در آغاز کتاب فریدون توللی ( شعر زمان ما 18 ) می خوانیم :
فهرست مطالب
سخن ناشر 9
بيوگرافى (زندگىنامهى فريدون توللى) 11
فريدون توللى از نگرهى زمانى و دورههاى تاريخى و ادبى 14
رومانتىسيسم ايرانى و اروپايى و تأثيرپذيرى و تأثيرگذارىهاى فريدون توللى 18
ساختار زبان و تطور زبان رومانتيكگونهى اشعار توللى 24
شاخصههاى زبانى 25 ـ سازهها: 26- واژهها: 26 ـ تكرار و اطناب: 27 ـ صفات : 27 ـ تركيبات تصويرى: 27 ـ موتيفها يا (بنمايهها): 28 ـ كاركردهاى دوگانهى ايماژ در شعرهاى فريدون توللى: 28
فصلِ گذارِ قوالب و تجدّد در شعر معاصر ايران 32
چكيدهاى از شاخصهها، ويژگىها و سبك و مايگان در اشعار فريدون توللى 40
«محتوا يا مايگان»: رومانتىسيسم سانتىمانتال و ساده: 40 ـ مايگان : رومانتىسيسم پليد و تاريك: 42 ـ تركيبات خوشآهنگ جديد: 45 ـ زبان و توازىهاى نحوى، موتيفها، از رهگذر مشابهتهاى نحوى: 45 ـ ديدگاه ضداستعمارى و استثمارى فريدون توللى: 47
جوانب موسيقايى و اوزان عروضى اشعار فريدون توللى 50
1ـ التفاصيل (1324) و كاروان (1331) 58
نثر مصنوع و متكلف 59 ـ نثر مُرسل (يا ساده) و بينبين، مثل نثر قابوسنامه و تاريخ بيهقى: 60 ـ «طنز و هزل در اروپا و ايران» 63
2ـ چگونگى بيان و قرينهها و ساختار مكانيكى شعرهاى فريدون توللى
در دفتر شعر رها (1329) 67
تركيبات تصويرى دفتر شاعر در دفتر شعر رها (تهران 1329) به اختصار: 68 ـ اضافههاى تشبيهى: 68 ـ اضافههاى استعارى: 68 ـ تركيبهاى تصويرى وصفى: 69
نافه (تهران، 1339) 71
پويه (شيراز، 1344) 76
شگرف (تهران، 1353) 80
بازگشت (شيراز 1369) 85
دفتر شعرِ كابوس 89
نقطه. شعر 96
فهرست منابع و مآخذ 112
دفترهاى شعر التفاصيل و كاروان 114
سياستالملوك 116
فلاخن 118
كابينه 122
خواجه… 125
وافور 128
خان 131
از تذكرةالسفهاء 134
اسكناس 137
درويشى 139
اختلاس 142
كافه 144
مفتضحالملك 146
منورالدين! 148
قرطاس 151
مضرات نكاح! 153
زالو 156
كتاب كاروان 159
به شيوه التفاصيل 159
ذيمقراط 160
كاروان 167
خلع 171
رها 177
قصيده 179 ـ پشيمانى 186 ـ فرداى انقلاب 188 ـ مريم 192 ـ عشق رميده 194 ـ مهتاب 196 ـ سايههاى شب 198 ـ باستانشناس 203 ـ اندوه شامگاه 205 ـ ناآشناپرست 208 ـ شعله كبود 210 ـ كارون 213 ـ پندارها 216 ـ هوسناك 218 ـ پيشواز مرگ 220
دفتر شعر نافه 223
ديوِ درون 225 ـ گرفتار 229 ـ ملعون 231 ـ سرنوشت 233 ـ سايهها 235 ـ بوسه مار 237 ـ عيد 239 ـ بُنبست 241 ـ يار ديرينه 243 ـ هنرمند 244 ـ جادو 246 ـ شِكوِه 248 ـ كاخِ گمان 250 ـ شرمسار 252 ـ مرگ 254
دفتر شعر پويه 259
پائيز 261 ـ جوانه 262 ـ پاكوبى 265 ـ عمرِ ما 267 ـ عزيزا 270 ـ همسرم مهين 271
دفتر شعر شگرف 275
غمِ پاييز 277 ـ گُلبن 280 ـ كرشمه بهار 282 ـ دل قمرىها… نى چوپانها 287 ـ
زمستان 289 ـ كوهِ درد 292 ـ آوازِ قوها… 294ـ رنگين بهار 297 ـ غبار كهكشان 300 ـ خزان 303 ـ ترازوىِ سيمين! 305 ـ هراس 307 ـ فلاخن! 311 ـ بامدادِ بهار 314 ـ بر اين درِ نگشوده… 316 ـ بعدِ پنجاه سال رنج و شكنج… 318 ـ اى مرگِ دلاويز 321 ـ شكوفه نارنج 323
دفتر شعرِ بازگشت 329
اندرز سوختگان 331 ـ شرط و اگر… 334 ـ شكنج مسيح! 336 ـ سر به درگاهت نسايم… 339 ـ جستم و نعره بر زدم! 341 ـ گل و عشق… 343 ـ اوج درد! 347 ـ ناودان 349 ـ شبگير! 352 ـ پاسخى بر شكوه دوست… 354 ـ شكفته بهار! 356
دفتر شعر كابوس (1386) 359
كينهها 361 ـ تا آخرين نفس! 362 ـ محكمه 365 ـ كابوس! 369 ـ طبلى در گليم! 372 ـ چرخشت ستم! 376 ـ سازِ خوشِ عِبادى 378 ـ نوازش! 380
سخن ناشر
«من مرگ را سرودى كردم
سرسبزتر ز بيشه…»
ا. بامداد
… بىهيچ ترديدى مجموعهى بىنظير و پنج جلدى «شعر زمان ما» كه تفسير و تحليلِ گزيده شعرهاى پنج شاعر بزرگ معاصر: نيما، اخوان، شاملو، سپهرى و فروغ را شامل مىشود و طى ساليانى طولانى از سوى زندهياد «محمد حقوقى» شاعر و محقّق فروتن فراهم آمده بود، گنجينهاى گرانبهاست از شعر روزگار ما كه انتشار آن با تلاش انتشارات نگاه ميسّر شد و جامعهى ادبى اعم از روشنفكران و دانشجويان و ديگر اهالى فرهنگور از آن استقبال شايانى كردند و تجديد طبع چندبارهى هركدام از مجلّدات آن، گواه بارز اين ادعاست. دريغا در هشتم تيرماه 1388 محمد حقوقى، ملك اين جهانى وانهاد و به مصداق «اى بسا آرزو كه خاك شده»، كار تدوين مجلّدات بعدى شعر زمان ما، نافرجام ماند.
آنچه اينك برابر خواننده است دورهاى جديد از اين مجموعه است كه بهواقع حاصل تلاش و تتبّع محقق و اديب معاصر «فيض شريفى» است كه به روايت ايشان زندهنام «حقوقى» شش ماه پيش از فرونهادن قلم، دوام و پيگيرى و تأليف ساير مجلدات را بدو سپرده بود.
در دورهى جديد، فراهمآورنده سرودههاى «سيمين بهبهانى»، «نادر نادرپور»، «سياوش كسرايى»، «نصرت رحمانى»، «منوچهر آتشى»، «سيد على صالحى»،
«يدالله رويايى»، «فريدون مشيرى»، «شمس لنگرودى»، «حميد مصدق» و «حسين منزوى» را مطمح نظر قرار داده و بىآنكه صرفآ قصد تقليد از شيوهى كار زندهياد حقوقى را داشته باشد با روش و ديدى علمى و مدرن، با واكاوى و جستجوى برگهاى ادبيات معاصر، ضمن تحليل و نقد اشعار هر شاعر، بهگزينى هم از سرودههاى اثرگذار شاعران مورد بحث را نيز عرضه كرده است…
«انتشارات نگاه» مفتخر است در آغاز دههى پنجم فعاليتهاى فرهنگىاش، در كنار چاپ آثار بزرگان ادب معاصر ايران، بار فرونهادهى زندهياد محمد حقوقى را دگربار بر دوش گرفته و با چاپ ديگر مجلدات آن كه به سعى «فيض شريفى» فراهم آمده، اين بار را به سرمنزل مقصود برساند. بهيقين اين مجموعه همراه با تجديد طبع مجلدات پيشين، چنانكه گفته آمد مجموعهى «شعر زمان ما» را به گنجينهاى بىبديل بدل خواهد كرد كه هيچ آشنا به شعرى از آن بىنياز نخواهد بود…
در خاتمهى كلام، يادى ديگر از «محمد حقوقى» اين استاد فرهيخته و شعرشناس شاخص داشته باشيم كه بهقول سهراب سپهرى در شعر «دوست» :
«بزرگ بود
و از اهالى امروز بود
و با تمام افقهاى باز نسبت داشت…»
مؤسسه انتشارات نگاه
عليرضا رئيسدانايى
بيوگرافى (زندگىنامهى فريدون توللى)
فريدون توللى فرزند حاج جلال خان، در شيراز 1298 بهدنيا آمد. دوران ابتدايى را در دبستان نمازى و متوسطه را در دبيرستان سلطانى (ملاصدرا) گذراند. فريدون شش خواهر و برادر از نامادرى و سه خواهر تنى داشت. او در دوران دانشآموزى روحيهاى شوريده، حساس و شاعرانه داشت و در جلسات شعرخوانى كه غالبآ مهدى حميدى، رسول پرويزى، مهدى پرهام و… حضور داشتند، شركت مىكرد. فريدون بعد از پايان دوران متوسطه براى ادامهى تحصيل به تهران رفت و در دانشكدهى ادبيات در رشتهى باستانشناسى مشغول تحصيل شد. و پس از اخذ كارشناسى در 1325 به شيراز آمد.
توللى در 1322 با خانم مهين توللى كه نامادرى فريدون دخترعموى او بود ازدواج مىكند. ماحصل اين ازدواج سه دختر است به نامهاى نيما، فريبا و رها.
پس از اخذ كارشناسى در 1325 به شيراز مىآيد و در امور باستانشناسى ادارهى فرهنگ فارس استخدام مىشود. وقايع سوم شهريورماه 1325 و اشغال ايران از سوى متفقين، اوضاع كشور و منجمله فارس را آشفته كرد، ولى قدرت و هيبت حكومت مركزى را فرو ريخت. قلمها و زبانها آزاد شد و روزنامههاى توقيف شده دوباره منتشر شدند. توللى در روزنامهى فروردين قطعاتى به نام التفاصيل به سبك مرزباننامهى سعد وراوينى در پوستهى طنز و ليچار و هجو نوشت. شاعر در اين اثر بيشتر نيشِ قلم خود را بر معضلات اجتماعى و سياسى آن عصر فرو مىكرد كه مورد توجه مردم قرار مىگرفت. او همچنين در سال 1322 در روزنامهى اقيانوس به مديريت مهدى حميدى، شاعر نامدار و معلم دوران
دبيرستان توللى، قطعات التفاصيل را در ستونى به نام فوائدالادب و مقالات جدى ديگر به چاپ مىرساند. در همين سال توللى دامنهى مبارزات قلمىاش را گسترش داده و نوشتههاى طنزآميز خود را با عنوان لطائفالتحف در روزنامهى خورشيد ايرانِ تهران به چاپ رساند.
اين نوع نوشتار، باعث خشم معاون استاندارى فارس شد ولى قبل از آنكه توللى دستگير يا تبعيد شود به تهران مىگريزد. او قطعهى «خواجه» در التفاصيل را به ياد آن روزگاران نگاشته است. توللى در سال 1324 مجموعه التفاصيل را با 76 قطعه با مقدمههايى از بهار، ابطحى و جعفر پيشهورى چاپ و منتشر كرد. چاپ قطعهى «ذيمقراط» در روزنامهى ايرانِ حزب توده كه در آن به قوامالسلطنه، نخستوزير وقت و به حزب دموكرات حمله كرده بود. توللى را به شهرت بسيار رسانيد. بعدآ توللى در قطعهى «گلبانگ بند» علت انشعاب و كنارهگيرى خود را از حزب توده بيان كرد: «المنةاله كه از اين شعبده جستيم / جستيم و ز هم رشتهى تزوير گسستيم».
اين در حالى بود كه او بخشى از قطعات خود را تحت عنوان بردگان سرخ در كتاب كاروان به نفع حزب توده درج كرده بود. توللى در اواخر سال 1328 به شيراز منتقل شد و در ادارهى كل فرهنگ فارس در امور باستانشناسى به كار اشتغال ورزيد و در سال 1329 مجموعه اشعارِ نو قدمايى خود را به نام «رها» منتشر كرد. طبع مبارزهجوى توللى تا كودتاى 28 مرداد 1332 فرو ننشست. توللى در سال 1332 گزينهاى از قطعات به سبك التفاصيل را به نام كاروان انتشار داد. در همين سال منزل او غارت شد و به آتش كشيده شد. شاعر به ايل قشقايى پناهنده مىشود. تغيير ديدِ او در قطعه «ملعون» شكوفا شده است: «برو اى مرد برو چون سگ آواره بمير = كه حياتِ تو به جز لعن خداوند نبود».
توللى تا اواخر 1338 در تهران ماند و بار ديگر به شيراز انتقال يافت و تا سال 1344 در سمتِ مديريتِ كلِ باستانشناسىِ فارس روزگار گذراند و مدتها با پروفسور گريشمن فرانسوى، مورخ و باستانشناس همكارى كرد. اين سالها مترادف با انزواى شديد شاعر بود. توللى در موسيقى مهارت داشت، پيانو و ويولن مىزد و مدتى نزد ابوالحسنخان صبا تلمذ مىكرد. دستاوردِ تسلط او در
موسيقى، غزلياتى است لطيف و خوشآهنگ كه وصفالحال شاعر را در حالات حُزن و سرور نشان مىدهد.
توللى در سال 1341 دفتر شعر «نافه» و در سال 1345 دفتر شعر «پويه» را انتشار داد. انتقال او به دانشگاه شيراز همراه با اوقات فراغت و سرايش 160 غزل و 13 قصيده بود. كه آنها را ظرف سه ماه سروده است. شاعر در سال 1353 مجموعهاى از غزليات و قصايد خود را به نام شگرف (تهران 1353) منتشر مىكند و بازگشت (1369) و كابوس (1386) را همسر شاعر، مهين توللى، بر بساط نشر مىنشاند.
بنمايهها «يا موتيفها»ى اين اشعار در اين دوران، تنهايى، تاريكى، وحشت، نوميدى، ناكامى، لذّت و شهوت و گناه و از همه مهمتر ضربآهنگ مداوم و دلهرهآور مرگ است كه آنها را در قوالب كهن سروده است. فريدون توللى در 1364 به ديار خاموشان پيوست. و در حافظيه به خاك سپرده شد. خودِ شاعر گفته بود مرا در حافظيه خاك نكنيد كه استخوانهاى من زير بارِ سنگينِ حافظ خُرد مىشود :
من از پيش حافظ، نخُسبم به مرگ
هراسم از آن گردنافراز نيست
چو اين جسم خاكى، فرو شد به خاك
روان بر فلك، جز به پرواز نيست[1]
فريدون توللى از نگرهى زمانى و دورههاى تاريخى و ادبى
معيارهاى متفاوتى كه ملاك ارزيابى شاعر قرار مىگيرد از ديدگاه خاستگاههاى طبقاتى هنر، «ميدان ديد جديد»، زمان، مكان و قالبهاى شعرى قابل بررسى است.
توللىِ انقلابى، محافظهكار كه شعرهايش آبشخور بهرهبردارىِ احزاب و تحولات اجتماعى و سياسى زمانهى خود شده است، مىتوان از يك نگره نگريست و توللىِ تغزّلى را از ساحتِ ديگرى مورد ارزيابى قرار داد. «درخشندگى ]شعرِ[ «مريم» در برابر ]شعر[ «شيپور انقلاب» نشان مىدهد كه توللى، شاعر آن ساحت از فرهنگ ]صناعى[ نيست و اگر اصالتى دارد در شعرهاى شخصى و غنايى اوست. آنچه از ميراث شعرى توللى خواهد ماند، شعرهاى لطيف غنايى اوست از قبيل «كارون» در مجموعهى رها و «ملعون» در مجموعهى نافه و همينها بس است براى آنكه او را در ميان انبوه شاعران پنجاه سال اخير ايران در ردههاى صدرنشينان قرار دهد[2] .»
به جز نظريات عالمانهى كدكنى در باب اشعار توللى، مىتوان بر اين نظريه مُقِر و مشعِر شد كه عمدهى شهرت شاعر در دوران جوانى را بايد مديون اشعار تند و تيز سياسى او دانست كه اين اشعار در سال 1386 در آخرين مجموعه اشعار او به نام «كابوس» بر بساط كتاب نشست. توللى چند دورهى شعرى دارد. او مدتى متأثّر از نيما و در صفِ مدافعان او قرار داشت. ولى بهزودى عطاى نيما را به لقايش بخشيد و به شعر نوقدمايى و كلاسيك پيوست.
نيما مىنويسد: «امروز هم براى شكستن من عمليّاتى هست… اينها جمعيّت خانلرىها هستند كه صورتگر و توللى (بچه شاعرى كه بعد با من بد شد) در آن دخالت دارند.
همه شلوغ مىكنند. چپىها معيوب و بىلياقت بودند، راستىها عنود و كينهور هستند و همه براى جاى و مقام و پول است كه سياست آن را مىگردانند… من باطنآ از هيچكس راضى نيستم. علم و هنر امروز بازيچهى دستِ جاهطلبى است كه سياستمداران در آن انگشت مىدوانند… جوانهاىِ سادهلوح ديگر را مثل (نادرپور و توللى)… هر كدام يكى از مدلهاى مرا (كه بين قديم و جديد است) سرمشق كار خود قرار داد. عنوان مىدهند كه به شعر من صورت كامل حسابى را دادهاند، يعنى به دور انداختههاى مرا وسيلهى پيشرفت كار دنيايىشان قرار مىدهند. طرز كار را نمىبينند و نمىدانند براى چه اوزان را شكستهام، براى تفنن نبوده است براى متابعت به طرزِ موزيكِ كلامِ طبيعى بوده است… از گوشت و پوست من تغذيه كردهاند. حتمآ از دل من هم مىخواهند تغذيه كنند. شاملو كم از توللى نبود و ديگران كم از هم… دوستان من يكايك مثل توللى به من گرويدند و همين كه سفره را خالى ديدند گريختند… من همينطور فريب پسربچههايى را خوردم كه از من چيز ياد مىگرفتند. در خصوص شعر و شاعرى (مثل توللى و ديگران) و بعد خودشان آدمهاى گردن كلفتى شدند كه بار را خوب مىكشند…»[3]
به جز جملات مختلفالجهتِ نيما كه نشانگر دلخورى شاعر از توللى و شاعران رومانتيك دوران اوست، نمىتوان از اين صفت مركبِ «گردن كلفتِ» نيما دربارهى توللى صرفنظر كرد، كه همو بود كه بعد از مرگ نيما حدود دو دهه همراه با نصرت رحمانى و نادرپور «از شهريورماه 1320 تا 1339» شعر نيما را بهخاطر هنجارگريزىهاى نحوشكنانه و زبان وحشى و غريباش در سايه نشاندند. شعرهاى تغزّلىِ توللى كه معمولا در قالب چهارپاره ظهور مىكرد با
زبان سَخته و شُسته رفتهاى، مضامين عاشقانه و اجتماعى آن زمانه را نشانه رفته بود. زبانى كه زمانهى نيما هنوز با آن اُخت و سازگار نبود و امكان تماس از نوع نزديك را با او مشكل مىكرد. توللى شاعرى بود كه با صيانت از خط و خطوط اشعار قدما، تغييرات و تكمضرابهايى در وزن و قوافى و قوالب ايجاد كرد و در قالبهاى چهارپاره و اشعارِ مستزادگونه و نيمايى از نظر شكل و محتوا تا حدود زيادى متأثّر از فضاى عاطفى و قالب تركيببندگونهى روايى و نمايشى «افسانه»ى نيما و اشعار رمانتيكگراىِ شاعرانِ فرانسوى بود. افسانهى نيما نقطه عطف يا محلِ پرش شعر كهن به سمت شعر رومانتيك بود. و شعر «مريم» توللى با تاريخ (1324) سالروزِ اوجگيرى رومانتيكِ انعطافپذيرِ غريزهاى و عاطفى شعر معاصر ايران بهشمار مىرود.
اين نوع نگاه، مِفصلِ همهى گرايشهايى است كه عشقِ «دگرسانى» را به نمايش مىگذارد كه حذفِ عنصر زن مثل «افسانه و مريم» در روابط عاشقانه را مغاير با اعتلاى حيات واقعى انسانى تلقى نمىكند. توللى اما تا همين جا هم كه آمده بود كافى مىديد و به استناد به اشعارش مىتوان گفت كه بعد از شعر «كارون» و «مريم»، «باستانشناس» و چند و چندين شعر ديگر، همين عناصر سطحى و دگرگونى و كرشمههاى رنگينكمانى گذرا و فرعى را در شعر به يك سو نهاد و به سمت سنتهاى پولادين و پيشين گرايش پيدا كرد و به تركيبسازىهاى تصويرى و سازههاى واژگانى مركب و مشتق مركب به تقريب نو در سرودههاى بعدىِ خود بسنده كرد. وقتى حقوقى مىگويد: «]اشعار توللى[ مطلقآ نشاندهندهى هيچ ديد تازهاى نيست. تا آنجا كه حتى از مضامين مكرر قاآنىوار هم نمىگذرد.
فاصلهى ميان شاعر و شعر، همچون توللى و قاآنى در برابر شعر خود، شعرى است كه شاعر در آن غوطه خورده، تجزيه شده و سرانجام پس از تركيب با همهى نشانههاى ارايه شده در شعر، يك بار ديگر به چهره و هيئت تازهاى از خود دست يافته است.»[4]
اين فرضيّهى سختگيرانهىِ حقوقى عزيز را از آن جهت خيلى جدّى نمىگيريم كه توللى توانست مدتهاى مديدى طيف عظيمى از جمله شاعران زمان خود مثل: نادرپور، ابتهاج، نصرت رحمانى، فروغ فرخزاد، آتشى، فريدون مشيرى و شفيعى كدكنى و پرويز خائفى را زير بيرق شعرش قرار دهد. هرچند كه بسيارى از اين شاعران بعدآ به زبان مستقلى دست يافتند و حتى از اسلاف هنرى خود به نحوى سبقت گرفتند. قطعآ اگر قاآنى اين پتانسيل را داشت پيش از توللى دست به كار مىشد و در پيشگامى از او گوى سبقت را مىربود و فرصت ميداندارى را از توللى سلب مىكرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.