گزیدهای از دیوان منوچهری دامغانی:
اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است
در آغاز کتاب دیوان منوچهری دامغانی، میخوانیم:
فهرست
مطلع سرودهها به ترتيب الفبا 9
مقدمه 13
زندگى منوچهرى 39
شعر منوچهرى 61
قصيدهها، قطعهها، غزلوارهها 77
مسمّطها 171
رباعىها 211
تعليقات عام 217
تعليقاتِ نامهاى كسان 739
آيات و عبارات قرآنى 821
فهرست تصحيحات 827
مراجع و كتابهاى مورد استفاده و اشاره 845
مطلع سرودهها به ترتيب الفبا
آبِ انگور بياريد كه آبان ماه است 200
آفرين زان مركبِ شبديز نَعلِ رَخش روى! 167
آمد اى سَيِّدّ اَحرار! شبِ جشنِ سَدَه 98
آمد بانگِ خُروس مُؤْذِنِ مَىخوارَگان 190
آمد بهارِ خرّم و آورد خرّمى 193
آمدت نوروز و آمد جشنِ نوروزى فراز 112
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذاب است 84
آمد نوروز ماه با گلِ سورى به هم 122
آمد نوروز هم از بامداد 178
ابرِ آذارى برآمد از كَرانِ كوهسار 102
ابرِ آذارى چمنها را پر از حُورا كند 95
الا وَقتِ صبوح است، نه گرم است و نه سرد است 87
الا يا خيمَگى! خيمه فُروهِل 119
اَلمِنَّة لِلّه كه اين ماهِ خزان است 88
اندر آمد نوبهارى چون مَهى 168
اى باده! فداى تو همه جان و تنِ من 127
اى با عدوىِ ما گذرنده ز كوى ما! 83
اى بُتِ زنجير جعد، اى آفتابِ نيكوان 125
اى ترك! تو را با دلِ اَحرار چه كار است؟ 85
اى تُركِ من! امروز نگويى كه كجايى 169
اى خداوندِ خراسان و شهنشاهِ عراق! 116
اى دل چو هست حاصلِ كارِ جهان عَدَم 124
اى كرده سپاهِ اختران يارىِ تو! 213
اى لعبتِ حِصارى! شغلى اگر ندارى، 145
اين قصرِ خجسته كه بِنا كردهاى امسال، 90
اى نهاده بر ميانِ فرق جانِ خويشتن 127
بادِ نوروزى همى در بوستان ساحِر شود 99
با رُخت اى دلبرِ عَيّار يار 107
بارِ دگر مهر ماه ]نيمه[ در آمد 187
برآمد ز كوه ابر مازندران 125
برخيز هان اى جاريَه! مى در فكن در باطيَه 140
بر لشكرِ زمستان نوروزِ نامدار 103
بزن اى تُركِ آهو چشم ]راهوى و سِوا تيرى[ 152
بساز چنگ و بياور دوبيتى و رَجَزى 156
بوستانبانا! امروز به بستان بُدهاى 183
بوستانبانا! حال و خبرِ بستان چيست؟ 197
به دهقانِ كَديوَر گفت انگور 108
به فالِ نيك و به روزِ مباركِ شَنبَد 93
به نامِ خداوندِ يزدانِ اعلى 158
بيار ساقى زَرّين نبيد و سيمين كاس 113
بينى! آن بيجاده عارض لُعبتِ حَمرى قَباى 142
بينى! آن تُركى كه او چون برزند بر چَنگ، چنگ، 116
تاريك شد از ]هِجرِ[ دلافروزم روز 213
جز به چشمِ عظمت هر كه در او درنگرد، 93
جهانا چه بدمهر و بدخو جَهانى! 162
چنين خواندم امروز در دفترى 150
چو از زُلفِ شب باز شد تابها 82
حاسدان بر من حسد كردند و من فَردم چنين 132
خواهم كه بدانم من جانا تو چه خو دارى! 147
خوَشّا قدحِ نَبيذِ ]بُوشَنجَه[! 142
خيز بُترويا! تا مجلس زى سبزه بريم 124
خيزيد و خَز آريد كه هنگامِ خزان است 173
در بندم از آن دو زلفِ بند اندر بند 213
در خُمارِ مى دوشينم اى نيك حبيب! 84
دلم اى دوست تو دانى كه هواىِ تو كند 97
دوستان! وقت عصير است و كباب 83
دولت همهساله بىجلالِ تو مباد! 213
رسمِ بهمن گير و از نو تازه كن بَهمَنجَنه 138
رفت سرما و بهار آمد چون طاووسى 157
روزى بس خُرَّم است، مَى گير از بامداد 91
ساقى بيا كه امشب ساقى به كار باشد 92
سبحاناللَه جهان نبينى چون شد! 185
سپيدهدم كه وقتِ تارْ بام است 87
سَمَنبوى آن سرِ زُلفش كه مُشكين كرد آفاقش 114
شاد باشيد كه جشن مهرگان آمد 204
شبى دراز و مى سرخ من گرفته به چنگ 119
شبى گيسو فروهِشته به دامن 130
صنما! از تو دلم هيچ شكيبا نشود 100
صنما گِردِ سرم چند همى گردانى! 164
عاشقا! رو ديده از سنگ و دل از فولاد ساز 112
غُرابا مَزن بيشتر زين نَعيقا 83
فغان ازين غُراببَين و واىِ او! 136
گاهِ توبه كردن آمد از مدايح وَز هِجى 157
گرفتمت كه رسيدى بدانچه مىطلبى، 170
ماه رمضان رفت و مرا رفتنِ او بِه 139
مسعودِ جهاندار چو مسعودِ مَلِك 213
مى بر كفِ من نِه كه طَرَب را سبب اين است 90
مى ده پسرا! برگُل، گُل چون مُل و مُل چون گُل 122
نَبيذ پيشِ من آورد ]شاطَهاى تَركَه[ 141
نواى تواى خوب تركِ نوآيين 170
نوبهار آمد و آورد گُلِ تازه فَراز 110
نوبهار آمد و آورد گل و ياسَمَنا 79
نوبهار از خويد و گل آراست گيتى رنگ رنگ 119
نوروز برنگاشت به صحرا به مُشك و مَى 159
نوروزِ بزرگم بزن اى مطرب! امروز 181
نوروز درآمد اى منوچهرى! 148
نوروز روزِ خُرّمىِ بىعدد بُوَد 98
نوروز روزگار مجدّد كند همى 160
نوروز روزگارِ نشاط است و ايمِنى 165
نوروز فَرُّخ آمد و نَغز آمد و هژير 109
وقتِ بهار است و وقتِ وَردِ مُوَرَّد 93
هر كار كه هست، جز به كامِ تو مباد! 213
هست اَيّامِ عيد و فصلِ بهار 214
همىريزد ميانِ باغ، لُؤلُؤها به زَنبَرها 80
هنگام بهار است و جهان چون بُتِ فَرخار 106
يكى سُخَنت بگويم گر از رَهى شنوى 166
مقدمه
سالها انس و الفت با سرودههاى منوچهرى و دلبستگى فراوان به دنياى ذوقى او كه گستره شادى و طبيعت ستايى است، مرا بر آن داشت تا سعى كنم در حد توان چهره اين شاعر به ويژه شعرش را از غبار تحريف و تصحيف پاك كنم. چنين ادعايى به هيچ وجه به معناى ناديده گرفتن كوشش ارجمند و كار بزرگ استاد دبيرسياقى در گردآورى و تصحيح و انتشار ديوان منوچهرى نيست كه با همت ستودنى خود نخستين بار قدم اصلى را برداشتند و به اين كار مبادرت ورزيدند. بىگمان تلاش من نيز، بىآن كه ادعايى داشته باشم، در ادامه كار ايشان و ديگر كسانى است كه در تصحيح و تنقيح شعر منوچهرى كوشيدهاند؛ بزرگانى همچون شادروانان دهخدا و فروزانفر و ديگران. اميد است كه در ادامه اين مسير پر بىراه نرفته باشم. و اگر هم رفته باشم ابايى از آن ندارم كه با تذكّر و يادآورى راهشناسان اين گستره، و هدايتهاى مستند و مشفقانه در هر مورد از مسير غلط برگردم و سر به راه آورم.
بىگمان ديوان منوچهرى از پر تصحيفترين ديوانهاى شعر فارسى است و شايد از اين نظر شعر كمتر سرايندهاى را بتوان با او مقايسه كرد. راه يافتن واژگان دگرگون شده در متون، به ويژه شعر فارسى، چه به عمد (تحريف) و چه بر اثر اشتباهخوانى و اشتباهنويسى ناشى از مشابهت شكل نوشتارى واژگان (تصحيف) پديدهاى رايج بوده است. به قول شادروان دهخدا «آميختن ذوق ادبى و ميلهاى دينى و هواهاى سياسى خود در نظم و نثر ديگران از ديرگاه ميان نسخهنويسان و قارئين ما سنّت جاريه و سيرت مستمره بوده است… نقص مذكور را وقتى بر عيوب خط بىاعراب و تبديل پياپى قلم كوفى به نسخ، تعليق، ثلث، رقاع، نستعليق، شكسته و رسمالخطهاى گوناگون اين خطوط اضافه كنيم و نادانى غالب كُتّاب و عدم اعتناء به واخوان و مقابله را بر آن بيفزاييم به جا ماندن همين
شكسته بستههاى كنونى را نيز بايد به قسمى اعجاز و خرق عادت منسوب كرد و از بقاى آن شاكر و خرسند بود.» (ديوان ناصر خسرو، حواشى دهخدا، ص 614).
در مورد شعر منوچهرى عامل اوّل يعنى تغييرات عمدى ناشى از عوامل اعتقادى، نقش چندانى ندارد. اما عامل دوم يعنى نقص الفباى موجود و ناآشنايى كاتبان با پارهاى از واژگان كمكاربرد و همچنين نحو ويژه منوچهرى و جرح و تعديلهايى كه او به ضرورت در پارهاى واژگان فارسى و عربى ايجاد كرده است، از عمدهترين علّتهاى دگرگون نوشته شدن واژهها و عبارات در شعر اوست. اين مشكل را نبود نسخ كهن از ديوان او دوچندان كرده است. متأسفانه قدمت هيچيك از نسخهموجود بيشتر از حدود 400 سال نيست، يعنى كهنترين آنها نيز حدود شش قرن با روزگار منوچهرى فاصله زمانى دارند. طبيعتاً در اين فاصله زمانى با توجه به عواملى كه گفته شد، دگرگونىهايى كه در شعر او راه يافته بسياراست. همين موضوع سبب شده است كه هيچ يك از نسخههاى موجود قابليت و اعتبار آن را نداشته باشد تا به عنوان نسخه اصل، مبناى تصحيح واقع شود و مصحّح ضبط متفاوت از هر واژه را در حاشيه بياورد.
در تصحيح ما منابع زير پيش رو و مورد استفاده بوده است :
متن و نسخه بدلهاى ديوان منوچهرى به تصحيح استاد دبير سياقى كه با ملاحظه حدود 26 نسخه خطى و نزديك به بيست مأخذ ديگر از جمله تذكرهها، جنگها و فرهنگهاى لغت تدوين شده است.
2- حدود سى نسخه خطى و چاپ سنگى موجود در سازمان اسناد و كتابخانه ملى ايران كه مشخصات و شمارههاى همه آنها در كتابخانه ديجيتال اين سازمان موجود و از طريق اينترنت قابل دسترسى است و بعضاً مورد استفاده استاد دبير سياقى نيز بودهاند.
3- چند نسخه خطى و يك جنگ موجود در كتابخانه ديجيتال مجلس شوراى اسلامى. (اميد است در فرصتى فراختر توفيق معرفى كامل نسخ مورد استفاده و تعيين ضبطهاى منتخب از آنها فراهم شود.)
4- متن و نسخه بدلهاى ديوان منوچهرى دامغانى به تصحيح شادروان حبيب يغمايى و به كوشش و مقدمه سيد على آل داود كه در واپسين مراحل كارِ تدوين اين اثر انتشار يافت و در موارد معدودى از آن نيز استفاده شد.
5- متن فارسى ديوان منوچهرى به تصحيح كازيميرسكى چاپ پاريس.
در مورد استفاده از متن و حواشى ديوان ويراسته استاد دبير سياقى اين نكته گفتنى است كه در مواردى آنچه را كه استاد به عنوان ضبط نسخه بدل در حاشيه آورده است،
ما به متن بردهايم. افزون براين از سايرضبطهاى موجود در نسخ نيزكه در ديوان ويراسته ايشان نيامده استفاده كردهايم. و اينها بخشى از تفاوتهاى هر دوكار است؛ اما تفاوت عمدهتر شامل تصحيحات قياسى ما يعنى مواردى است كه در هيچيك از نسخ موجود نيامده است، ليكن ما به دلايلى كه هريك در جاى خود ذكر شده، واژه يا عبارتى را جايگزين ضبط نسخ كردهايم.
پرسشى كه لازم است بدان پاسخ داده شود اين است كه آيا مصحّح، مجاز است تصحيحات قياسى و ذوقى خود را به جاى ضبط نسخ در متن بياورد؟ پاسخ ما اين است كه در تصحيح متنى مانند ديوان منوچهرى با مشخصاتى كه توضيح داده شد، و به شرط رعايت نكات كارشناسانه لازم، آرى؛ اقدام به چنين كارى نه تنها مجاز، بلكه ضرورى است؛ چون در غير اين صورت با متنى معيوب و مخدوش سروكار خواهيم داشت كه همچون آيينهاى زنگارگرفته و شكسته بسته، هم چهره هنر شاعر را مخدوش و كژ و كوژ نشان خواهد داد و هم زمينه برداشتهاى نادرست درباره زندگى و نام و نشان او را فراهم خواهد آورد. از اين دو گذشته، در مورد منوچهرى به عنوان سرايندهاى بزرگ در تاريخ زبان فارسى كه كاربرد هر واژهاى در شعر او براى فرهنگنويسان معيار و ميزانى است در درستى آن واژه يا آن صورت از كاربرد، بسا كه متن معيوب و مخدوش زمينه بدفهمىهاى زبانشناسانه و يا نسبت دادن معناى غير واقعى به واژگان يا اصطلاحاتى را فراهم كند. در بخش مربوط به نام و نشان و زندگى منوچهرى نشان خواهيم داد كه متن مخدوش چه تصورات نادرستى را سبب گرديده است.
خواننده دقيق و منصف با مطالعه متنى كه ما فراهم آوردهايم درستى بسيارى از تصحيحات را تأييد خواهد كرد، هرچند ممكن است در پارهاى تصحيحات نيز به خطا رفته باشيم و با پيدا شدن نسخه معتبر اين خطاها در آينده آشكار شود.
در همين ابتداى كار ناچاريم براى اطمينان خاطر شعرشناسان و خوانندگان دقيق، نكاتى را درباره تصحيحات قياسى خود توضيح دهيم، تا اين تصور پيش نيايد كه ما بدون دقّت و باريكبينى لازم و بىتوجه به نكات سبك شناسانه (چه سبك فردى و چه سبك دوره) و فارغ از مجموعه «هم بسته» سنت شعر فارسى و نكات مورد توجه در قصيدهسرايى، صرفاً بر پايه ذوق خود و با معيارهاى زبان متفاوت امروز اقدام به تصحيح كردهايم. عمده اين نكات از اين قرار است :
1- هرجا كه واژه يا عبارتى را درست ندانستهايم، كوشش شده تا در درجه اول از شعر خود شاعر كمك گرفته شود و شيوه كاربرد واژگان يا عبارات در بيتهايى كه دچار تحريف و تصحيف نشدهاند معيار قرار گيرد. اين شيوه، در عين حال متضمن توجه به نكات ديگر از جمله سبك فردى و نيز چگونگى تصحيف واژهاى به واژهاى هم شكل نيز هست. به عنوان نمونه ما واژه «شرم» را كه در بيت زير (به شماره 2251) آمده است :
ابر از طرف كوه برآيد دو سه پايه از شرم به رخساره فرو هشته وقايه
به رغم آن كه در همه نسخ «شرم» ضبط شده، درست نداستهايم و به «سهم» تصحيح كردهايم. معيار تصحيح در درجه اول اشكال معنايى بيت است؛ اين بيت مربوط به مسمّطى است كه شاعر در آن به رويارويى و جنگ و گريز ابر با باد اشاره مى كند؛ جنگ و گريزى كه در آن باد حريفى قوىتر توصيف مىشود و ابر در نهايت مجبور است اموال خود (قطرات باران) را بريزد و از ميدان بگريزد. طبيعتاً در چنين ميدان جنگى آنچه باعث مىشود ابر چهره خودش را پشت وقايه (= نقاب) پنهان كند، ترس است نه شرم. اما به صِرف اين اشكال معنايى، ما واژه «ترس» را جايگزين «سهم» نكردهايم، چون اولاً احتمال تصحيف «ترس» به «سهم» به دليل تفاوت شكل نوشتارى، احتمالى است بعيد. ثانياً واژه معادل ترس در سبك فردى و سبك دوره منوچهرى كه ضمناً با شرم نيز شباهت نوشتارى دارد «سهم» است و مىبينيم كه او خود در بيتى ديگر (به شماره 48) در چنين موردى از واژه «سهم» استفاده كرده و گفته است :
ستمكاران و جباران بپوشيدند از سهمت همه سرها به چادرها همه رخها به معجرها
بدين ترتيب ترديدى باقى نمىماند كه واژه «صحيح» در بيت 2251 «سهم» است نه «شرم»، اگرچه در هيچ يك از نسخ موجود نيامده باشد.
2- افزون بر اين كه در تصحيح واژههاى تصحيف شده، به شعر خود شاعر توجه شده، كوشيدهايم در حدّ بضاعت و تا آن جا كه ممكن بوده است سنّت شعر فارسى و سرودههاى ديگر شاعران، اعم از معاصران منوچهرى و پيشينيان و پسينيان او را نيز مورد توجه قرار دهيم. اين توجه را از آن رو لازم دانستهايم كه در اين سنّت بهعنوان مجموعهاى هم بسته، همه چيز در تأثير و تأّثرِ متقابل است و پارهاى از موتيفها و عناصر، به رغم سبك فردى هر شاعر و تمايزى كه هر سراينده بزرگ نسبت به چيدمان پيشين ايجاد مىكند، مدام در پيوند با يكديگر ديده مىشوند. توضيح كاملتر اين مطلب فراتر از حوصله اين مقدمه است و ما در بخشى ديگر از پژوهش خود درباره شعر منوچهرى بدان پراختهايم. به
عنوان نمونهاى از اين گونه توجه به سنّت، بد نيست به تصحيح خود از يك بيت ديگر اشاره كنيم. بيت 1814 در همه نسخ موجود به صورت زير ضبط شده و تنها در دو نسخه به جاى «اى»، «نى» و به جاى «اوست اى»، «دست وى» آمده است :
ابرِ هِزَبرگون و تماسيحِ پيلخوار با دستِ اوست، يعنى شميشر اوست اى
اين بيت كه در توصيف شجاعت و بخشندگى ممدوح است فاقد انسجام لفظى و معنايى است و تكرار «اوست» در مصراع دوم، آن را به طور كلّى از فصاحت انداخته است. اولا تشبيه ابر به هزبر (= شير) در سنت شعر فارسى پيشينه شناخته شده ندارد و همين بىپيشينه بودن تشبيه كافى است تا در درستى عبارت ترديد كنيم. افزون بر اين يكى از آرايهها يا صنايع ادبى مورد توجه در سنّت قصيدهسرايى، برقرارى موازنه ميان عناصر دو مصراع است؛ يعنى قصيدهسرا سعى مىكند ساختارى كلامى بيافريند كه در آن عناصر و مفاهيم در پيكرهاى متقارن با هم توزان و تقابل داشته باشند و سراسر سنت قصيدهسرايى از جمله سرودههاى خود منوچهرى سرشار از اينگونه قرينهسازىهاى متوازن و متقابل است. و اين نكته اى است كه مصحّح بايد بدان توجه كند. در مصراع اوّلِ اين بيت (با ضبط موجود) از دو عنصرِ «ابر» و «تمساح» سخن گفته شده كه يكى «هزبر گون» است و ديگرى «پيلخوار». سنّت قصيدهسرايى به ما مىگويد كه به احتمال زياد در مصراع بعدى نيز در اصل بايد از دو عنصر ديگر سخن گفته شود تا بيت ساختار متقارن خود را پيدا كند و هر عنصرِ مصراعِ اول با عنصرى از مصراع دوم پيوند داشته باشد. اين در حالى است كه در مصراعِ دوم تنها از عنصر منفرد «شمشير» كه همراه دست ممدوح است، سخن گفته مىشود و جاى عنصر ديگر خالى است. از سوى ديگر سنّت شعر فارسى مىگويد كه در تشبيه «دست» به «ابر» وجهِ شَبَه بخشندگى و بارش است؛ بارشِ باران از ابر و بارشِ دينار و درهم از دست. اين تشبيه از تشبيهات بسيار رايج در سنّت قصيدهسرايى است و كمتر مىتوان شاعرى را پيدا كرد كه از آن استفاده نكرده باشد. تشبيه مذكور از شدّت رواج حتّى به قلمرو نثر نيز راه پيدا كرده و بيهقى نيز دست بخشنده مسعود غزنوى را به «ابر زر پاش» تشبيه كرده است. ( Ñتاريخ بيهقى، ج 1، ص 609). اما در بيتِ مورد بحث با اين ضبط رابطه سنّتى «دست و ابر» غايب است و مشخص نيست «دست» با «ابر» چه مناسبتى دارد. از جنبهاى ديگر آنچه با دست تناسب و ملازمه دارد «آستين» است كه در شعر كهن «آستى» نيز تلفظ شده است. و آستين / آستى در گذشته نقش جيب امروزى را نيز داشته و جايگاه زر و دينار و سيم و درهم و درّ
و گوهر و عطريات و غيره بوده است، چنان كه در سنّت شعر فارسى از جمله سرودههاى خود منوچهرى از عباراتى مانند «دينار در آستين كردن» و «سيم در آستين داشتن» سخن گفته شده است. (Ñ، 2444).
مىبينيم كه دقّت در موتيفهاى سنّت شعر فارسى نيز نه تنها ساختار معيوب و مخدوش بيت را تأييد نمىكند، بلكه از هر نظر چنين ساختارى را مردود مىداند. حال ببينيم در اين سنّت مىتوانيم دنبال ردپاهايى بگرديم كه راهگشاى ما در پيداكردن صورت درست بيت باشد؟ خوشبختانه در اين گستره غنى چنين ردپاهايى هست. به عنوان نمونه مىبينيم عنصرى با مضمونى نسبتاً مشابه درباره ممدوح خود گفته است :
مبارك دست او دو گونه ابر است كُشنده دشمن است و دوستپرور
يكى با تيغ و بارانش همه خون يكى با بذل و بارانش همه زر
ملاحظه مىكنيم كه در اين جا نيز عناصرِ «ابر»، «دست» و «تيغ» (به جاى شمشير در بيت منوچهرى) حضور دارند و افزون بر آنها «زر» نيز هست كه در بيت مخدوش منوچهرى «غايب» است.
حال بايد ديد در بيت منوچهرى كدام واژه ممكن است تصحيف«زر» يا مترادفات آن باشد. گفتيم كه در سنّت شعر فارسى تشبيه ابر به هزبر پيشينه شناخته شدهندارد، پس بايد ببينيم به جاى «هز بر» چه واژه ديگرى مىتوانسته است به كار رود كه هم به معناى «زر» باشد و هم شكل نوشتاريش با «هزبر» تناسب داشته باشد. چنين واژهاى تنها مىتواند «هَريوَه» باشد كه به معناى «زر» يا نوعى از سكه زر در متون گذشته كاربرد داشته و مثلاً خود منوچهرى در بيتى از «زر هر يوه» سخن گفته است. (Ñتا اين جا با اطمينان مىتوانيم «هريوه» را جايگزين «هزبر» كنيم. نكتهاى كه باقى مىماند آن است كه ابر فى نفسه شباهتى به «هريوه» ندارد تا بتوان گفت «ابر هريوه گون»، پس بايد دنبال عنصرى ديگر بود كه متعلق به ابر باشد، و در عين حال به نوعى با فراوانى بذل و بخشش ممدوح كه همواره در سنت شعر فارسى مورد توجه بوده ارتباط داشته باشد. باز به سراغ بيت عنصرى مىرويم و مىبينيم كه آنچه در اين رابطه به ابر نسبت داده شده «باران» است (بارانش همه زر). در اين جا با اطمينان مىتوانيم ادعاكنيم كه در بيت منوچهرى نيز به جاى «ابر هزبرگون»، در اصل «ابر هريوه بار» بوده است كه به هر دليل مورد تصحيف يا تحريف واقع شده است.
در مورد مصراع دوم هم با توجه به آنچه كه درباره ارتباط آستين با «زر» و مترادفات و مشابهات آن در شعر فارسى گفته شد و نيز ارتباط طبيعى آستين با دست، اندكى تأمل ما را به اين نتيجه خواهد رساند كه «اوست اى» در بيت منوچهرى هيچ چيز نمى تواند باشد مگر مصحّف «آستى» و در نهايت صورت درست بيت چنين خواهد بود :
ابرِ هريوه بار و تماسيحِ پيلخوار با دست اوست، يعنى: شميشر و آستى
ملاحظه مىكنيم كه آن بيت ناتندرست و بىاندام، در اصل چه سامان استوار و درستى داشته است! سامان و ساختارى كه در آن هرچيز به جاى خود خوش نشسته است: در برابر دو عنصرِ «ابر» و «تماسيح» در مصراع اول، در مصراعِ دوم نيز دو عنصر «شمشير» و «آستى» آورده شده، و قافيه درونى «بار» و «خوار» نيز وجه موسيقيايى بيت را غنا بخشيده و فصيحتر كرده است. از جهت معنا نيز همه چيز به سامان است؛ مىگويد دوچيز با دست ممدوح هست؛ يكى آستين او كه همچون ابرى است كه از آن زر مىبارد، و ديگرى شمشير او كه به تمساح پيل خوار مىماند.
به عنوان نمونهاى ديگر از نقش راهگشاى توجه به سنّت در تصحيح شعر كهن مىتوان به بيت 1310 اشاره كرد. اين بيت در ديوان و نسخ چنين ضبط شده است :
فلك چو چاه لاجورد و دلو او دو پيكر و مجرّه همچو ناى او
تنها در دو نسخه به جاى «چو چاه»، «ز چاه» و به جاى «ناى»، «پاى» ضبط شده است. سنّت نشان مىدهد كه تشبيه «فلك»و «آسمان» به «چاه»، پيشينه شناخته شدهاى در شعر فارسى ندارد. از طرفى مىبينيم كه در دو نسخه به جاى «چو چاه»، «ز چاه» ضبط شده و در بيت بعد نيز كه از نظر معنايى ادامه همين بيت است از «آسيا» چنان سخن گفته مىشود كه گويى پيش از اين به آن اشاره شده است :
حُبوبِ او هوى و، بر حبوبِ او كمى فشانده گرد آسياى او
حال بايد ديد كدام يك از مترادفات آسيا ممكن است به «چو چاه» يا «ز چاه» تصحيف شده باشد. بىگمان جز واژه «رحاء» به معناى آسيا، واژه ديگرى نمىتواند باشد. تشبيه فلك، گردون، چرخ، آسمان، سپهر و ديگر مترادفات آن به آسيا در سنّت شعر فارسى پيشينه و شناسنامه دارد و مثلاً مسعود سعد گفته است :
گر بر سرم بگردد چون آسيا فلك از جاى خود نجنبم چون قطبِ آسيا
ديوان، ص 2
چو شد رحايى كافور سوده ريخت فلك گر آب ريخت كجا داشت گردش دولاب
ديوان، ص 2
و عطار گفته است :
آسيا آساست، ناسايد دمى آسمان زانست نام او همى
نقل از لغتنامه
و ناصر خسرو گفته است :
باقىست چرخِ كرده يزدان و، شخص تو فانىست زان كه كرده اين نيلگون رحاست
ديوان، ص 80
و از همه مهمتر منوچهرى خود گفته است :
الّا كه به كامِ دلِ او كرد همه كار اين گنبدِ فيروزه و گردونِ رحايى
بدين سان سنّت شعر فارسى به عنوان راهنمايى مطمئن، صورت درست بيت را به ما نشان مىدهد. (Ñتوضيحات بيت 1310، 1311).
3ـ گفتيم كه آرايه موازنه از مهمترين آرايههاى مورد توجه در سنّت قصيدهسرايى است كه در تصحيح اين گونه سرودهها بايد همواره مد نظر باشد. اين صنعت تا آن حد مورد توجه بوده است كه سرايندهاى همچون منوچهرى در كاربرد ادات تشبيه مانند «چون» و «چو» و «ب» ىِ تأكيد بر سر افعال و «واو» عطف و ربط و نظاير آن نيز كوشيده است تا توازن را حفظ كند. ما نيز همواره اين ويژگى را در نظر داشتهايم. به عنوان نمونه بيت 1966 در همه نسخ موجود چنين ضبط شده است :
عمر و تنِ تو باد فزاينده و دراز عيشِ خوشِ تو باد گوارنده و هنى
نقصى كه از نظر معنايى در بيت هست اين است كه «عمر فزاينده و دراز» مىتوان براى كسى آرزو كرد، اما آرزوى «تن فزاينده و دراز!» آرزوى معقول و درستى نيست . افزون بر اين ملاحظه مىشود كه در ساختار بيت، همه عناصر و واژگان باهم موازنه و تقارن دارند جز «عمر و تن» با «عيش خوش» كه وجود «و» عطف اين تقارن را مخدوش كرده است. پس قانون موازنه در قصيده به ما مىگويد در درجه اول بايد در همين محدوده دنبال نقص گشت؛ با اندكى دقّت خواهيم فهميد در مصراعِ اوّل واژه «وش» به معناى «خوب و خوش» به «و تن» تصحيف شده و اصل بيت بىگمان چنين بوده است :
عمرِ وشِ تو باد فزاينده و دراز عيشِ خوشِ تو باد گوارنده و هنى
و باز ملاحظه مىكنيم كه شاعر در اصل چه ساختار متوازن و در عين حال موسيقيايى هنرمندانهاى آفريده است؛ به ويژه با در نظر داشتن اين نكته كه «خوش» در شعر روزگار منوچهرى تقريباً «خَش» تلفط مىشده. يعنى حركت حرف خ در اين واژه چيزى بين ضمّه و فتحه بوده است.و با «وَش» متناسب است.
به عنوان نمونهاى ديگر بيت 1040 جز يك نسخه در بقيه نسخ چنين است :
گرْت خوانم ماه، ماهى؛ ورْت خوانم سرو، سرو گرْت خوانم حور، حورى؛ ورْت خوانم جان چوجان
باز مىبينيم كه در عناصر و واژگان بيت توازن و تقارن كامل برقرار است، تنها ابزار تشبيه «چو» در اين تقارن اخلال ايجاد كرده است كه بىگمان بر افزوده كاتبى است كه حرف «نون» را در واژه «جان» طبق عروض متأخرتر از تقطيع ساقط تصور كرده و به خيال خود براى رفع نقص بيت، «چو» را به بيت افزوده است. اين در حالى است كه حرف «ن» در چنين مواردى از تقطيع ساقط دانسته نمىشده و ما در جاى خود مشابهات آن را با ذكر نمونه آوردهايم. (Ñتوضيحات بيت 1040).
4- منوچهرى چنان كه اشاره شد به عنوان شاعرى مسلّط به زبانهاى فارسى و عربى گاه به ضرورت در پارهاى از واژگانِ هر دو زبان جرح و تعديل ايجاد كرده و واژهاى را به گونهاى به كار برده كه در فرهنگها نيامده است. همين موضوع سبب شده است تا گاه اين واژگان نا آشنا به واژههاى آشناى ديگرى تصحيف يا تحريف شوند. در تصحيح ديوان او به چنين مواردى هم توجه كردهايم. به عنوان نمونه مىتوان به واژه «مَطمَر» اشاره كرد كه گويا در هيچ يك از فرهنگهاى موجود بدين صورت نيامده است. اين واژه كه منوچهرى آن را معادل «مَطموره» ( به معناى زندان، دخمه، پناهگاه زير زمينى، و انبار يا جايى براى ذخيره كردن و نگهدارى مواد خوراكى) به كار برده، در بيت 1614 به «منظر» تصحيف شده است و بيت در همه نسخ موجود چنين است :
بُوَد ساليان هفتصد، هشتصد كه تا اوست محبوس در منظرى
اين در حالى است كه «هفتصد، هشتصد سال محبوس بودن در منظر» معناى درستى ندارد و همه عناصر قصيده حاكى از آن است كه صورت درست واژه همان «مطمر» است كه در بيت خوش نشسته است، يعنى هم معناى زندان و دخمه دارد و هم معناى انبار ذخيره مواد خوراكى، و مىتواند اشارهاى باشد به «وَر» يا پناهگاه زيرزمينىيى كه در اساطير ايرانى ساختن آن را به جمشيد نسبت دادهاند. (Ñتوضيحات بيت 1614).
به عنوان نمونهاى ديگر مىتوان به كلمه «رُداع» اشاره كرد كه منوچهرى آن را به عنوان مصدر و به معناى «معطر كردن» به كار برده، در حالى كه ظاهراً در فرهنگ به عنوان مصدر و به اين معنا نيامده است. اين كلمه در بيت 2445 به «وداع» تصحيف يا تحريف شده و بيت در نسخ موجود چنين ضبط شده است :
چون تو بگيرى شراب مرغ سماعت كند لاله سلامت كند، ژاله وداعت كند
و پيداست اينكه «ژاله كسى را وداع كند» معناى درستى ندارد. (Ñتوضيحات بيت 2445).
و باز نمونه ديگر واژه «اَرصَد» است كه گويا در شعر منوچهرى به عنوان جمع «رَصد» به معناى پرده راست (اصطلاح مربوط به موسيقى) به كار رفته، در صورتى كه در هيچ فرهنگى به اين معنا ضبط نشده است. اين كلمه نيز در بيت 298 به دليل غرابت و ناآشنايى به «از صد» تصحيف يا تحريف شده و جز يك نسخه، بيت در همه نسخ چنين است :
شاخ گل از باد كرده گردن چون چنگ مرغان بر شاخ گشته نالان از صد
همين تحريف يا تصحيف زمينه ابهام در معناى بيت را فراهم كرده و شارحان شعر منوچهرى را واداشته است تا به جستجوى معناهاى متكلف برآيند. (Ñتوضيحات بيت 298).
اينگونه جرح و تعديل در واژگان و اجتهاد در زبان را مىتوان در كاربرد «قليق» به جاى قَلِق يا قَلَق نيز ديد. (Ñبيت 73). و از همين قبيل است كاربرد طَلال و ِستِغفار به عنوان صورت مخفف َاطلال و استغفار. (Ñ، 642) و مَن به جاى منّ (Ñ، 207). و بَرْكه به جاى بَرَكه (Ñو آين به جاى آيين (Ñو ُمَزهزِه به معناى آفرينگو (Ñو نرگسين به معناى دو نرگس (Ñكه اين دو نمونه اخير محصول بهكارگيرى هنجارهاى زبان عربى در مورد واژههاى فارسى است.
5- نظام قافيهبندى در شعر منوچهرى تا حدى متفاوت با آن چيزى است كه امروزه مادر ذهن داريم. اين تفاوت را گاه در شاهنامه و شعر ناصرخسرو نيز مىبينيم، اما ميزان و بسامد آن در شعر منوچهرى افزونتر و چشمگيرتر است. به عنوان نمونه او سُفُن را با َبدَن، دَهَن، لَگَن و وطن قافيه كرده كه آشكارا حركت «حذو» در سُفُن با ديگر واژهها متفاوت است و اين تفاوت دست كم از زمان رشيدالدين وطواط به بعد، نقص شمرده مىشده است. او همچنين «خى» مخفف خيك و «آستى» مخفف آستين را با واژههايى مانند وى به معناى او، حَى به معناى زنده، و مى به معناى شراب قافيه كرده است كه امروزه به نظر ما ناهنجار مىرسد. ( Ñتوضحيات بيت 1144، درباره عُرُن). همين قافيههاى نا متعارف در كنار ساير عوامل مانند بلاتكليفى در چسبيده يا جدا نويسى كلمات نيز گاه زمينه تحريف و تصحيف در شعر او را فراهم آورده است. پيشتر درباره تحريف يا تصحيف «آستى» به «اوست اى» توضيح داده شد كه مىتواند نمونهاى از برخورد كاتب با قافيه نامتعارف باشد، نمونه ديگر بيت 1586 است كه به اعتقاد ما در اين بيت نيز به همين دليل تحريف صورت گرفته است. در اين بيت و بيت پيش از آن
ساقههاى نرگس «گردنهايى زبرجدين» (= سبز) تصور شدهاند كه بر فراز هريك سرى زرّين (كنايه از تاج زرد نرگس) هست و هريك از اين سرها شش گوش سيمين دارند. (كنايه از گلبرگهاى سفيد اطراف تاج) بيت تقريباً در همه نسخ چنين ضبط شده است :
زرّين سركى فراز هر گردن شش گوش بر آن ز سيم هل تدرى
و گويا هيچ كس نيز از خود نپرسيده است اين «هل تدرى» (= آيا مىدانى) در اين بيت چه نقشى دارد؟ به اعتقاد ما اين جمله يا عبارت عربى تنها مىتواند تحريف يا تصحيف «بُلّورى» به معناى بلورين و سفيد باشد كه خود از نامتعارف دانستن قافيه و تجزيه واژه واحد بلورى به دو كلمه «هل» و «تدرى» در ديوان راه يافته است. (Ñتوضيحات بيت 1586).
نكته ديگر درباره قافيه در شعر منوچهرى اين است كه او بر خلاف روال، گاه كلماتى را كه داراى «يا»ى مصدرى هستند با كلمات داراى «يا» ى وحدت يا نكره و نيز «يا»ى ضمير سوم شخص قافيه مىكند. اين گونه قافيهبندى در دو قصيده او به مطلع «نوروز در آمد اى منوچهرى» و «به نام خداوند يزدان اعلى» قابل ملاحظه است. در تصحيح بايد به اين ويژگى كار او نيز توجه شود.
در جايى نيز شايد به تأثير از هنجارهاى شعر عرب، بخشى از يك تركيب را در مصراع نخست و بخش ديگر را در مصراع دوم آورده و گفته است :
ز يخ گشته شَمَرها همچو سيمن طبقها، بر سر زرّين مراجل
همچنين استفاده زياد از كلمات عربى با تلفظ مُمال نيز از ويژگىهاى نظام قافيهبندى منوچهرى است كه نمونههاى آن را مىتوان در بيتهاى آغازين قصيده 67 و بيتهايى از قصيده 68 ديد.
6- منوچهرى گاه واژگان كمكاربرد و شايد گويشهاى محلى را در شعر خود به كار برده كه اين واژگان نيز بعضاً دچار تحريف و تصحيف شدهاند. پژوهش در كار او نيازمند آن است كه به اين موضوع نيز توجه شود. نمونه آن واژه «لَكَه» است كه گويشى ديگر يا شايد تلفظ محلى «لكا» به معناى چكمه وموزه و كفش است. اين واژه در شعر منوچهرى به دليل ناآشنايى كاتب به «لگد» تحريف يا تصحيف شده است. بيت 2746 در همه نسخ موجود چنين است :
لگد اندر پشت آنگاه همى زد و مشت تا در افكنْد به پهلوشان پنج انگشت
در حالى كه صورت درست بيت جز اين نمىتواند باشد :
لكه اندر هِشت آنگاه همى زد وُشت تا در افكند به پهلوشان پنج انگشت
در جاى خود به تفصيل درباره اين بيت سخن گفتهايم و نادرستى ضبط نسخ را نشان دادهايم. (Ñتوضيحات بيت 2746). و از همين قبيل است كاربرد واژه«خُلَك» به معناى خُل، ديوانه و كمعقل، و «مَليل» به جاى مليله (Ñ، 2089). كوشيدهايم تا حد ممكن به اين ويژگى شعر منوچهرى نيز توجه كنيم.
7- ويژگى ديگرى كه در تصحيح شعر هر سراينده بزرگ از جمله منوچهرى بايد بدان توجه شود، جنبه موسيقايى كلام است. در شعر چنين سرايندگانى معمولاً تاحد ممكن مُصَوَّتها و صامتهاى همسان، يكديگر را جذب مىكنند و در كنار هم مىنشينند، اين ويژگى تا آن حد تأثير گذار است كه گاه واژگانى كه با هم سنخيت معنايى نيز ندارند صرفاً به اعتبار موسيقى جذب يكديگر مىشوند، و از آن به جادوى مجاورت تعبير شده است (Ñشفيعى كدكنى، غزليات شمس، ص 1197). در اين تصحيح سعى شده تا به اين مهم توجه شود. به عنوان نمونه بيت 595 جز يك نسخه در بقيه نسخ چنين است :
تا بر كسى گرفته نباشد خداى خشم پيش تو نايد و نكند با تو چارچار
در تنها نسخه متفاوت به جاى «چارچار»، «خارخار» ضبط شده و ما با اطمينان همين ضبط را برگزيدهايم، به دليل سنخيت موسيقايى خشم، خداى، خارخار. (Ñتوضيحات بيت 595). نمونه ديگر بيت 585 است كه در ديوان چنين ضبط شده است :
قيصر شرابدار تو، چيپال پاسبان خاقان ركابدار تو، فغفور پردهدار
واژه «پاسبان» به اعتبار ضبط لباب الالباب در ديوان آمده در حالى كه به جاى اين واژه در يك نسخه «چوبدار» و در بقيه نسخ «چوبزن» ضبط شده است. ما نه تنها به دليل قرابت موسيقايىِ چيپال با چوبزن، همان ضبط نسخ را درست دانستهايم، بلكه به همين دليل «شرابدار» را نيز به «قرابه دار» تصحيح كردهايم كه با قيصر قرابت و سنخيت موسيقايى بيشترى دارد، اگرچه تركيب «قرابهدار» در هيچ نسخهاى و حتى در هيچ فرهنگى نيامده باشد.
و باز از همين گونه است بيت 1182 در توصيف اسب كه مصراع نخست آن در بيشتر نسخ به اين صورت آمده است :
دمش چون تافتهبندِ بَريشَم سُمَش چون زآهن پولاد هاون
و ما نسخه بدل را كه در آن «بافته» ضبط شده مرجّح دانستهايم ازآن رو كه «بافته» با «بند» و «بريشم» سنخيت موسيقيايى دارد. (نيز Ñتوضيحات بيت 1718، يادداشت سوم، و بيت 1444).
8- پيش از اين به مشكل قابليت تبديل واژگان به يكديگر در الفباى فعلى (به ويژه با بلبشويى كه بر رسمالخط كهن حاكم بوده است) اشاره شد در اين رسمالخط گاه واژگان مستقل، چسبيده به هم نوشته مىشده و تفكيكى ميان ب و پ و ك و گ نيز نبوده است. استفاده از خط شكسته و بىدندانه نوشتن حروف س و ش هم مزيد بر علت بوده و سبب مىشده است تا گاه اين حروف نيز با حروف ديگر مانند ب و پ و غيره اشتباه شود. به همين علّت بسيارى از واژهها در متنهاى كهن دچار تغيير و غلط خوانى شده است كه در بررسى و تصحيح اين گونه متنها بايد به اين نكات توجه ويژه شود. بد نيست به نمونههايى از تصحيفاتى كه به همين دليل در ديوان منوچهرى راه پيده كرده اشاره كنيم :
بيت 361 در ديوان چنين ضبط شده است :
دولتِ مسعودِ خواجه گاهگاهى سر كشد تا نگويى خواجه فرخنده از عمدا كند
و در يك نسخه به جاى «نگويى»، «نكودل» آمده است، اما بيت با هيچ يك از اين دو، معناى سنجيدهاى ندراد و بىگمان واژه درست «نكويى» است كه بر اثر يكساننويسى حروف ك و گ در رسمالخط كهن در ديوان راه يافته است. (Ñتوضيحات بيت 361).
به عنوان نمونهاى ديگر مىتوان به بيت 2350 اشاره كرد كه در توصيف آماده شدن پسران رزبان و يا دهقان براى انگور چينى است و در ديوان و بيشتر نسخ بدين صورت ضبط شده است :
هر يك داسى بياورند يتيمان برده به آتش درون و كرده به سوهان
مشخص نيست «يتيمان» در اين بيت براى چه آورده شده و گوياى چيست و تنها مى تواند دگرگون شده «به تيمان» باشد كه بر اثر چسبيده نويسى ايجاد شده و بيت را دچار ابهام كرده است. (Ñتوضيحات بيت 2350)
و باز نمونه ديگر بيت 671 است از زبان انگور خطاب به دهقان كه در بيشتر نسخ چنين ضبط شده است :
بكوبى زير پاى خويش خُردم دو كتف من بيندازى چو شاپور
چنان كه ملاحظه مىشود فعل «بيندازى» در بيت معناى مناسب ندارد و همين بىمعنايى زمينه تحريف ناخواسته و تازهاى را در بيت فراهم كرده است. ضبط اين بيت به پيروى از تصحيح شادروان دهخدا در ديوان چنين است :
بكوبى زير پاى خويش خُردم دو كتف من بسنبانى چو شاپور
در ديوان در حاشيه بيت نوشته شده است: «اصل: بيندازى. متن از استاد دهخداست و «بينجيرى» نيز حدس زدهاند و «هويه سنبا» لقب شاپور ذوالاكتاف است» (ديوان ص 47). نكته در خور توجه در اين ميان آن است كه هرچند با اين تصحيح، نقص معنايى بيت برطرف مىشود، اما تصحيف «بسنبانى» و «بينجيرى» (هردو به معناى سوراخ كنى) به «بيندازى» به دليل بىشباهتى نوشتارى، تصحيفى است كه احتمال آن ضعيف است و باز مشكل اصلى از آن جا آغاز شده كه كاتب «به بند آرى» را چسبيده و به صورت «ببندارى» نوشته است. همين چسبيده نويسى در بيت 674 نيز «به بند آرى» را تبديل به «بيندازى» كرده است. (Ñتوضيحات بيت 671 و 674).
ملاحظه مىشود كه در چنين مواردى تصحيح معنايى (بدون توجه دقيق به مكانيزم تصحيف و شباهت نوشتارى واژگان) مشكل تازهاى را براى متن فراهم مىكند و سبب مىشود تا واژگان تازهاى به متن راه يابد و سررشته اصلى بكلّى گم شود. نمونهاى ديگر از اين مشكل را مىتوان در بيت 1428 ملاحظه كرد كه باز به گونهاى محصول بلاتكليفى رسمالخط در چسبيده يا جدانويسى واژگان و همساننويسى ك و گ است. مضمون بيت در توصيف «كُراز» است كه گونهاى است از كوزه سفالى با شكمى مدور و تخت. بيت جزيك نسخه در بقيه نسخ چنين ضبط شده است :
وان ديگ گران يك منى ما را چون ماهِ سه و دو پنج در پنجه
در تنها نسخه متفاوت بهجاى «ديگ»، «ريك» آمده است و بيت با هيچيك معناى سنجيدهاى ندارد. استاد دبير سياقى «ديگ / ريك» را به «رطل» تصحيح قياسى كرده و در حاشيه نوشتهاند: «متن تصحيح قياسى است و به نظر استاد دهخدا: وآن ساتگنى يك منى…».
در اين جا نيز تصحيح معنايى پاى واژههاى جديد «رطل» و «ساتگنى» را به متن باز كرده است، بىآن كه اين واژگان با آنچه در متن آمده شباهت نوشتارى داشته باشند . اما مشكل اصلى از آن جا آغاز شده كه كاتب «كُراز» را به علت همسان نويسى ك و گ و نيز شباهت نوشتارى «ز» و «ن» در خط شكسته، «گران» خوانده و چون صفت گران نياز به موصوف داشته و انديك (مركب از «و» و «انديك») را به «وان ديگ» تحريف كرده است، در حالى كه اصل بيت بىگمان چنين بوده است :
وَانديك كُرازِ يك منى ما را چون ماهِ سه و دو پنج در پنجه
همين مشكل درباره واژه «گَهَنبار» نيز پيش آمده است؛ شاعر در مصراع نخست بيت 1679 از دو نواى موسيقى به نام «گهنبار» و «مى برسر» نام برده، اما كاتب كه معناى گهنبار را
نمىدانسته است، اين واژه را چسبيده نوشته دو واژه پنداشته و بدينسان «گهنبار است» را تجزيه كرده و «كه باردست» نوشته است. (Ñتوضيحات بيت 1679).
در اين جا شاهد روندى معكوس هستيم، يعنى بر خلاف روند چسبيده نويسى دو واژه مستقل، واژههاى «انديك» و «گهنبار» هريك به دو واژه تجزيه شدهاند كه باز در نوع خود محصول مشكلات خط موجود و بلاتكليفى در سرهم يا جدا نويسى كلمات است.
همين موضوع يعنى جدا كردن بخشى از يك واژه چسبيده نويسى شده و مستقل پنداشتن آن را در بيت 1313 نيز مىبينيم. در اين بيت واژه «سُها» از تجزيه «ريسها» به متن راه يافته كه خود در اصل صورت مُصَحَّف و چسبيده نوشته شده «ريش ها» است. همين ضبط غلط باعث شده تا منوچهرىِ بيچاره متهم به نا آگاهى از اخترشناسى كهن شود (Ñتوضيحات بيت 1313). در بيتى ديگر نيز واژه بسيطِ بَدَل (به معناى عوض) تفكيك شده و به «به دل» تبديل گرديده و در نهايت مصراع را دچار دگرگونى مضاعف كرده است. (Ñتوضيحات بيت 1029). نيز Ñو 1334.
9- يك نكته مهم كه با پژوهش در ديوان منوچهرى آشكار مىشود، اين است كه پارهاى از واژگان به رغم اين كه غلط بودن آنها محرز است، در همه نسخ موجود به يكسان ضبط شدهاند و هيچ نسخه يا مأخذ ديگرى نيز با ضبط متفاوت در دست نيست؛ براين اساس اين گمان پيش مىآيد كه گويى منشاءِ همه اين نسخ، كه در ميان آنها هيچ نسخه كهنى نيز نيست، به يك نسخه مغلوط واحد بر مىگردد. در توضيحات پيشين به نمونههايى از اين واژگان اشاره شد. در ادامه نيز به نمونههاى ديگر اشاره مىكنيم تا مشخص شود قضاوت ما بىپشتوانه نيست. بيت 1299 در همه نسخ چنين ضبط شده است :
بسان ملك جم خراب باديه سپاه غول و ديو پادشاى او
بىگمان «خراب» در اين بيت دگرگون شده «دواب» است و ما در توضيحات خود ذيل بيت به اندازه كافى درباره آن نوشتهايم و نيازى به تكرار آن توضيحات نيست. همين دگرشدگى يا تصحيف سبب شده تا شارحان شعر منوچهرى مفهوم بيت را حاوى اشاره به «خرابههاى تخت جمشيد» يا خرابى «كشور ايران پس از سلطنت جمشيد و در زمان تسلط ضحاك» بدانند (Ñمنوچهرى دامغانى، ادوار زندگى و… ص 164؛ گزيده اشعار منوچهرى دامغانى، ص 130)، در حالى كه منظور از جم، سليمان است و مراد از ملك جم سرزمين سليمان كه جايگاه جانوران و ديوان تصور مىشده است. (Ñتوضيحات بيت 1299).
بيت 729 نيز در همه نسخهها به اين صورت است :
گر همى خواهى بنشست مَلِكوار نشين ور همى تاختن آرى به سوى خوبان تاز
در اين بيت نيز بىگمان «مَلِكوار» تصحيف «به بگماز» است؛ و «به بگماز نشستن» به معناى «به شراب نشستن» تعبيرى رايج در شعر فارسى است كه ما باز به تفصيل و باذكر نمونههاى كافى بدان پرداختهايم (Ñتوضيحات بيت 729).
بيت 663 از زبان انگور خطاب به دهقان در همه نسخ چنين است :
نبودم سخت مستور و، نبودند گذشته مادرانم نيز مستور
بىگمان در اين بيت نيز «سخت» دگرگون شده «دُخت» است و قيد «سخت» در بيت هيچ توجيهى ندارد.
بيت 1145 در توصيف اسب در همه نسخ چنين است :
رام زين و خوشعنان و كش خرام و تيزگام شَخنورد و راهجوى و سيلبُرّ و كوهكن
در حالى كه صفت «سيل بر» براى اسب معناى سنجيدهاى نداردو به تناسب با ساير واژگان مصراع يعنى «شَخ» «راه» و «كوه» بىگمان واژه درست «سهل» است به معناى زمين نرم و آسان گذر، و «سهل بُر» يعنى طىكننده و پيماينده زمين نرم. منوچهرى خود در بيت 1790 از بريدن سهل سخن گفته و اين واژه را در تقابل با «وَعر» (به معناى زمين درشت و سفت و ناهموار) به كار برده است :
چو سهلى بريدم، رسيدم به وَعرى چو وعرى بريدم، رسيدم به سهلى
همين تصحيف در بيت 1997 نيز باز باعث تبديل سهل به سيل (در همه نسخ) شده كه شادروان دهخدا به درستى آن را تصحيح كرده است (Ñديوان. صص 147، 148).
بيت 1047 در توصيف ابر و بارش برف از آن، در همه نسخ موجود چنين است :
همى زاد اين دخترِ سرسپيد چو پيرانِ فرتوت، پنبه سران
اين در حالى است كه در بيت پيشين ابر را به «زنگىِ حامله» تشبيه كرده است :
بسان يكى زنگىِ حامله شكم كرده هنگام زادن گران
پرسش اين است كه چگونه مىشود ابر از نظر سياهى نخست به زن سياه پوست تشبيه شود و سپس بلافاصله همان ابر «سپيد» تصور شود و به دختر سرسپيد مانند گردد؟ بىگمان در اين بيت نيز «سپيد» دگرگون شده «سيه» است، به دليل شباهت نوشتارى «د» با « ه» در خط شكسته و نستعليق، و لطف بيت در تضاد ميان سياهى ابر و سفيدى محصول آن يعنى برف است؛ تضاد و لطفى كه در ضبط دگرگون شده نسخ از دست رفته است.
در بيت 2367 در توصيف جوشيدن آب انگور (به تعبير شاعر خون دخترانِ رز) در خم، واژه نخست بيت در همه نسخ «چون» است :
چون به خم اندر زخشم او بخروشد تير زند بىكمان و سخت بكوشد
اين در حالى است كه به اعتبار بيت پيشين در اين بيت بايد «خون» باشد نه «چون» :
تا برود قطره قطره از تنشان خون پس فكند خونشان به خم در قتّال
افزون بر اين ساختار بيت نيز كه در آن موسيقى همخوان «خ» در واژههاى «خُم، خشم، خروش، سخت» برجستگى ويژه دارد، صحت «خون» را تائيد مىكند. بر اين اساس، هم از نظر معنايى و هم از جنبه موسيقيايى ترديدى باقى نمىماند كه واژه درست «خون» است نه «چون»
بيت 330 در همه نسخ موجود چنين است :
حكمتِ او را ز نورِ بارى جنّت همّتِ او را ز فرقِ فرقد مرقد
در حالى كه مصراع اول با اين ضبط معناى درستى ندارد و بىگمان «جنّت» دگرگون شده «جَبهت» به معناى پيشانى است.
بيت 391 در همه نسخ چنين است :
جگرِ بيست مبارز ستدن روز مصاف نيزه بيست رشِ دستگراى تو كند
در حالى كه بيت با اين ضبط بسيار نافصيح و نسنجيده است و بىگمان مصدرِ «ستدن» مصحّف «به سنان» است.
بيتهاى 506و507 در همه نسخِ موجود چنين ضبط شده است :
ژاله باران زده بر لاله نُعمان نُقَط، لاله نعمان شده از ژاله باران نگار
اينچنين نارى كجا باشد به زير نار آب وان چنان آبى كجا باشد به زير آب نار
در حالى كه بىهيچ ترديدى صورت صحيح مصراع سوم جز اين نمىتواند باشد :
اين چنان نارى كجا باشد به روى نار آب…. (Ñتوضيحات بيت 507).
بيت 659 در نسخ چنين است :
گر دل من باز ببخشى به من جور مكن لشكر تيمار مار
مفهوم بيت اين است كه «اگر دلى را كه از من به يغما بردهاى به من بر نمىگردانى دست كم بيش از اين ستم مكن و لشكر غم و اندوه مياور.» در اين صورت بىگمان «ببخشى» دگرگون شده «نبخشى» است.
بيت 2235 در نسخ موجود چنين ضبط شده است :
كبكانِ بىآزار كه بر كوه بلندند بىقهقهه يك بار نديدم كه بخندند
تنها اختلاف موجود در ضبط اين است كه در يكى از نسخ به جاى «بر كوه»، «در كوه» ضبط شده و در پارهاى نسخ به جاى «نديدم»، «نبينم» كه اين هر دو تأثير تعيينكنندهاى در معناى بيت ندارند، اما آنچه وجودش پرسش برمى انگيزد، صفت «بى آزار» است كه در بيت هيچ نقش معنايى ندارد، اما به رغم «بى آزار» بودن، جاى «گيازار» را غصب كرده است! منوچهرى خود در ادامه مسمّطى كه اين بيت جزئى از آن است تركيب «گيازار» معادل «گياه زار» را به كار برده و گفته است :
دُرّاج كند گردِ گيازار تكاپوى از غاليه عَجمى بزده بر سرِ هر موى
و فخرالدين اسعد نيز گفته است :
اگر بررويد از گورم گيازار گيازارم بود از تو دل آزار
اين نمونه مىتواند دليلى باشد بر اين كه ممكن است پارهاى غلطهاى راه يافته به شعر منوچهرى حاصل اشتباه شنيدارى باشند؛ يعنى اين كه هنگام نسخهبردارىِ دو نفره، خواننده «گيازار» تلفظ كرده باشد و نويسنده «بى آزار» شنيده باشد، چون احتمال تبديل گيازار به بىآزار بر اثر شباهت نوشتارى احتمالى است ضعيف.
بيت 30 در همه نسخ موجود به صورت زير ضبط شده و تنها در يك نسخه به جاى «شقايقهاى»، «شقاقستان» و به جاى «قير»، «مطر» و به جاى «عشقانگيز» «شورانگيز» است :
شقايقهاى عشقانگيز پيشاپيش طاووسان بسان قطرههاى قير باريده بر اخگرها
اولاً كاربرد صفت «عشقانگيز» براى شقايق كاربردى است نادر و مشخص نيست اين صفت به چه اعتبارى به كار رفته است؛ همچنين معناى «پيشاپيش» در بيت روشن نيست و خواننده نمىداند پيشاپيش طاووسان يعنى چه، به همين دليل نيز حتى استادى مانند شادروان فروزانفر، بىآن كه در درستى ضبط شك كند به استناد همين صورت از بيت، منوچهرى بيچاره را متهم به استفاده از «حشوهاى ناپسند» مىكند و مىنويسد «پيشاپيش طاووسان در اصل غرض بىدخالت ]است[ و واسطه تقويت معنى هم نيست و حشو به معنى حقيقى است» (سخن و سخنوران، ص 128). اين در حالى است كه صورت درست بيت، چنان كه در تعليقات توضيح دادهايم قطعاً چيزى ديگر و به صورت زير است :
شقايقهاى شنگرفين به شِبه پيشِ طاووسان بسان قطرههاى قير باريده بر اخگرها
و اين تصحيف، خود ناشى از چسبيدهنويسى «به شبه» به صورت «بشبه» و مشابهنويسى پ و ب و ساير مشكلاتى است كه خط مرسوم فراهم آورده است.
ضبط موجود از بيت 723 چنين است :
روز تو باد فرّخ چون دِلْت با مُراد دست تو باد با قدح و لَبْت با عصير
بىگمان صورت درست بيت جز اين نمىتواند باشد :
روز تو باد با فَرَح و دِلْت با مراد دست تو باد با قَدَح و لبْت با عصير
به روشنى پيداست كه در ضبط مخدوش چگونه ساختار متقارن وفصيح بيت به متنى بىاندام و شكسته بسته تبديل شده است.
تصور مىكنم ذكر نمونههاى بيشتر تنها باعث طولانىتر شدن اين مقدمه خواهد شد و با همين نمونهها هر خواننده منصف و آشنا با شعر فارسى خواهد پذيرفت كه تصحيح قياسى در شعر منوچهرى مشروط به رعايت نكاتى كه به پارهاى از آنها اشاره شد كارى است لازم؛ كارى كه در اين پژوهش سعى شده در حد توان و بضاعت بدان پرداخته شود. اما پيش از هر چيز لازم است در اين مقدمه به پارهاى نكات ديگر نيز اشاره شود.
1- گفته شد كه در تصحيح ديوان از جمله منابع مورد استفاده، ديوان ويراسته دكتر دبيرسياقى و نسخه بدلهاى مذكور در آن بوده است با اين تفاوت كه ما پارهاى از ضبطهاى حاشيه ديوان چاپ استاد را به متن بردهايم و افزون برآن در مواردى نيز تصحيحات قياسى خود را جايگزين ضبطهاى موجود در نسخ كردهايم. درباره بردن ضبطى از حاشيه به متن سخن چندانى نيست چرا كه امرى است طبيعى و مستند به نسخه، اما در تصحيحات قياسى كه مصحح مدعى نادرستى ضبط يا ضبط هاى موجود و درستى آن چيزى است كه خود جايگزين كرده است، مجبور است به مصداق «البينة على المدعى» دلايل خود را ذكر كند. برهمين اساس بخش عمده تعليقات ما (افزون بر معناى واژگان و عبارات ) شامل توضيحاتى است كه درباره تصحيحات قياسى آورده ايم؛ توضيحاتى كه گاه براى اهل فن توضيح واضح شمرده مىشود، اما ما ناگزير از آوردن آنها بودهايم. در جاهايى اين توضيحات به دليل ذكر شاهد مثالهاى متعدد و لزوم پرداختن به پارهاى نكات مرتبط، تا حدى طولانى شده است، اما چارهاى جز اين نبوده است . به عنوان نمونه وقتى در بيتى واژه «كُندانى» را كه به اين صورت در هيچ يك از فرهنگها و نسخ نيامده است، جايگزين ضبطهاى مغلوط كردهايم، ناگزير بودهايم در اين مورد به حد كافى و اقناعكننده توضيح بدهيم، هرچند اين توضيحات، طولانى شود. (Ñتوضيحات بيت 2714).
2- به رغم اطمينان از درستى بيشتر تصحيحات قياسى خود، بنا بر احتياط اينگونه تصحيحات را در قُلّاب [ ] گذاشتهايم تا خواننده بداند آنچه در متن آمده تصحيح قياسى است و به هيچ يك از نسخ و منابع موجود مستند نيست. خواننده مىتواند با مراجعه به تعليقات، از ضبط يا ضبطهاى موجود در نسخ آگاه شود و خود در اين زمينه قضاوت كند. خوشبختانه استاد دبير سياقى همه نسخه بدلهاى موجود را تاحدى كه در اختيار داشتهاند، در ذيل هريك از سرودهها ضبط كردهاند و اين ضبط در اختيار همگان هست و ما خود را مجبور به ثبت همه نسخه بدلها ندانستهايم و بيشتر در مواردى كه اقدام به تصحيح قياسى كردهايم، نسخه بدلها را آوردهايم.
3- هرگز ادعا نمىكنيم همه تصحيحات، بىچون و چرا درست است، چه بسا كه در مواردى به خطار رفته باشيم و با پيدا شدن نسخه معتبر، خطاى ما نيز آشكار شود. با توجه به اين كه تصحيحات قياسى را در قلاب گذاشتهايم، همه آنها پيش چشم و آشكار است و در صورتى كه در آينده ضبطى معتبر پيدا شود، در جايگزينى آن مشكلى پيش نخواهد آمد. كار ديگر ما اين است كه تصحيحات قياسى ديگران از جمله شادروان دهخدا و استاد دبيرسياقى را نيز در قلاب آوردهايم تا مشخص شود اين تصحيحات نيز مستند به نسخِ موجود نيست.
4- ارجاعات كه در آنها از نشانِ پيكان (Ñو شماره بيت استفاده شده در بيشتر موارد، ارجاع به توضيحات بيت هاست، اما در مواردى هم منظور ارجاع به متن بيت است تا خواننده به مشابهت مضمون يا شباهت كاربرد واژهها يا عبارات درآن بيت با بيت مورد نظر آگاهى پيدا كند و از اين راه مفهوم بيت بهتر دريافته شود.
5- در ارجاعات و تعليقات، منظور از ديوان، همه جا ديوان منوچهرى به تصحيح استاد دبيرسياقى (چاپ ششم، انتشارات زوّار، زمستان 1385) است كه در تمام مدت تصحيح پيش روى بوده است و در اواخر كار به چاپ هفتم (بهار 1390) نيز دسترسى داشتهايم. در نقل ابياتِ شاهد مثال، مأخذ ما هم لغتنامه دهخدا بوده كه همه جا به عنوان «لغتنامه» ازآن ياد شده، و هم منابع ديگر از جمله ديوان شاعران. در چنين مواردى كه بيتى از شاعرى نقل شده و پس از آن به «ديوان» ارجاع داده شده، منظور ديوان همان شاعر است.
6- به دليل ويژگى كار، و تمركزى كه بر روى تصحيحات قياسى داشتهايم، اشارات لازم به ضبط مغاير نسخ را در همان تعليقات عام آوردهايم نه در بخشى جداگانه. اين كار
از آن رو بايسته بوده است كه ناگزير بودهايم ابتدا متنِ به اعتقاد ما مغلوطِ نسخ را پيش چشم خواننده بگذاريم و دلايل نادرستى آن را بيان كنيم، و سپس در ادامه به توضيح و توجيه تصحيحات خود بپردازيم.
در اين توضيحات هرجا لازم بوده است به ضبط ديوان، ويراسته استاد دبير سياقى نيز اشاره كردهايم. ضبط ديوان ويراسته ايشان افزون بر نسخى كه در اختيار داشته اند، عمدتاً مشتمل بر منابع زير است :
الف) ضبط نسخ، فرهنگها، جنگها و منابع ديگر.
ب) تصحيحات شادروان دهخدا كه مىتوان آن را شامل دو بخش دانست: اوّل بخشى كه شايد مبتنى بر ضبط نسخ يا منابعى بوده كه آن شادروان در اختيار داشته اما در تصحيحات دستنويس خود در حاشيه ديوان به آن منابع اشاره نكرده است. دوم بخشى كه مطمئناً تصحيحات قياسى خود اوست چون اين دو بخش از هم قابل تفكيك نيست و استاد دبيرسياقى نيز در چنين مواردى تنها به ذكر اين جمله بسنده كردهاند كه «متن از استاد دهخداست» ما هم در يادداشتهاى خود، اين موارد را منسوب به شادروان دهخدا دانستهايم و از قضاوت درباره قياسى بودن، يا مستند به نسخه بودن اين گونه تصحيحات پرهيز كردهايم.
ج) تصحيحات شادروان فروزانفر
د) تصحيحات ديگران مانند شادروانان ملك الشعراء بهار، اديب پيشاورى، علامه قزوينى، عباس اقبال (در مجله يادگار)، گلشن ابراهيمى و پارهاى تصحيحات كسانى مانند دكتر توفيق سبحانى و دكتر علىاشرف صادقى كه اين تصحيحات از يكى دو مورد فراتر نمىرود.
ه ) تصحيحات خود استاد دبيرسياقى.
در پارهاى از ابيات نيز ما صرفاً ضبط نسخ و تصحيح خود را آوردهايم و به ضبط ديوان اشارهاى نكردهايم، همچنان كه درپارهاى از بيتها تصحيحات ديگران را پذيرفتهايم و از آنان به نام يادكردهايم.
7- در متن تعليقات عام اشارهاى به نامهاى اشخاص نكردهايم و در بخشى جداگانه به عنوان تعليقات نامهاى كسان، كسانى را كه نام آنها در شعر منوچهرى آمده است در حد مقدور شناساندهايم. بخشى از فهرست نامهاى كسان شامل نامهايى است كه به طور صريح و مستقيم در شعر منوچهر نيامده اما عمدتاً در يكى دو قصيده او به عنوان شاعران
كهن عرب و ايرانى مورد توجه قرار گرفتهاند يا به بخشى از نام يا كنيه آنها در بيتهايى از اين قبيل اشاره شده است :
آن دو گرگانى و دو رازى و دو ولوالجى سه سرخسى و سه كاندر سُغد بوده مستكن
بوالعلا و بوالعباس و بوسليك و بوالمثل آن كه از ولوالج آمد آن كه آمد از هرى
بديهى است شناسايى چنين شاعرانى به درستى ممكن نيست و صرفاً با حدس و گمان مىتوان اشاره منوچهرى را به اين يا آن شاعر دانست نه با قطعيت و يقين. از اين رو ممكن است پارهاى نامها كه در فهرست آمده مورد نظر منوچهرى نبوده باشد و چه بسا كه او اشخاص ديگرى را در نظر داشته است؛ مثلاً آن جا كه منوچهرى از عباراتى مانند «دو گرگانى» و «سه سرخى» و «هفت نيشابورى» و غيره استفادهكند، معمولاً ذهن ما به طرف شاعران فارسىسرا مىرود اما بسيارى شاعران ايرانىِ عربى سرا نيز بودهاند كه نام آنان مثلاً در دميةالقصر باخرزى و يتيمةالدهر ثعالبى آمده و ممكن است آنان نيز مورد نظر منوچهرى باشند.
آنچه بدان اشاره شد بخشى از ويژگىهاى كار ما و نكاتى بود كه بايد در شعر منوچهرى مورد توجه باشد و كوشيدهايم در حد توان و امكان بدان توجه كنيم، ساير نكات را تا آن جا كه لازم بوده و يا به ذهن رسيده، در تعليقات بيتها باز گفتهايم. به اعتقاد ما در نبود نسخه كهن و معتبر از ديوان منوچهرى، و در شرايط حاضر تصحيح پيش رو تصحيحى است كه بيشترين نزديكى را با اصل شعر منوچهرى دارد و اين ادعا را هر خواننده شعرشناس و بىغرض، با مطالعه اين تصحيح تأييد خواهد كرد. اما اين بدان معنى نيست كه همه مشكلات ديوان منوچهرى حل شده و به صورت راستينِ شعر او در همه سرودهها دست يافتهايم؛ بىگمان بسيارى از بيتهاى موجود همچنان در غبار تحريف و تصحيف باقى ماندهاند كه اميد است روزى با دست يابى به نسخهاى كهن و معتبر صورت راستين آنها آشكار شود، و يا پژوهندگانى ديگر موفق به تصحيح نزديكتر به اصل اين بيتها شوند. در تعليقات سعى شده است به اين گونه بيتها اشاره شود و گاه نيز درباره صورت درستآنها احتمالاتى داده شده اما از آوردن اين احتمالات به متن احتياطاً خوددارى كردهايم. از اين رو لازم است خواننده پژوهش گر در همه حال به تعليقات مراجعه كند، چون اين گونه بيتها با همان صورت موجود و احتمالاً مغلوط نسخ ضبط شدهاند، بىآن كه ارجاعى به تعليقات داشته باشند. اساساً به
اين دليل كه بيشتر بيتها داراى توضيح هستند، براى پيش گيرى از شلوغى متن از اختصاص شماره ارجاع يا هر علامت ديگر خوددارى شده است. همچنين در اين تصحيح، فعلاً اشعارى را كه در ديوان منوچهرى ويراسته استاد دبيرسياقى آمده است، مد نظر داشتهايم، سرودههاى ديگرى را نيز به منوچهرى نسبت دادهاند كه درباره درستى يا نادرستى اين انتسابها در تصحيح حاضر اظهار نظرى نشده و اگر در آينده فرصتى فراهم شود به اينگونه سرودهها نيز خواهيم پرداخت.
در آغاز گستره كار محدود به تصحيح و توضيح بيتهايى بود كه از نظر ما در آنها تصحيف و تحريف راه يافته است و توضيحات نيز در سطح فنىتر، و با در نظر داشتن مخاطبان ويژه نوشته شد، اما در مراحل بعد دامنه كار وسعت بيشترى پيدا كرد و بهتر ديديدم اين تصحيح، كل ديوان راشامل شود و بيتها و واژههاى نيازمند به توضيح نيز شرح داده شود تا براى همه مخاطبان قابل استفاده باشد. از اين رو سطح محتوايى توضيحات و يادداشتها يكسان نيست و گاه توضيحات و معانى واژهها براى اهل فن حالت توضيح واضح خواهد داشت، اما در هر حال اين تصحيح را براى طيف گستردهترى از خوانندگان قابل استفاده خواهد كرد.
نكته ديگر اين است كه در آغاز با مطالعه ديوان به تصحيح استاد دبير سياقى ضبط پارهاى واژهها، عبارات و بيتها را نادرست تشخيص داديم و به تصحيح قياسى اقدام كرديم. ابتدا اينگونه تصحيحات در قلّاب [ ] گذاشته شد. اما بعدها كه به نسخ خطى كتابخانه ملى و… دست يافتيم براى بسيارى از آنها استناد نسخهاى پيدا شد. برخى از اين تصحيحات به شرح زير است :
1- تصحيح مصراع نخست بيت 246 از «بنشين خورشيدوار، مىخور جمشيدوار» به «بنشين جمشيدوار، مىخور خورشيدوار». Ñتوضيحات بيت.
2- تصحيح «منظر» به «مسطر» در بيت 312.
3- تصحيح «مُسَعَّد» به «مُعَوَّد» در بيت 317.
4- تصحيح «نفس» به «نقش» در مصراع نخست بيت 446.
5- تصحيح «بيندازى» به «به بندآرى» در بيت 671.
6- تصحيح «بخل كُش» به «بُخل كَن» در بيت 732.
7- تصحيح «زلف ژول» و «خط ببوى» به «زلف بوى» و «خطّ بوس» در بيت 802.
8- تصحيح «بىسكون» به «پيل گون» در بيت 850.
9- تصحيح «نامِ نيك» به «نام و ننگ» در بيت 870.
10- تصحيح «بيشتر» به «پيش،تر» در بيت 1058.
11- تصحيح «بى حذر» به «بى خبر» در بيت 1169.
12- تصحيح «حنا» به «چنان» در بيت 1333.
13- تصحيح «نشرى» به «بُشرى» در بيت 1705.
14- تصحيح «مى باش» به «حَى باش» در مصراع نخست بيت 1821.
15- تصحيح «قليل العتاب» به «قليل العِقاب» در بيت 1884.
16- تصحيح «ضِراب» به «حِراب» در بيت 1885.
17- تصحيح «به بر» به «پدر» در مصراع دوم بيت 2334.
18- تصحيح «يتيمان» به «به تيمان» در بيت 2350.
19- تصحيح «بمالد» به «بماند» در بيت 2363.
20- تصحيح «قدر» به «فال» در ابتداى مصراع دوم بيت 2402.
21- تصحيح «افكند» به «افكنده» در بيت 2459.
22- تصحيح «كبودها» به «لبودها» در بيت 2475.
23- تصحيح «ازيرا كه دو» به «از اين روى كه» در بيت 2641.
24- تصحيح «چو جان» به «جان» در پايان بيت 1040.
25- تصحيح «مانده ز مغناطيس» به «مانده مغناطيس» در بيت 637.
26- تصحيح «پرِ تيهو» و «پرِ نارو» به «بر او تيهو» و «بر او نارو» در بيت 1683.
همچنين با مطالعه نسخ خطى كه احتمالاً شمارى از آنها مورد استفاده استاد دبيرسياقى نبوده است، براى پارهاى تصحيحات و ضبطهاى منسوب به بزرگانى مانند علّامه دهخدا، اديب پيشاورى، علّامه قزوينى، بديع الزمان فروزانفر و ديگران و نيز بعضى تصحيحات استاد دبيرسياقى مستندات نسخهاى پيدا شد كه در اين جا به پارهاى از آنها اشاره مىشود :
1- ضبط «مرخ و عفار» در بيت 260 كه در نسخ مورد استفاده دكتر دبيرسياقى «چرخ و عَقار» ضبط شده است.
2- ضبط «نُضار» در بيت 268 كه در بيشتر نسخ «قصار» ضبط شده است.
3- ضبط مصراع نخست بيت 1420 به صورت «ور اين فساد، زمن دست بازدار و برو» كه در بيشتر نسخ «در اين فساد مرا دستيار داد تو داد» ضبط شده است.
4- ضبط «بُثَينه» در بيت 1684 كه در بيشتر نسخ به صورتهايى ديگر آمده است.
5- ضبط «عُقَد» در مصراع اول بيت 414 كه در غالب نسخ «عقود» ضبط شده است.
6- ضبط «رسم بلى» در بيت 1754 كه در بيشتر نسخ «رسم تلى» ضبط شده است.
7- ضبط «نينوى» در بيت 1801 كه در بيشترنسخ «اشعرى» ضبط شده است.
8- ضبط «اعراب نفطوى» در بيت 1812 كه در بيشتر نسخ «اغراق نفطوى» ضبط شده است.
9- و از اين قبيل است ضبط «مير مؤمنين» به جاى «بهر مؤمنين» در بيت 2500، «رنگى» به جاى «زنگى» در بيت 1780، «دشت و در» به جاى «دشت اندر» در بيت 1709، «ميويزى» به جاى «مويزى» در بيت 1422 و شمارى ديگر از ضبطهاى جايگزين كه ذكر همه آنها مطلب را طولانى خواهد كرد.
نكاتى ديگر نيز هست كه شايد باز گفتن آنها لازم نباشد، اما از گفتن اين يكى ناگزيرم كه گاه براى دستيابى به صورت و معناى درست بيت، واژه، يا عبارتى چه بسا ساعتها و روزها ذهن خود را درگير كردهام و به هر جايى سرك كشيدهام و جستجو كردهام تا سرانجام به درست يا غلط راه با جايى بردهام؛ درست مانند كاوشگرى حريص و مشتاق در خرابهاى باستانى، با گمانه زنى به كندوكاو در اين جا و آن جاى شعر منوچهرى و سنت شعر فارسى پرداخته ام، با حساسيت و دقّت و ذره ذره قشر و غبار تحريف و تصحيف را از روى واژگان و مفاهيم كنار زده ام، قطعات شكسته بسته و پراكنده را دوباره كنارهم گذاشتهام تا بلكه سرانجام بيت يا مصراعى را همچون سفالينهاى كهن بازيابى كنم و به خيال خود، شكل و صورت درست و اوليه آن را پيش چشم بگذارم. در تمام اين مدت همواره با اين پرسش روبرو بودهام كه آيا حاصل كار ارزش اين همه صرف وقت و مايه گذاشتن از عمر عزيز اين «سفر يگانه فرصت» را دارد؟ آيا اين همه تلاش براى پيداكردن صورت احتمالاً درستتر بيتى كه هزار سال پيش شاعرى در مدح صاحب قدرتى سروده است تا در مقابل صلهاى از او بستاند، كارى ابلهانه نيست؟ بازگويىِ كامل آنچه مرا همچنان به ادامه كار وامى داشت، فرصتى فراختر از اين مىخواهد؛ در اين جا تنها به ذكر اين نكته بسنده مىكنم كه گستره شعر منوچهرى منحصر به اينگونه ابيات نيست و بازيابى حتى يك بيت از شعر ارجمند او كه جانمايهاش طبيعتستايى و عشق به مظاهر هستى است ارزشى بيش از اين نيز دارد.
گذشته از اين، منظور از دستيابى به صورت درست بيتى مديحه حتى، به هيچ وجه اين نيست كه بدانيم شاعر در باره ممدوح خود «چه» گفته است، مهم بازيافت ساخت و صورت و پيرنگ و پيكرهاى است هنرى كه شاعرى بزرگ همچون منوچهرى در چيدمانى ويژه و به سبك خود از واژگان و موتيفهاى رايج در سنت شعر فارسى آفريده است. به عبارت ديگر اين كار يعنى دست يابى به اثرى هنرى كه نشان مىدهد شاعرى همچون منوچهرى «چهگونه» در روندى استعلايى به عناصر و موتيفهاى رايج در سنت شعر فارسى چيدمانى ويژه داده و به قول بلوم «تمايز» خود را نسبت به گذشته ايجاد كرده است (Ñبابك احمدى، ساختار و تأويل متن، ص 463). بخش مديحه و ستايشگر شعر منوچهرى نيز، همچون بسيارى از مشابهات خود، به كاخى با معمارىِ پر شكوه و كهن، و ديوارهاى پرنقشونگار مىماند كه روزگارى پادشاهى در آن بر سرير فرمانروايى نشسته بوده است. چنين كاخى اگرچه امروزه به درد سكونت نمىخورد، اما به صِرف اين نبايد آن را رها كرد و به حال خود گذاشت تا ويران شود، بلكه بايد به عنوان اثرى تاريخى آن را پاسدارى و مرمّت كرد تا به مثابه ياگارى از گذشته همچنان براى آيندگان باقى بماند. اين نيز بخشى از كارى است كه در اين اثر مورد توجه بوده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.