کتاب اسمبلی نوشتۀ مایکل هارت و آنتونیو نگری ترجمۀ فواد حبیبی
گزیده ای از کتاب
حفظ ایمان به مردمی که در لابهلای آروارههای سرکوب بیرحمانه مقاومتی خودانگیخته میکنند، در دل شب کار کاملاً درستی است. اما وقتی روز بعد سر میرسد، این امر کافی نمینماید، چراکه دیر یا زود لشکریان پیشگام با سلاحهای برتر و واکنشهای ماهرانۀ خود شماری از جوانان ما را در شبی تاریک و در امتداد یکی از این معابر گیر میاندازند و انتقام خودشان را میگیرند.
_ استوارت هال، «مزرعۀ راحت و سرد»
شناخت جذبۀ امور مشترک به معنای شناخت این است که شخص صرفاً چیزی را آغاز نمیکند، بل به عوض چنان بختیار است که در امری گستردهتر، ناتمام، ناکامل، و همواره بسط یابنده مشارکت میورزد.
_ خوزه مونیز، «امور مشترک قهوهای»
___ پیشگفتار ___
اینجا شعر با قیام برابری میکند
_ امه سرز
اینک همه با این سناریو آشنا هستند: جنبشهای اجتماعی الهامبخش علیه بیعدالتی و سلطه به پا میخیزند، مدت کوتاهی سرخط اخبار در سطح جهان را به خود اختصاص میدهند و سپس از دیدرس محو میشوند. آنها حتی زمانی که رهبران اقتدارطلب منفرد را به زیر کشیدهاند، تا بدینجا از ایجاد بدیلهای نوین و ماندگار ناتوان ماندهاند. این جنبشها، بجز استثنائاتی چند، یا از آمال رادیکال خود دست کشیده و به بازیگرانی در نظامهای موجود بدل شدهاند یا سرکوبی سبعانه آنها را دچار هزیمت ساخته است. چرا این جنبشها، که به نیازها و امیال انسانهای بسیاری میپردازند، نتوانستهاند به تغییری پایدار دست یابند و جامعۀ نوین، جامعهای دموکراتیکتر و عادلانهتر، بیافرینند؟
این پرسش بدین سبب بیش از پیش ضرورت مییابد که نیروهای سیاسی دستراستی در سرتاسر کشورهای جهان ظهور کرده، قدرت را به دست گرفته، رویههای قانونی معمول را جهت حمله به رقبای سیاسیشان به تعلیق درآورده، استقلال قضایی و رسانهای را از بین برده، به اقدامات نظارتی گسترده دست یازیده، جوّی از ترس را در میان جماعتهای فرودست گوناگون ایجاد کرده، انگارههایی در خصوص خلوص نژادی و مذهبی را در حکم شروط تعلق اجتماعی مطرح ساخته، به تهدید مهاجران به اخراج دستهجمعی پرداختهاند و قسعلیهذا. مردم به اعمال این حکومتها بهحق اعتراض خواهند کرد. اما اعتراض کافی نیست. جنبشهای اجتماعی همچنین باید قسمی دگرگونی اجتماعی پایدار را رقم بزنند.
امروزه ما در مرحلۀ گذار به سر میبریم، امری که به پرسش کشیدن برخی از مفروضات سیاسی بنیادین ما را اقتضا میکند. باید به عوض صرف پرسش از چگونگی کسب قدرت، همچنین از نوع قدرتی بپرسیم که میخواهیم و، چهبسا مهمتر از آن، از کسانی که میخواهیم بدان بدل شویم. چنانکه هگل میگوید، «همهچیز حول فهم و بیان امر حقیقی نه صرفاً همچون جوهر، بل به همان اندازه در حکم سوژه میچرخد.»(1) باید چشمانمان را تعلیم دهیم تا ببینیم که چگونه جنبشهای مزبور از توانش بازتعریف روابط اجتماعی برخوردارند، بدان نحوی که بکوشند تا قدرت را نه چنانکه هست، بل به طرزی متفاوت به دست بگیرند، تا به جامعهای از بنیاد نوین و دموکراتیک دست یابند و، مهمتر از همه، به تولید سوبژکتیویتههایی نوین بپردازند.
قدرتمندترین جنبشهای اجتماعی امروزه حتی با اصطلاح رهبری بهمنزلۀ واژهای پست و نامطبوع برخورد میکنند _ و برای این کار دلایل خوب و فراوانی در دست دارند. فعالان سیاسی برای بیش از نیم سده بهدرستی به نقد این امر پرداختهاند که چگونه فرمهای متمرکز و عمودی سازماندهی، از جمله چهرههای کاریزماتیک، شوراهای رهبری، ساختارهای حزبی، و نهادهای بوروکراتیک به موانعی بر سر راه بسطوتوسعه دموکراسی و مشارکت کامل همگان در حیات سیاسی بدل میشود. از یک طرف، آن روزها گذشت که پیشگام سیاسی میتوانست به طرز موفقیتآمیزی به نام تودهها قدرت را قبضه کند؛ معلوم شده است که داعیههای ناظر بر رئالیسم سیاسی و کارآمدی مفروض چنین رهبری متمرکزی کاملاً موهوم است. و با این حال، از طرف دیگر، اشتباه وحشتناکی است ترجمۀ این نقدهای معتبر در خصوص رهبری به امتناع از سازماندهی و نهادسازی سیاسی دائمی، کنار گذاشتن عمودی بودن صرفاً به قصد ایجاد بتوارهای از افقی بودن و غفلت از نیاز به ساختارهای اجتماعی ماندگار. جنبشهای «بیرهبر» باید تولید سوبژکتیویتۀ ضروری برای ایجاد روابط اجتماعی پایدار را سروسامان دهند.
به عوضِ دست شستن تمام و کمال از مسئلۀ رهبری، باید با مشخص کردن یکایک کارکردهای سیاسی محوری آن آغاز کنیم و سپس به ابداع سازوکارها و اقدامات جدیدی برای تحقق آنها بپردازیم. (اینکه آیا باید چنین چیزی را کماکان «رهبری» نامید چندان مهم نیست). دو کارکرد کلیدی رهبری عبارت است از: تصمیمگیری و گردآوری. چنین تصور میشود که رهبران باید برای مقابله با ناهماهنگی صداهای فردی و رخوت فراشد سیاسی بتوانند مردم را در قالب کلی منسجم جمع کنند و به انتخابهای دشوار اما ضروری برای حفظ جنبش و نهایتاً دگرگونی جامعه دست بزنند. واقعیت تعریف رهبری بر اساس برخورداری از قابلیت و جایگاه تصمیمگیری، نشاندهندۀ پارادوکسی برای برداشتهای مدرن از دموکراسی است: رهبران تصمیمات را با حفظ فاصله، و در یک تنهایی نسبی، اتخاذ میکنند، اما تصمیات مزبور باید به نحوی به انبوه خلق مرتبط باشد و خواست و امیال آن را بازنمایی کند. این تنش یا تناقض به سر برآوردن مجموعهای از نابهنجاریها در تفکر دموکراتیک مدرن راه میدهد. قابلیت رهبران برای گردآوری انبوه خلق نمایانگر همین تنش است. آنها باید کارآفرینانی سیاسی باشند که مردم را جمع میکنند، ترکیبات اجتماعی جدیدی به وجود میآورند، و بدانها به منظور همکاری با یکدیگر نظم و ترتیب میبخشند. لیک، آنها که بدین ترتیب مردم را گرد هم میآورند، از خود گردهمآیی مزبور جدا میایستند، و این امر به طرز گریزناپذیری کشمکشی را بین رهبران و پیروان، فرمانروایان و فرمانبران، ایجاد میکند. رهبری دموکراتیک نهایتاً در هیئت قسمی ترکیب متناقض ظاهر میشود.
فرضیۀ ما این است که تصمیمگیری و گردآوری به فرمانروایی متمرکز نیاز ندارند، و به عوض انبوه خلق میتواند آنها را با هم، و به طرزی دموکراتیک، به انجام رساند. بیتردید، مسائلی وجود دارد و همچنان وجود خواهد داشت که به سبب مبرم بودن یا ماهیت فنّیشان به تصمیمگیری متمرکز به شیوههای گوناگون نیاز دارد، اما این قبیل «رهبری» باید دائماً تابع انبوه خلق باشد و به اقتضای شرایط به کار گرفته و کنار گذاشته شود. اگر کماکان در این بستر رهبرانی ضروری و ممکن هستند، تنها بدان سبب و شرط است که به انبوه خلق مولّد خدمت میکنند. لذا، این نه حذف رهبری، بل وارونهسازی رابطۀ سیاسی ایجادکنندۀ آن است، واژگونسازی قطبیتی که جنبشهای افقی و رهبری عمودی را به هم پیوند میزند.
بنابراین جنبشهای امروزین انبوه خلق دقیقاً چه میخواهند؟ بهیقین آنها طالب برابری، آزادی و دموکراسیاند، اما خواستار بهروزی، رفاه و ثروت نیز هستند _ نه برای تملک بیشتر، بل به عوض برای ایجاد روابط پایدار دسترسی و استفاده [از امر مشترک] برای همگان. زمانهایی دور مجموع این مطالبات را در قالب خوشبختی ترسیم میکردند. امروزه خوشبختی سیاسی و اجتماعی رؤیایی غیرواقعبینانه نیست، بلکه در بطن واقعیت تولید اجتماعی حک شده است، در حکم ماحصل تولید دستهجمعی جامعه، و تولید دستهجمعی روابط اجتماعی در شرایطی آزاد و برابر. این تنها راه برای نیل به جامعهای بهراستی دموکراتیک است.
با وجود این، اگر با کارآمدی بالقوّۀ سازماندهی دموکراتیک برای دگرگونی جهان فقط در چارچوب سیاسی برخورد کنیم، اگر امر سیاسی را همچون قلمرویی خودآیین و منفک از نیازهای اجتماعی و تولید اجتماعی در نظر گیریم، آنگاه دائماً و به ناگزیر خود را در حال چرخیدن در حلقههایی بسته مییابیم یا در حال طی مسیرهایی که به بن بست ختم خواهد شد. در نتیجه، باید سپهر پرسروصدای سیاست را که همه چیز در سطح رخ میدهد رها کنیم، و به منزلگاه پنهان تولید و بازتولید اجتماعی فرود آییم.[1] باید پرسشهای مربوط به سازماندهی و کارآمدی، گردآوری و تصمیمگیری را در قلمروی اجتماعی مورد کاوش قرار دهیم، زیرا تنها در آنجا راهحلهایی پایدار خواهیم یافت. این وظیفهای است که فصول محوری کتاب ما بر عهده میگیرد. [بر این اساس،] میتوانیم به ارزیابی و تصدیق توانش انبوه خلق برای سازماندهی خودش، تعیین اصول لازم برای نحوۀ همیاری با هم، و تصمیمگیری جمعی بر اساس پژوهش در خصوص استعدادها و ظرفیتهای افراد در قلمرو تولید اجتماعی و آنچه پیشاپیش در این قلمرو در حال انجامش هستند بپردازیم.
امروزه تولید به نحو فزایندهای به معنایی دوگانه اجتماعی است: از یک سو، مردم در قالب شبکههای همیاری و تعامل به طرز هر دم اجتماعیتری تولید میکنند؛ و، از سوی دیگر، ماحصل تولید نهفقط کالاها، بل روابط اجتماعی و نهایتاً خود جامعه است. این قلمروی دوگانۀ تولید اجتماعی جایی است که استعدادها، قابلیتها و ظرفیتهای مردم برای سازماندهی و فرمانروایی بر خودشان پرورش مییابد و هویدا میگردد، لیک این قلمرو همچنین جایی است که مهمترین چالشها و سبعانهترین فرمهای سلطه در برابر انبوه خلق در حال اجراست، از جمله سازوکارهای مالی حاکم، پول و تشکیلات نولیبرالی.
مبارزهای مهم و تعیینکننده در قلمروی تولید اجتماعی بر سر کاربردها، مدیریت، و تصاحب امر مشترک در گرفته است، یعنی بر سر ثروت موجود در زمین و ثروت اجتماعیای که در آن شریکیم و استفاده از آن را با هم مدیریت میکنیم. امر مشترک امروزه به طرز فزایندهای بنیاد و نتیجۀ اولیۀ تولید اجتماعی است. به عبارت دیگر، ما برای تولید به دانشها، زبانها، روابط و مدارهای همیاری مشترک و همچنین دسترسی مشترک به منابع [موجود] اتکا میکنیم، و آنچه تولید میکنیم (دستکم به طور بالقوه) به صورت فزایندهای مشترک میگردد، یعنی همگان به صورت اجتماعی در آن شریک و در ادارهاش دخیلاند.
امروزه عمدتاً دو رویکرد به امر مشترک وجود دارد، که به جهاتی متفاوت و متباین اشاره دارند. یکی ذیل اصل مالکیت خصوصی بر حق تصاحب امر مشترک صحه میگذارد، که یکی از اصول ایدئولوژی کاپیتالیسم از همان آغاز بوده است. انباشت کاپیتالیستی امروزه به نحو فزایندهای از طریق استخراج امر مشترک عمل میکند، یعنی از طریق عملیاتهای نفتی و گازی بسیار عظیم، اقدامات عظیم در کندن معادن، و زراعت تک محصولی، لیک همچنین با استخراج ارزش تولیدشده در فرمهای اجتماعی امر مشترک، از قبیل تولید دانشهای مختلف، همیاری اجتماعی، محصولات فرهنگی، و مواردی از این قبیل. مالیه در رأس این روندهای استخراج ایستاده است، روندهایی که به یک اندازه عامل نابودی زمین و اکوسیستمهای اجتماعیایاست که این روندها به تسخیر خود درمیآورند.
رویکرد دیگر در پی آن است که دسترسی به امر مشترک را گشوده بگذارد و ثروتمان را به نحو دموکراتیکی مدیریت کند، و از این طریق میکوشد شیوههایی را نشان دهد که [برحسب آن] انبوه خلق بهنقد نسبتاً خودآیین است و واجد این توانش که خودآیینتر شود. مردم با یکدیگر بیش از همیشه قادر به تعیین این امر هستند که چگونه با هم به طور اجتماعی همکاری کنند، چگونه روابطشان را با یکدیگر و جهانشان مدیریت کنند، و چگونه ترکیبات جدیدی از نیروهای انسانی و ناانسانی، ماشینهای اجتماعی و دیجیتالی، و عناصر مادی و غیرمادی ایجاد کنند. در واقع، از این منظر میتوان دید که استحالۀ امر مشترک به مالکیت خصوصی، بستن دسترسی [به امر مشترک] و تحمیل انحصار تصمیمگیری بر سر کاربرد و تکوین آن، به مانعی پیش پای تولیدگری آینده بدل میشود. هر اندازه به دانشهای مختلف دسترسی بیشتری داشته باشیم، هر قدر بتوانیم با یکدیگر بیشتر به ایجاد همیاری و ارتباطات بپردازیم، و هر اندازه منابع و ثروت موجود را بیشتر با هم شریک شویم، مولدتر خواهیم بود. مدیریت و مراقبت از امر مشترک مسئولیتی است که بر عهدۀ انبوه خلق قرار دارد، و این قابلیت اجتماعی واجد پیامدهای سیاسی بلافصلی برای خودفرمانی، آزادی و دموکراسی است.
[1]. در اینجا اشارۀ هارت و نگری به تعبیری است که مارکس در پایان بخش دوم جلد اول کاپیتال از آن برای اشاره به ترک «قلمرو پر سروصدای» خرید و فروش نیروی کار که «همهچیز در سطح رخ میدهد» جهت ورود به «منزل پنهان تولید» استفاده میکند؛ منزلی که بر سر در آن نوشته شده «ورود جز برای کسبوکارها» ممنوع است _ م.
کتاب اسمبلی نوشتۀ مایکل هارت و آنتونیو نگری ترجمۀ فواد حبیبی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.