حیوان را دست کم نگیر – ادبیات بزرگان

عزیز نسین

ترجمه ثمین باغچه بان

برخی روان شناسان و دانشمندان امور اجتماعی بر این باورند که بیشتر بزهکاران و قاتلان در دوران کودکی خود تجربه حیوان آزاری داشته اند… حیوان را دست کم نگیر کتابی است در دستان والدین که با آن شیوه درست رفتار باحیوانات را به کودکان خود بیاموزند. عزیز نسین با داستانی طنزگونه در کنار به کارگیری آموزه های اخلاقی، روح والای انسانی را در کالبد شخصیت های حیوانی این کتاب دمیده است. «… بعضی هامان اعتقاد داریم که وقتی انسان خودش هزار و یک بدبختی دارد، حیوان دوستی او نمی تواند چیزی به جز یک فانتزی باشد. اما این طور نیست. پدید آمدن حس حمایت از حیوان نتیجه تفکر و احساس انسان است.»

75,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 12 سانتیمتر
وزن

200

پدیدآورندگان

عزیز نسین | ثمین باغچه بان

نوع جلد

سخت

نوبت چاپ

چاپ چهارم

شابک

978-600-376-295-4

قطع

پالتویی

تعداد صفحه

252

سال چاپ

1400

موضوع

ادبیات بزرگان, داستان خارجی

در آغاز کتاب حیوان را دست کم نگیر می خوانیم :

کتاب حیوان را دست کم نگیر نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ ثمین باغچه بان

سگ ولگرد مهربان

چهارده ساله بودم. شاگرد دبیرستان نظام بودم. یک روز دبیر علوم طبیعی ما، دو رویداد دربارۀ حیوانات برایمان تعریف کرده بود که هنوز یادم است. این دو رویداد را همان طور که در یادم مانده، برایتان بازگو می‌کنم. دبیرمان می‌گفت: یکی از روزهای زمستان بود. در طبقۀ دوم یک آپارتمان منزل داشتیم. من کنار پنجره نشسته بودم و داشتم قهوه می‌خوردم و روزنامه می‌خواندم. صدای پارس سگی از کوچه بلند شده بود و قطع نمی‌شد. زبان‌بسته چنان پارس می‌کرد که نتوانستم بگیرم و بنشینم. پنجره را باز کردم و به کوچه نگاه کردم. سگ کوچولو و ولگردی بود. رفتم پایین که چخش کنم و فرارش بدهم. در را باز کردم. زبان‌بسته تا چشمش به من افتاد شروع کرد به زوزه کشیدن. معلوم بود که جاییش درد می‌کند. پوزه‌اش را گذاشته بود روی سکو و چشمش را به من دوخته بود. وقتی بغلش کردم، متوجه شدم که یکی از پاهایش شکسته. زخمش را شستم و مرهم گذاشتم و بستم. مدتی زوزه کشید و ناله کرد بعد ساکت شد. شکمش را سیر کردم. گرفت و خوابید.

پانزده روز بعد زخمش را باز کردم. زخمش خوب شده بود، اما می‌لنگید. ده پانزده روز بعد هم به کلی خوب شد. دیگر نمی‌لنگید. سگ با مزه و بازیگوشی بود، اما چه فایده که ولگرد بود. تو خانه بند نمی‌شد تا در خانه باز می‌ماند، می‌زد به کوچه. دنبالش می‌گشتیم، پیداش می‌کردیم و می‌آوردیمش خانه. باز یک روز زده بود به کوچه، اما این دفعه هر چه گشتیم، پیداش نکردیم.

زمستان بعد، باز یک روز کنار پنجره نشسته بودم و داشتم قهوه می‌خوردم. صدای دلخراش پارس سگی از توی کوچه بلند شد. خیلی شبیه صدای خودش بود. رفتم پایین و در را باز کردم. بله، خودش بود. تا چشمش به من افتاد، از خوشحالی شروع کرد به دم جنباندن. به سر و کولم می‌پرید، اما این دفعه تنها نبود. یک سگ زرد و خیلی گنده و پشمالو همراهش بود. این سگ زرد و گنده زوزه می‌کشید و به خودش می‌پیچید. وقتی خوب نگاهش کردم، دیدم یکی از پاهای این زبان‌بسته شکسته. سگ ولگرد و کوچولو، یک سال بعد، دوست زخمی‌اش را برای معالجه پیش من آورده بود.

کتاب حیوان را دست کم نگیر نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ ثمین باغچه بان

کتاب حیوان را دست کم نگیر نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ ثمین باغچه بان

کتاب حیوان را دست کم نگیر نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ ثمین باغچه بان

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “حیوان را دست کم نگیر – ادبیات بزرگان”