فرهاد و دوستان ( گذری بر زندگی هنری فرهاد مهراد )

حامد احمدی

همیشه به چشمم، به عنوان تماشاگری از دور، فرهاد مرد محترمی می آمد. مردی به اندازه. از ابتذال دور بود . ابتذال به معنای درست کلمه. به معنای نمایش دادن. قلابی بودن. فرهاد هیچ کدام از این ها نبود. از همه ی این ها دوری کرد. فرار کرد اما عاقبت مرگ، تمام این پرهیزها را از چهره اش گرفت. دستش که از دنیا کوتاه شد، دنیای شخصی اش را هم از دست داد. تبدیل شد به سوژه ای دم دستی که در دست های بی شرم جماعت بالا و پایین می رود. فرهاد امروز در چنین محاصره ای است.

این کتاب همین روایت و حکایت ناقص که تمام زور ما برای نوشتن تاریخ است، لااقل سعی دارد حرمت حریم فرهاد و همکارانش را حفظ کند.

135,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

جزئیات کتاب

وزن 300 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

حامد احمدی

نوع جلد

شومیز

SKU

99154

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-600-376-255-8

قطع

رقعی

تعداد صفحه

136

سال چاپ

1401

موضوع

زندگینامه

تعداد مجلد

یک

وزن

300

در آغاز کتاب فرهاد و دوستان می خوانیم :

فهرست مطالب

بخش صفر:  مقدمهگزارشی برای مخاطب محترم! 9

بخش یک:  فرهاد در نمای باز. 21

۱-فرهاد ناپدید است! 24

۲-فرهاد سعی میکند از تاریکی بیرون بیاید! 25

۳-فرهاد روی صحنه میرود. 27

۴-فرهاد و گیتارش پا به روشنایی میگذارند. 31

۵-فرهاد لغو میشود! 33

۶- فرهاد برای آخرین بار روی صحنه میرود. 34

۷-فرهاد میمیرد! 35

۸-فرهاد زنده است؛ گرم و زنده در خارج از ایران! 37

۹-فرهاد به دوستان قدیمیاش نزدیک میشود. 38

۱۰-فرهاد به گذشته بازمیگردد؛ به آخرین دیدارها 42

یادداشتها 45

بخش دو : فرهاد در نمای بسته. 49

یک مقدمه. 51

۱-علامت ِ سوال ِ فرهاد. 51

یک کارنامه. 53

۲-فرهاد فارسی میخواند: “مرد ِ تنها”. 53

۳-غلبه بر شب ِ عمومی؛ “جمعه”. 54

۴- سه هفت برنده؛ “شبانهی یک”. 57

۵-تسخری بر درد؛ “هفتهی خاکستری”. 59

۶-در جستوجوی رنگ ِ دیروز؛ “کودکانه”. 60

۷-تیزی یک بغض شکسته؛ “گنجشکک اشی مشی”. 61

۸-همچون چهرهای خط خورده؛ “آئینهها”. 63

۹-عطر گمشده؛”سقف”. 64

۱۰-فرم غریب عشق؛ “آوار”. 65

۱۱-ماه خندان در طوفان؛ “شبانهی دو”. 66

۱۲-آخرین سوز ِ صدا؛ “محمد”. 66

یک سرگذشت… 68

۱۳-ری چارلز  در کافهی جهان سوم. 68

۱۴-کلمات فارسی به دهان آمریکایی نمیچسبند. 69

۱۵-کوچ به سمت مردم ِ کوچه. 70

۱۶-سیاست یعنی سیاه بد است! سپید خوب است! 71

یک سلوک ِ شخصی.. 73

۱۷-فرهاد؛ حنجرهای که با سکه کوک نمیشد. 73

۱۸-فرهاد زیر ِ نورِ  گیجکنندهی جمع.. 74

۱۹-گوش و هوش ِ جناب ِ فرهاد. 76

۲۰-اخلاق آقای فرهاد. 77

۲۱-قبر و جبر ِ فرهاد. 78

۲۲-مصادره و محاصرهی فرهاد. 79

۲۳-فرهاد همان است که مینماید. 81

یادداشتها 83

 

بخش سوم: فرهاد در نمای عمومی.. 89

بخش چهارم:  کارنامهی فرهاد 95

بخش پنجم: آلبوم تصاویر فرهاد 101

 

بخش صفر

مقدمه‌گزارشی برای مخاطب محترم!

         

کتاب پیش‌رو که بناست یک روایت ابتدایی و کوتاه از زندگی هنری فرهاد مهراد است، محصول تمام ِ شدن‌هاست. شدنِ پیدا کردن تاریخ، روایت‌های معتبر  و حتا نامعتبر و گذاشتن‌شان کنار هم؛ برای رسیدن به یک تاریخ که سال‌ها محو و ناپیدا مانده. بازی‌گران صحنه، آن‌ها که هنوز مانده‌اند، در گوشه و کنار دنیا پراکنده‌اند. از سرزمین مادری تا غربت اروپا و آمریکا. بازی‌گرانی که مشتاق رسیدن به یک تاریخ سالم هستند و حرف می‌زنند و کسانی که دلیل انکارناپذیر مه‌آلود بودن تاریخ هستند و کماکان با سکوت، گوشه گرفتن و لب بستن کمکی به روشنایی نمی‌کنند و فضا را هاشوری دوباره می‌زنند.

ادعای داشتن یک روایت کامل و دقیق از زندگی هنری و شخصی فرهاد، گزاف است. هم محصولات پیش از این، کتاب و فیلم و مصاحبه‌ها، هم این محصول، ناقص و تنها راوی تکه‌هایی از یک زندگی هستند. برای همین نویسنده‌ی این روایت، ناچار است به شما، مخاطبان که حتماً  گرامی و محترم هستید، گزارش بدهد. گزارش چه‌گونه رسیدن به این روایت و توضیح چرایی ناقص بودنش.

اگر فرهاد ترانه‌نویس و آهنگ‌ساز بود، شاید می‌شد با بررسی آثارش او را شناخت. می‌شد ترانه‌ها و آهنگ‌ها را کنار هم گذاشت، بارها گوش داد، سعی کرد به دنیای پس پشت‌شان دسترسی پیدا کرد و در نهایت، کامل‌ترین چهره‌ی هنرمند را که در آثارش عریان شده، به تماشا نشست. اما قهرمان داستان ما، مثل اکثر قهرمانان صحنه‌ی موسیقی پاپ، راوی دنیای دیگران بوده. دنیای آهنگ‌سازان و ترانه‌سرایانی که بخشی از زندگی، رویا و فکرشان را به او بخشیده‌اند تا به صدا برسند. به صدای خوشی از حنجره‌ی فرهاد. پس برای شناخت چهره‌ی فرهاد هنرمند، جدا از زندگی شخصی و داستان‌هایش، راهی پیش پا نیست جز رفتن به سمت همکاران او؛ همکارانی که آهنگ ساخته‌اند، ساز زده‌اند و ترانه نوشته‌اند. کارنامه‌ی کوتاه فرهاد، به لحاظ کمیت، کار را ظاهرا آسان می‌کند. او با افراد کمی همکاری داشته و صحبت با چند نفر می‌تواند بخش عمده‌ی کارنامه‌ی او را به نمایش بگذارد. اما داستان، طبق اصول سنتی، همیشه به گره احتیاج دارد. لیست کردن همکاران و دوستان، پیدا کردن راه ارتباطی از شماره‌ی تلفن و ایمیل تا آدرس صفحه‌های شخصی در فیس‌بوک، کافی نیست. سرزمین بدون مورخ ما، وابسته به روایت‌های شخصی‌ست. روایت‌های در سینه مانده و به زبان نیامده. می‌توانی رویا کنی که اگر ما، از فرهاد تا نویسنده و شما مخاطبان، اهل سرزمین دیگری بودیم، می‌شد به آرشیوها مراجعه کرد. به کتاب‌های نوشته شده، به روزنامه‌ها و مجلات و فیلم‌ها که لابد همه در یک کتاب‌خانه در دسترس هستند. اما خب فضای تاریخی ما، تاریک‌تر از این حرف‌هاست. آرشیوها پراکنده‌اند. بخشی نیست شده‌اند و هست‌ها هم عموماً جای این‌که در اختیار صاحبانشان باشند، در صندوقچه‌ی دلال‌هایی که گنگ و دسته و گروه دارند و نام خود را “آرشیودار” و “ترانه‌باز” گذاشته‌اند، حبس هستند. آدم‌های زنده هم برای نشستن پای یک گفت‌وگو که قرار نیست از رسانه‌ای میلیونی پخش بشود و شهوتِ در صحنه بودنشان را ارضا بکند، سخت‌گیر می‌شوند. برای یک کلمه ، یک خاطره‌ی مانده در ظرفِ ترشی و یک حرفِ مگو هزار شرط دارند؛ انگار که روزگارمان هزار ساله است و همیشه برای گفتن فرصت وجود دارد.

از رویا و کابوس رد بشویم و برویم به سراغ واقعیت. واقعیت و گزارش. بگذارید از بهترین  جای ماجرا آغاز بکنم که روزگارمان تا دلتان بخواهد بد و تلخ  و دلیل غر زدن دارد. برای اولین قدم، به سراغ کسی می‌روم که فرهاد در حقیقت با کلام او معرفی می‌شود. کسی که اولین کلمات فارسی را به حنجره‌ی فرهاد داده و مشهورترین آثاری که فرهاد خوانده، نوشته‌ی اوست. به سراغ شهیار قنبری می‌روم. کار مطلقا دشوار نیست. نه نیازی به شیوه‌ی ایرانی دل به دست آوردن است- لقب دادن و قربان صدقه رفتن‌های غیر کاری- نه احتیاج به رابطه‌های فرامتنی و صد معرف و معرفی‌نامه. شهیار قنبری که فقط با قلم نویسنده آشنا است، حضور در این کتاب را می‌پذیرد. مثل یک آدم حرفه‌ای، زمان تعیین می‌کند، سر قولش می‌ماند و با دو گفت‌وگویی که به وسیله‌ی اسکایپ انجام می‌شود، خاطرات و حرف‌هایش را می‌گوید و در اختیار تاریخ می‌گذارد. نه هزار کاری را که واقعا در دست  دارد بهانه می‌کند، نه حرف زده شده و قول داده شده را زیر پا می‌گذارد. و بعد، وقتی متن آماده شده را برایش ارسال می‌کنم، بدون وقت‌کشی‌های مرسوم، آن را می‌خواند، نظرش را می‌گوید، راه‌نمایی می‌کند تا راه ِ پیش‌رو روشن‌تر بشود و در آخر چند عکس و تصویر و بریده‌ی مجله از آرشیو شخصی‌اش در اختیار کتاب می‌گذارد و تو را دوباره به یک رویا می‌برد که حتی در سرزمین بی‌بایگانی، می‌شود دوباره صاحب آرشیو شد. حرف‌ها را زد، ثبت کرد و برای تاریخ پشت پا نگرفت.

از طریق معرفی شهیار قنبری، به انسان دیگری می‌رسم که متاسفانه تا پیش از این با او آشنایی نداشتم. علی جان‌پور، یکی از فروشند‌گان استریو دیسکو؛ فروشگاهی که آثار موسیقی روز را منتشر می‌کرده و با فرهاد هم مراوده‌ی حرفه‌ای داشته. علی جان‌پور که از آن دوران، خاطرات بی‌شماری دارد هم بدون کوچک‌ترین مانع و مشکل‌تراشی، حاضر به گفت‌وگو شد و به جز خاطراتش، چند عکس جامانده از فروشگاه صفحه‌فروشی استریو دیسکو را در اختیار این  کتاب گذاشت.

از اینجا به آن‌ور، هر چه هست اما کابوس است؛ کابوس ِ واقعیت. بگذارید ابتدا به سراغ کسانی برویم، که برای برقراری یک دیالوگ ساده، «سلام! حال‌تان خوب است؟»، هم در دسترس نبودند. باید درباره‌ی ترانه‌ی “آئینه‌ها” و حواشی ترانه‌ی “مرداب” و آلبوم “برگ زرد” با “اردلان سرفراز” حرف بزنم. برای دیدن چهره‌ی اولیه‌ی فرهاد، وقتی تازه پا به کوچینی می‌گذارد، باید به سراغ “ویدا قهرمانی” بروم. لازم است با تهیه‌کنند‌گانی که با فرهاد قرارداد می‌بسته‌اند، یعنی “خسرو لاوی” و “وارطان آوانسیان”، گفت‌وگو کنم. دوست دارم بدانم فرهاد در استودیو چه‌طور رفتار می‌کرده و می‌خوانده و باید صدابردارهای استودیوهای آن زمان را پیدا کنم که راه ارتباطی با یکی‌شان به دست می‌آید. درباره‌ی تنظیم‌ ترانه‌ی “آوار” و چند ترانه از آلبوم “برف” به حضور “آندرانیک” نیاز است. اما هیچ‌کدام از این حضورهای بایدی، اتفاق نمی‌افتند. نه در این کتاب، نه در هیچ‌کدام از روایت‌های قبلی، این دوستان یا نیستند یا اگر هم حضور دارند، پرسش مهمی ازشان نمی‌شود تا ابهام‌ها کنار بروند. اردلان سرفراز، ویدا قهرمانی و صدابردار پیام‌هایم را بی‌جواب می‌گذارند. از خسرو لاوی، همکاران پیشینش هم خبری ندارند. پیدا کردن وارطان آوانسیان، بدون مسلح بودن به برند رسانه‌های مشهور، ممکن نیست و آندرانیک هم در آغاز کتاب در بستر بیماری‌ست و وقت نوشتن این مقدمه‌گزارش، از میان ما رفته به جایی دیگر. و همین است که حفره‌ها باز خالی مانده‌اند. معلوم نمی‌شود آخر فرهاد قرار بوده ترانه‌ی “مرداب” را اجرا بکند یا نه. مشخص نمی‌شود گناه دست بردن در ترانه‌ی “نجواها” که در آلبوم “برگ زرد” منتشر شده، به گردن کیست. و چند روایت دیگر که به هر کجا رجوع کنید یا ناقص هستند یا متناقض.

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “فرهاد و دوستان ( گذری بر زندگی هنری فرهاد مهراد )”