کتاب «سرگذشت یک روششناسی نافرجام در کاویک یونانی: ریشهها و پیشینهی آن» نوشتۀ داریوش درویشی
گزیده ای از متن کتاب:
1
اندرهازش
سپاسگزاری
اگر بیشتر این نوشته، آمیزهی کژدریافتها و کژراههها باشد، امید دارد که دستکم در بخشهایی، خواننده را به راههایی راهنمای باشد که اگر یاری گشادهدستانهی استادان و دوستان بزرگوار نویسنده نبود، همان راهنماییها نیز به کژراهه و بنبستها میفرجامید. از این روی، این خویشکاری بر دوش نویسنده است که از این سروران سپاس بگزارد؛ سرورانی که راهی به نویسنده نمودند و در بازخوانی و ویراستن کژیهای این نوشته بهرهای داشتند. شاید این سیاهه، چُنان که باید، فراگیر نباشد؛ امید که دوستان و استادان بزرگواری که نام ایشان در این سیاهه نیامد، گناه آن را بر دوش یادانبار ناهمراه نویسنده بگذارند و نه دژخویی یا دژاندیشی اوی.
نخست باید بر نخستین آموزگارانم، پدر و مادر بزرگوار نماز ببرم و آنگاه از استادانی سپاس بگزارم که در جایگاه راهنمای، رایزن و داور، نخستنیای این نوشته بودند. بخشهایی از این نوشته، چون پایاننامهی دانشگاهی نویسنده، به راهنمایی غلامرضا ذکیانی، رایزنی فرشته نباتی و داوری رضا سلیمان حشمت (هر سه بزرگوار از دانشگاه علامه طباطبایی) نوشته و ارز یافته شد. ایشان سپاس این کمترین را خواهند پذیرفت که در آغاز این پژوهش، چراغِ راهِ نویسنده شدند. افزون بر ایشان، باید از سعید بینای مطلق، که تخمِ شیفتگی به اندیشههای یونانی را در جانِ نگارنده نِهاد، یاد کنم و امید داشته باشم کاستیهای بیشمارِ این نوشته، یادکردِ نامِ ایشان را در این اندرهازشِ سپاسگویانه، کم ارج نساخته باشد.
بخشی از این نوشته، سپستر با فرنام «دیالکتیک افلاتون در جهان عربی» به چاپ رسید که پژمان رنجبر گرامی، بزرگوارانه آن را خواند و پارهای نارساییها را به نویسنده گزارد. آراستگیهای آن بخش، فرجام ویرایشهای پیشنِهادی اوست و نویسنده از این روی، او را سپاس میگوید.
گفتوگویهای هادی خردمندپور با نویسنده، راه مرا برای بازخوانی بخشهایی از این نوشته گشود و ناهمداستانی ما در رویکرد خردنگرانهی ادبی[1] اوی و رویکرد گسترشباورانهی نگارنده به همپرسهها،[2] باید فرجامِ تهی بودن دستهای نویسنده بوده باشد. وی مهربانانه، سرتاسر این نوشته را بازخوانی کرد و در ویرایش شماری از کاستیها به نگارنده یاری رساند. وحید سلیمانی، در یک باره، اندریافت نادرست نویسنده را از فرازی کهن یادآوَر شد که نویسنده از سپاسگزاری شایسته از او در این باره، ناتوان است.
پیشنِهادهای زبانشناسانهی سودمند آلبرتو ریگولیو (دانشگاه آکسفورد) و یوری آرژانوف (دانشگاه روهر بوخوم) به نویسنده، راههای تازهای به او نشان داد و او را به تکاپوی بیشتری انداخت. حسن رضایی باغبیدی، بزرگوارانه راهی پیش پای نویسنده نِهاد که شماری از نوشتههای سریانی را بازبینی کند. محمد ایمانی، رنج فراهم آوُردن یکی از سرچشمههای کهن و فرستادن آن را برای نویسنده بر خود هموار ساخت که سپاس شایسته از مهر او، برای این نویسنده ناشدنی است.
پژوهشگرِ ایرانی، نیک میداند که دسترسی به پایاننامههای دانشگاهی در ایران، کاری دشوار و پرهزینه است. در این راه، از مهر دوستانی مانند رضا کورنگ بهشتی، آرش کرامتی و غلامرضا اصفهانی بهرهمند بوده است که سپاس گزاردن از ایشان، کمترین پاسخی است که نگارنده میتواند برای ایشان داشته باشد.
برای چاپ این نوشته نیز، کوشش دوستان و همراهانی یاور نویسنده بوده است که از آن میان، ایرج آذرفزا و فرهاد سلیماننژاد بیش از همه کوشیدند و بی همراهی دوستانه و خستگیناپذیر ایشان، کار چاپ این نوشته به زودی پیش نمیرفت. علی یاراحمدی نیز مهربانانه، توان خویش را بر سر آن نِهاد که این نوشته، تا آنجا که میتوان، زودتر آماده شود. همراهی دستاندرکاران ارجمند «نگاه»، به ویژه آقای علیرضا رئیسدانایی و نیز دستگیریهای احسان کریمخانی و اکرم زنوبی نیز در زمینهی چاپ این کار سنگین، بسی بیش از آن است که به زبان آید. کسانی که دستی در چاپ داشته باشند، میدانند که آمادهسازی و چاپ دفتری با این اندازه بهرهگیری از واژگان به زبانهای دیگر، تا چه اندازه میتواند توانفرسا باشد.
از همهی استادان و دوستانی که نامشان در این یادداشت برده شد و آنها که کوتاهی نویسنده، نامشان را بیرون از این سیاهه نِهاد، شاگردانه و دوستانه سپاسگزارم. و فراتر از همه، باید از همسرم سپاس بگزارم که بر همهی دشواریها و کمبودهای زندگی با مردی پژوهشدوست، بزرگوارانه چیره آمده و بی همراهیِ پابهپای او، چُنین نوشتهای هرگز فراهم نمیآمد.
اندرهازشی پوزشخواهانه
این نوشته، که به «فردوسی» پیشکش شده است، چُنانکه خواننده به سادگی میتواند دریافت، تا آنجا که توانسته، از آوُردنِ آوانگاشتهای یونانی یا کاربردِ واژگان بیگانه میپرهیزد. پیشکش کردنِ این نوشته به فردوسی، از آن روی است که نگارنده وام خویش را به نخستین آموزگارش __ پس از پدر و مادر __ بگزارد. از آن هنگام که نویسنده کودکی بسیار خرد بود، پدر، به شیوهی نیاکان، شاهنامه در دست اوی گذاشت و از آن هنگام، این سروده از دستِ نویسنده بر زمین گذارده نشده است. نگارنده پیشاپیش آگاه است که شمار بسیاری از خوانندگان، این گونه شیوهی نگارش را، اگر در نوشتههای ادبی بپسندند، باری، در نوشتههای ویژستارانه در رشتههای دیگر نخواهند پسندید. به ویژه که زبان پارسی، اگر واژگانِ بیگانه در آن کمتر به کار گرفته شوند، آهنگینتر میشود و این آهنگین بودنِ زبان، اگر در نوشتهای ادبی سودمند باشد، باری در نوشتهای خرددوشگانه، خواننده را از دریافتنِ ساختمانِ چمورزیها به سوی واژگان و برهمنهشتهها رهنمون خواهد کرد و هر از گاه، او را وا خواهد داشت که با این نوشته، چون آفرینشی هنری روبهروی شود: رویکردی که پیامِ این نوشته را پوشیده خواهد داشت.
نگارنده از دیدگاه ایشان در این باره و خردههایی که بر این گونه نگارش خواهند گرفت، کمابیش آگاه است و خواهد کوشید در این اندرهازش، از ایشان پوزشی شایسته بخواهد. پوزشی نه از آن روی که این روش، نادرست یا گزیرپذیر بوده است؛ که تنها از آن روی که دشواریهای دست و پنجه نرم کردن با واژگانی کمتر خوانده شده و گوشناآشنا، به دشواریهای رویارویی با نوشتهای ویژستارانه در زمینهای این همه پیچیده، افزوده شده است. امید است پرشمار خوانندگانی که این شیوه را نمیپسندند، این دشواریهای برهمنهشته را بر نگارنده ببخشایند.
با این همه، نگارنده کوشیده است تا اندازهای از این دشواری بکاهد. در پایان این نوشته، در بخش واژهنامهی ریشهشناسانه، به ریشهیابی و روشنسازی واژگانی خواهیم پرداخت که شاید برای خوانندهی ارجمند تازگی داشته باشند و چه بسا چم آنها را نتواند دریافت. چند واژهنامه نیز به این نوشته پیوست شده است که در آنها، باژگونهی واژهنامهی ریشهشناسانه، واژهها از زبانهای بیگانه به پارسی برگردانده شدهاند. در این واژهنامهها، کوشش شده است برابرنِهادههای شایستهی این واژگان در چند زبان که کارِ خرددوشگانهی بیشتری با آنها انجام میگیرد، پیش نِهاده شود. با این همه، این یاریهای کوچک، پاسخگوی این پرسش بزرگ خواننده نیستند که چرا این نوشته به این زبانِ کمابیش پیچیده، یا دست کم بسیار ناآشنا پیش نِهاده شده است؟ نگارنده خواهد کوشید به کوتاهی پاسخ دهد که چرا این گونه نگارش را گزیرناپذیر دانسته و از چه روی، رنجِ این پژوهش گستردهی زبانی را بر رنجِ آن پژوهشِ گستردهی خرددوشگانهی خویش افزوده است.
دشواریهای دست یاختن به زبانِ بازار
در سدهی گذشته، نویسندگان و برگردانندگان پارسی زبان، دریافتند که تنها پارسیگردانی نوشتههای اروپایی برای زایندگی بسنده نیست؛ از این روی، دست اندر کار فراهم آوُردن واژهنامههایی شدند که خواننده را آگاه میساخت که هر واژهای، در برابر کدام واژه از کدام زبان اروپایی برساخته شده است. اینجا بود که هم خوانندگان و هم نویسندگان، دریافتند که در بارهی برگردان درست واژگان، میان نویسندگان گوناگون همداستانی در کار نیست. واژهپژوهی اندک اندک راه خود را به دانشگاهها و گفتوگویهای ویژستاران گشود و پیشنِهادهای گوناگونی فراهم آمد.
چند پژوهشگر برجستهی سدهای که گذشت، چارهی کار را در رها کردنِ واژگانِ بیشتر شناخته شده و برساختن نوواژگانی یافتند که ریشههای روشنی در زبانهای ایرانی داشته باشد. اگر چه آنها به سرهنویسی روی نیاوُردند، باری برابرنِهادههای شایستهای برای ویژواژگان / دانشواژگان فراهم آوُردند که جای گفتوگوی در بارهی آنها گشوده است. نگارنده خود را در دنبالهی همین تراداد میبیند و امیدوار است این راه را، اگر چه اندک، بگسترد. گستردن این راه، بیش از آن که به زبان پارسی یاری رساند، به خرددوشگی یاری خواهد رساند که بتواند با افزاری نیرومندتر، پیشرفت خود را شتاب بخشد. چرا نگارنده بر این گُمان است که واژهسازی بر پایهی تواناییهای واژگانی زبانهای ایرانی، راه را بر توانمند ساختن خرددوشگی خواهد گشود و افزاری نیرومندتر به کف او خواهد داد؟
پژوهشِ کنونی، بنیادِ کوششهای واژهسازانهی خود را بر گسترِشِ زبانِ پارسی نو با استوار داشتن آن بر بنواژگان و ساختروشهایی گذارده است که از سه زبان پارسی باستان، اوستایی و پارسی میانه به وام گرفته شدهاند. این کار، باژگونهی آنچه گروهی پنداشتهاند، و بارها و بارها گفته شده تا آنجا که جامهی راستنمایی پوشیده است، تازیستیزانه نیست. رویکرد کنونی، سرمایهگذاری روی زایندگی زبان را آماجِ کوشش خویش ساخته است. این آماج را میتوان با پیشگذاردههایی، روشن ساخت.
نخست باید از جداسانی روشِ واژهسازی در زبانهای سامی و زبانهای هندو اروپایی یاد کرد. زبانهای سامی، بنواژگان سه یا چهار بخشی خود را در «در»ها بُرده و به یاری «در»ها، واژگان تازه میسازند. در زبانهای هندو اروپایی، ساختن نوواژگان به یاری افزودن وندها بر بنواژگانی انجام میگیرد که این زبانها در آنها انبازند. همهی زبانهای هندو اروپایی از وندهایی همخانواده سود میبرند که بر بنواژگانی همخانواده سوار میشوند. هر بنواژهای، میتواند با سود بردن از همهی گونههای وند، و به یاری دادههای دستورزبانی، به ساختن انبوه نوواژگان یاری رساند. این شیوهی واژهسازی در همهی زبانهای هندو اروپایی است، که زبان پارسی نو نیز یکی از آن میان شمرده میشود.
[1]. The Literary Atomist View
[2]. The Developmentalist View
کتاب «سرگذشت یک روششناسی نافرجام در کاویک یونانی: ریشهها و پیشینهی آن» نوشتۀ داریوش درویشی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.