزمان به وقوع بپيوندد. به صرف چنين نوعى از منش شخصيتى وارونه جنسى را تنها مى‌توان به وجهى قانونمند در ميان وارونه جنسيت‌هاى زن انتظار داشت. نزد مردان، مردانگى روانى كامل با وارونگى جنسيتى سازگار است. اگر انگاره هرم آفروديت‌نمايى روانى را چون پيش، مبنا قرار دهيم، بايد اضافه كنيم، كه شكل‌هاى در زمينه‌هاى مختلف تنها به وجهى اندك مشروط بودن متقابل را نشان مى‌دهد. البته همين امر نيز در مورد دو اندام جنسيتى تنى صادق است. برحسب هالبان) (پژمردگى اندامى مجزا و خصلت‌هاى شخصيتى ثانوى جنسى در ظهورشان كم و بيش به هم ناوابسته‌اند.

مبحث دو سو جنسيتى در خام‌ترين شكل خود توسط سخنگويان و وارونگى جنسيتى مردانه مطرح شده است. مغزى زنانه در كالبدى مردانه. تنها اينكه ما از منش‌هاى شخصيتى «مغز زنانه» بى‌خبريم. جايگزينى مشكلى روان‌شناختى با مطلبى تشريحى هم بيهوده و هم غيرمجاز است. كوشش توجيهى فون كرافت‌ـابينگ[26]  به ظاهر از اظهار نظرهاى اولريش[27]  دقيق‌تراست، اگرچه در اساس با آن تفاوتى ندارد. فون كرافت – ابينگ بر اين باور است كه داده ارثى دو سو جنسيتى در فرد ملازم با مركزهاى مغزى زنانه و مردانه و همچنين اندام‌هاى جنسى تنى است. اين مركزها نخست در زمان بلوغ تكامل مى‌يابد، به‌طور غالب تحت تأثير غده‌هاى جنسى‌اى كه به اين مركزها بستگى ندارند. اما مركزهاى مردانه و زنانه بى‌تشابه به همان مغزهاى مردانه و زنانه نيست، به‌جز آنكه ما مطمئن نيستيم كه آيا مجازيم براى عملكردهاى جنسى، منطقه‌هاى مغزى محدود شده (مركزهايى) نظير آنچه براى زبان قايل هستيم، فرض كنيم.)(پس از اين گفت‌وگوها باز هم دو انديشه باقى مى‌ماند. اينكه براى وارونگى جنسيتى نيز استعداد ارثى دو جهت جنسيتى در نظر گرفته مى‌شود، تنها بدون آنكه بدانيم، اين استعداد ارثى چگونه در فراسوى پيكر، بدون تشريحى جاى گرفته است، دوم اينكه بحث بر سر اختلاف‌هايى است، كه به غريزه جنسى در مسير تكامليش مربوط مى‌گردد.

موضوع جنسى وارونه جنسيت‌ها: مبحث هرم آفروديت‌نمايى روانى از پيش بر اين فرض استوار است كه «موضوع جنسى وارونگان جنسيتى با موضوع جنسى افراد بهنجار متضاد است.» مرد با جنسيت وارونه نظير يك زن مقهور جادويى مى‌گردد كه از ويژگى‌هاى مردانه بدن ـ روح تراوش مى‌كند، «او خود را زن حس مى‌كند و مردان را مى‌جويد.»

ليكن اگرچه اين امر براى يك رده كامل از وارونگان جنسيتى صدق مى‌كند، به‌رغم آن نمى‌توان از آن به عنوان منش شخصيتى عمومى وارونگى جنسيتى سخن راند. در اين شكى نيست كه بخش وسيعى از وارونه جنسيت‌هاى مرد، منش‌هاى شخصيتى روانى مردانگى را حفظ كرده است و در مقايسه منش‌هاى شخصيتى ثانوى اندكى از جنس مخالف بنفسه دارد و در موضوع جنسيتش در اساس گرايش‌هاى روانى زنانه را مى‌جويد. به احتمال اگر چنين نبود، قابل فهم نمى‌شد، كه از چه رو در تن‌فروشى مردانه‌اى كه خود را به وارونگان جنسيت‌ها عرضه مى‌دارد ـ چه امروز و چه در دوره باستان ـ در همه ظواهر، لباس و رفتار زنانه را رونويسى مى‌كند؛ اين تقليد مى‌بايستى در غير اين صورت به احتمال توهينى به ايده‌آل‌هاى وارونه‌هاى جنسيتى باشد. در ميان يونانى‌ها، كه مردانه‌ترين مردها در ميان وارونگان جنسيتى پديدار مى‌گردند، بسيار روشن است كه نه منش‌هاى شخصيتى مردانه پسربچگان، بلكه قرابت بدنى‌شان با زنان و همچنين ويژگى‌هاى روانى زنانه ديگر چون ترسو و خجالتى بودن، نياز به كمك و راه بردن، عشق مرد را برمى‌افروخت. به محض آنكه پسر بچه، مردى مى‌شد، ديگر نقشى به عنوان موضوع جنسى مردان ايفا نمى‌كرد و شايد خود به يك امردباز تبديل مى‌شد، بنابراين موضوع جنسى در اين مورد نظير بسيارى موردهاى ديگر، جنس موافق نيست. بلكه اتحاد منش‌هاى شخصيتى جنسيتى هر دو جنسيت‌هاست، سازش است ميان انگيزش‌هايى كه يكى مرد و ديگرى زن را مى‌طلبد با شرط حفظ شدن مردانگى تن (دستگاه تناسلى)، يا به اصطلاح آيينه سرشت متعلق به خويش در دو سو جنسيتى بودن.)(

در ميان زنان مناسبات بيشتر واضح است. وارونگان جنسيتى فعال در اينجا به ويژه و به‌طور غالب منش‌هاى شخصيتى تنى و روانى مردانه را در خود دارند و امر زنانه را از موضوع جنسيشان مى‌طلبند، اگرچه به احتمال در اينجا نيز با شناخت بيشتر، رنگارنگى وسيع‌ترى بروز مى‌نمايد.

هدف جنسى وارونگان جنسيتى: مهم‌ترين داده واقعى قابل تكيه اين است كه نمى‌توان در وارونگان جنسيتى از هدف جنسى يك‌پارچه نام برد. در ميان مردان، همواره مراوده مقعدى[28]  با وارونگى جنسيتى مطابقت نمى‌يابد؛

استمنا[29]  نيز به‌طور غالب هدف جنسى انحصارى است و محدوديت هدف

جنسى – تا سرريز شدن ساده احساس‌ها – در اينجا حتى بيش از آن در عشق چند جهتى جنسى[30]  پديدار مى‌گردد. نزد زنان نيز هدف‌هاى جنسى وارونه

جنسيت‌هاى پرتنوع است. در بين آنها به ظاهر تماس از طريق لايه مخاطى دهان مرجح دانسته مى‌شود.

نتيجه‌گيرى: اگرچه ما در كل خود را مجاز نمى‌بينيم، تكوين يافتن وارونگى جنسيتى را بر معناى اطلاعات فعلى و در دسترس به وجهى رضايت‌بخش توضيح بدهيم. اگرچه مى‌توانيم اذعان داريم، كه در بررسى‌ها به اين نگرش رسيديم، كه مى‌تواند برايمان پراهميت‌تر از حل كردن مشكل نام‌برده باشد. بر اين مبنا توجه ما به اين نكته جلب گرديد، كه پيوند غريزه جنسى با موضوع جنسى را به مثابه گره‌خوردگى‌اى بسيار درونى به تصور درآورده‌ايم. دريافت تجربى از موارد نابهنجار تلقى شده به ما مى‌آموزد، كه در اينجا غريزه جنسى و موضوع جنسى نوعى عقيم‌شدگى موجود است، كه در آنجا به خاطر يك‌نواختى پيكربندى بهنجار غريزه، به ظاهر موضوع نيز با آن همراه است، ما را با مخاطره ناديده گرفتنش روبرو مى‌سازد. با اين سازوكار كه ما به اين راه هدايت مى‌شويم كه در انديشه خود گره‌خوردگى بين غريزه و موضوع را سست‌تر انگاريم. به احتمال غريزه جنسى ابتدا به موضوعش ناوابسته است و به همان ترتيب نيز تكوين شدنش را در واقع مديون محرك‌هاى آن نيست.

[1] . اين پيشگفتار در چاپ مربوط به انتشارات فيشر – مبناى ترجمه حاضر – حذف شده است. درچاپ‌هاى بعدى ستاره‌ها هم حذف شده‌اند. مترجم

[2] . جنسيت‌گرايى Pansexualismus (r)

[3] . اس. ناخمن زون S .Nachmansohn ، نظريه ليبيدوى فرويد در مقايسه با مبحث عشقافلاطون، مجله بين‌المللى روان‌كاوى، III ،  1915

[4] . Abirrung (e)

[5] . Sexualtrieb (r)

[6] . Libido ، رجوع شود به توضيحات

[7] . Kontrجr Sexuale (e)

[8] . Invertierte (e)

[9] . Inversion (e)

[10] . amphig

[11] . hermaphroditisch

[12] . Okkasionell

[13] . Zwang(r)

[14] . Degeneration ، انحطاط نسل، انحطاط ژنتيكى

[15] . Magnan

[16] . I.Bloch

[17] . Charaktes (r) ، خصلت

[18] . homosexuell

[19] . Hevelock – Ellis

[20] . Momment (s) ، نيروى محركه، نيروى پويش كننده. پويا.

[21] . Bisexualitat (e) ، نيروى راننده

[22] . Frank Lydstone, Kiernan, Chevalier

[23] . Hermaphroditisus (r) ، جنسيت دو اندامى. واژه ناميده شده برحسب پسر مشترك Hermesرب‌النوع پيام رسانى و Aphrodit خداى بانوى زيبايى در اساطير يونانى، هرم آفروديتبه معناى حضور همزمان دستگاه‌هاى تناسلى مادگى و نرينگى در فرد.

[24] . Monosexualitat(e)

[25] . Zwittestum(r)

[26] . Von Keraft – Ebing

[27] . Ulrich

[28] . Peranum

[29] . Masterbation

[30] . heterosexuell

موسسه انتشارات نگاه

فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید
فروید          فروید          فروید          فروید

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سه رساله درباره نظریه جنسی”