گزیده ای از متن کتاب “از من تا عشق”
در آغاز کتاب از من تا عشق می خوانیم :
آیدین آغداشلو………………………………………………………………………………………. 9
(نقاش/نویسنده/کارشناس و مرمت کار آثار هنری/منتقد فیلم)
دکتر ژاله آموزگار………………………………………………………………………………. 13
(پژوهشگر ایرانی فرهنگ و زبانهای باستانی/استاد دانشگاه)
احمدرضا احمدی………………………………………………………………………………… 17
(شاعر/نویسندهی ژانر کودکان/مترجم)
نگار اسکندرفر…………………………………………………………………………………… 21
(مدیر فرهنگی / بنیانگذار و مدیر موسسهی کارنامه)
فرح اصولی………………………………………………………………………………………. 25
(نقاش)
نصرالله افجهای…………………………………………………………………………………. 29
(خوشنویس/چهرهی ماندگار)
مهدیه الهی قمشهای……………………………………………………………………………… 33
(پژوهشگر ادبیات عرفانی/شاعر/مولوی شناس)
گلی امامی………………………………………………………………………………………… 39
(مترجم/نویسنده/فعال فرهنگی)
محمدعلی بهمنی………………………………………………………………………………….. 43
(شاعر/غزل سرا)
پروفسور کلاوس پِدِرسِن……………………………………………………………………….. 47
(استاد ادبیات فارسی/ایرانشناس دانمارکی ؛رئیس بخش ایرانشناسی دانشگاه کپنهاگ دانمارک)
احمد پوری……………………………………………………………………………………….. 51
(مترجم/نویسنده)
عباس جمالپور……………………………………………………………………………………. 55
(مینیاتوریست)
ناستین جوادی (مجابی)…………………………………………………………………………. 59
(نویسنده)
لوریس چکناواریان………………………………………………………………………………. 63
(رهبر ارکستر/آهنگساز)
ابراهیم حقیقی……………………………………………………………………………………. 67
(گرافیست)
خسرو خسروشاهی……………………………………………………………………………… 71
(دوبلور/مدیر دوبلاژ)
خسرو خورشیدی………………………………………………………………………………… 75
(طراح صحنه تئاتر/استاد دانشگاه)
پوران درخشنده………………………………………………………………………………….. 79
(کارگردان/تهیه کننده)
کامبیز درم بخش…………………………………………………………………………………. 83
(کاریکاتوریست)
شهرداد روحانی…………………………………………………………………………………. 87
(موسیقیدان/آهنگساز/رهبر ارکستر)
کیوان ساکت……………………………………………………………………………………… 91
(نوازندهی تار/سه تار/آهنگساز)
عباس سجادی……………………………………………………………………………………. 95
(شاعر/مدیر فرهنگی/مدیریت فرهنگسرای نیاوران)
خسرو سینایی……………………………………………………………………………………. 99
(کارگردان/فیلمنامه نویس)
بهزاد شیشه گران……………………………………………………………………………… 103
(نقاش/گرافیست/طراح)
پری صابری……………………………………………………………………………………. 107
(کارگردان تئاتر/نمایشنامه نویس/نویسنده)
محمّد صادقی…………………………………………………………………………………… 111
(کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون)
کامران عدل…………………………………………………………………………………….. 115
(عکاس)
سالار عقیلی……………………………………………………………………………………. 119
(خواننده)
حسن فتحی……………………………………………………………………………………… 123
(کارگردان سینما، تئاتر و تلویزیون/فیلمنامه نویس)
فخرالدین فخرالدینی…………………………………………………………………………… 127
(عکاس پرتره/نقاش)
فرهاد فخرالدینی……………………………………………………………………………….. 131
(آهنگساز/موسیقیدان/رهبر ارکستر/استاد موسیقی)
بهمن فرمان آرا………………………………………………………………………………… 135
(کارگردان/تهیهکننده)
قشنگ کامکار……………………………………………………………………………………. 139
(موزیسین/نوازندهی سه تار/عضو گروه موسیقی کامکارها)
اسماعیل کهرم………………………………………………………………………………….. 143
(فعال محیط زیست زیست/بوم شناس)
شهلا لاهیجی…………………………………………………………………………………… 147
(ناشر/مترجم/نویسنده)
شمس لنگرودی…………………………………………………………………………………. 151
(شاعر)
جواد مجابی…………………………………………………………………………………….. 155
(شاعر/نویسنده/نقاش/طنزپرداز)
حسین محجوبی………………………………………………………………………………… 159
(نقاش)
مهران مدیری…………………………………………………………………………………… 163
(کارگردان/مجری/بازیگر سینما و تلویزیون/طنزپرداز/طراح صحنه)
هوشنگ مرادی کرمانی……………………………………………………………………….. 167
(نویسنده)
جمشید مشایخی………………………………………………………………………………… 171
(بازیگر)
مه لقا ملاح……………………………………………………………………………………… 175
(مادر محیط زیست ایران)
ناصر ملک مطیعی……………………………………………………………………………… 179
(کارگردان و بازیگر سینما و تلویزیون)
جهانگیر میر شکاری…………………………………………………………………………… 183
(صدابردار)
افشین یداللهی…………………………………………………………………………………… 187
(پزشک/شاعر/ترانه سرا/)
آیدین آغداشلو
(نقاش/نویسنده/کارشناس و مرمت کار آثار هنری/منتقد فیلم)
کلام نخست:
من از چهارده سالگی نقاشی را شروع کردم در نتیجه چه به عنوان یک شغل و چه به عنوان یک علاقه، نقاشی همیشه اولویت اصلی من بوده است. البته با در نظر گرفتن اینکه کارهای متعدد دیگری هم در کنارش انجام دادهام از نویسندگی گرفته -که اخیراً هشت جلد از کتابهایم منتشر شده است – تا مرمت آثار هنری و کارشناسی هنر ایران و دهها کار دیگر. ولی رشتهی اصلی من همیشه نقاشی بوده است و جواب هم داده است. چرا که من هر کار دیگری هم که انجام دادهام به یمن و به لطف نقاش بودنم ادامه پیدا کرده است.
عشق:
نظرم نسبت به عشق در طول سالها تغییر کرده است. نظری که در جوانی نسبت به آن داشتهام حتماً نوع دیگری بوده است. اما نظر الانم نظر الان من نیست؛ نظری ست که شاید بیست سالی میشود که آرام آرام به آن رسیدهام و من در ذهن خودم دوستی را جایگزین آن کردهام. عشق شور خیلی زیادی دارد. نمیگویم که ماندگار نیست ولی من برای دوستی ماندگاری بیشتری قائل هستم. عشق در درون دوستی جای دارد و این دوستی را من به نوعی تعریف کردهام که شامل خیلی چیزها میشود. چرخهی حیات هم بر مبنای عشق میچرخد. اما حالا دیگر خیلی کلیتر فکر میکنم که هر چقدر شمول آن بیشتر باشد دلپذیرتر است. عشقی که مالکیت، حقارت، جنگندگی، تصاحب و حسادت میآورد، حالا دیگر مد نظر من نیست. اگر عشق آدم را حقیر نکند بقیهاش لطف است. من نسبت به هر چیزی که انسان را حقیر کند، فاصله میگیرم. حقارت بدترین چیزی ست که ممکن است در زندگی بر سر انسان فرود آید. عشق بنا ندارد که حقارت بیاورد. عشق بنا دارد که تعالی بیاورد. پس مرز قابل قبول و غیر قابل قبول بودنش برای من همین است.
منطق:
منطق جایگاه خیلی والایی برای من دارد. در طول چهل سال گذشته سعی کردهام با منطق خودم با جهان برخورد کنم. منطق یک وجه کلی و یک وجه شخصی دارد. یعنی آدم منطق خودش را پیدا میکند و این عملیتر است. وقتی آدم به منطق خود میرسد، جواب میگیرد. منطق بدون شناخت غیرممکن است. این به شعور انسان برمیگردد. آدمی که اهل شناخت است، صاحب منطقی میشود که مسائل را بر اساس آن میتواند تقسیمبندی کند. شاید همه جا هم این منطق برایم آسودگی نیاورده است. به عنوان مثال، منطق من تنهایی و دور ماندن اجباریام از خانواده که تحملش هم آسان نبوده را به عنوان یک امر قطعی میپذیرد و در طول این چهل سال گذشته من بر اساس این منطق به این نتیجه رسیدهام که آدم اصولاً تنهاست که خیلی هم دلپذیر نیست و در سالخوردگی این تنهایی عمیقتر هم میشود. از طرفی، اثر هنری فقط در تنهایی خلق میشود و این یک قانون است.
زندگی:
به این نتیجه رسیدهام که زندگی هدیهای ست که فقط یک بار به آدم داده میشود. هر چقدر که بیشتر عمر کردهام، به اهمیت زندگی بیشتر پی بردهام. به اهمیت این فرصت، که یک فرصتی یگانه است. آدم میتواند این فرصت را مالامال از لطف و معنا کند و یا میتواند آن را خیلی بدیهی تلقی کند و به تعبیری فرصت سوزی کند. به زندگی خودم که نگاه میکنم، سوای از همهی لذتهایی که در آن بردهام و خطاهایی که مرتکب شدهام، آن را زندگی پرحاصلی میبینم، فرصت سوزی نکردم و از هر لحظهاش استفاده کردم. خب، استفادهاش خودخواهانه بوده است چون به خاطر خودم استفاده کردهام ولی خیلی هم نفسپرستانه نبوده است. به این معنا که اگر چیزی در زندگیام فراهم آمده یا انباشته شده آن را به عمد با اطرافیانم هم تقسیم کردهام. حتی اگر آدم به عمد هم این را تقسیم نکند اگر صاحب معنایی در طول زندگیاش شود، به خودی خود خیرش به اطرافش خواهد رسید و این نکتهای بسیار اساسی ست.
پنج کتاب تاثیرگذار:
1.کلیات سعدی
- رباعیات خیام
- نمایشنامههای شکسپیر
- کمدی الهی (دانته)
- خشم و هیاهو (ویلیام فالکنر)
مرگ:
تصور دربارهی مرگ خیلی همیشگی ست. من اصولاً نقاش مرگ اندیشی هستم و در طول سی سال گذشته، مرگ بخشی از مواجههی من با زندگی بوده است. در میان همهی امور جهان، مرگ قطعیترین آنهاست و هیچ چیزی به قطعیت مرگ نیست حتی به دنیا آمدن. ممکن است کسی به این دنیا بیاید و شاید هم متولد نشود، اما مرگ حتماً میآید و حتماً همه میمیرند. در این جملهی قرآنی معروف “کل شیءٍ هالک الا وجهه” با این ترجمهی فارسی که “ما همه فانی و بقا بس تو را…”، بر فانی بودن تاکید میکند. به انتهای یک فرصت اشاره میکند و چون امری قطعی است نمیشود از آن گریخت. مشغلهی ذهنی من در اغلب نقاشیهای پنجاه سال گذشتهام، انهدام و مرگ بوده است. اما در نقاشیهایم چون با مهر کار میشود، یک نقاشی زیبا از آب درمی آید و این زیبایی تلخی مرگ را به نحوی شفاعت میکند و در مقابلش میایستد. درست است که این نقاشیها گزارش مرگ هستند اما به نوعی دربارهی زندگی و استمرار زندگی میباشند. چون زمانی که شما زیبایی خلق میکنید در مقابل مرگ میایستید.
شعر محبوبتان:
“من از آن روز که در بند توام آزادم…” (حضرت سعدی)
توصیف خودتان از خودتان:
بعد از مرگم حرفهای مختلفی دربارهی من خواهند گفت، نقاش بود، معلم بود، اولین کتاب شعرش را در پانزده سالگی سرود و حرفهایی از این قبیل… اما تنها چیزی را که میپذیرم این است که آدم مهربانی بودهام.
از من تا عشق از من تا عشق از من تا عشق
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.