در آغاز کتاب روانشناسی خواب می خوانیم :
فهرست مطالب
فصل اول: خوابها محل تلاقی دارند. 7
فصل دوم: مکانیزم خواب… 25
فصل سوم: چرا رویا شکل تمایلات را تغییر میدهد. 49
فصل چهارم: تحلیل رویا . 65
فصل پنجم: آرزو در خواب… 85
فصل ششم: کارکرد رویا 109
فصل هفتم: فرایند اوليه و ثانويه سرکوب… 127
فصل هشتم: ناخودآگاه و خودآگاه: واقعيت… 149
فصل اول
رویاها محل تلاقی دارند
در دوران پیش از ظهور علم، مردم نسبت به تعبیر خواب علم و آگاهی نداشتند. هرچه را که پس از بیداری به یاد میآوردند، بیان دوستانه یا خصمانه از قدرتهای والا میپنداشتند خواه شیطانی یا ملکوتی. با پیدایش اندیشههای علمی، کلیت این افسانهگرایی توصیفی به روانشناسی تبدیل شد. امروزه بین افراد تحصیلکرده کمتر کسی پیدا میشود که نسبت به این واقعیت تردید داشته باشد که خواب عمل روانیِ خودِ رویابین است.
اما از زمان زوال فرضیههای افسانهای، تعبیر خواب طرفداران زیادی پیدا کرده است. وضعیت منشا آن، رابطهی آن با زندگیِ روانیِ ما در عالم بیداری، فارغ بودن آن از مزاحمتهایی که در حالت خواب ظاهرا اخطار میدهد، تناقضهای غریب آن با تفکر بیداری ، ناهمخوانی بین تصاویر و احساساتی که پدید میآورد، محو تدریجی خواب، روشی که در آن به هنگام بیداری تفکر ما صرف نظر از یک چیز عجیب به آن اعتماد میکند و یادآوریهای ما که آن را جا به جایی یا رد میکند، تمام اینها و بسیاری از مسائل دیگر صدها سال است که پاسخ مطلوبی نیافتهاند. پیش از هر چیز پرسشی دربارهی معنای خواب مطرح میشود، پرسشی که فینفسه دوبعدیست. ابتدا اهمیت روانی خواب، موقعیت آن نسبت به فرایندهای روانی، در خصوص کارکرد ممکن بیولوژیکی مطرح است، دوم اینکه آیا خواب معنایی دارد؟ آیا میتوان از سایر سنتزهای ذهنی، معنا و مفهومی از هر رویای واحد دریافت کرد؟
در ارزیابیِ خواب سه جهتگیری دیده میشود. بسیاری از فیلسوفان به یکی از این سه جهت گرایش داشتهاند، جهتی که همزمان ارزش گذشتهی خود را حفظ کرده است. از نظر آنان، شالودهی خواب حالت خاصی از فعالیت روانی است که حتا میتوان آن را در حالات فراتر به مثابهی الهام پنداشت. برای مثال شوبرت معتقد است: «خواب رهاییِ روح از فشار طبیعت بیرونی و جدایی آن از زنجیر جسم است». البته خیلیها نه تنها پا را از این فراتر مینهند، بلکه تصریح میکنند که رویاهاها ریشه در هیجانهای روحانیِ حقیقی دارند و تَجلّیِ بیرونی قدرتهای روانیاند که مانع حرکت آزاد آنها در خلال روز شدهاند(فانتزیهای خواب، شرنر وولکت). بسیاری از مشاهدهگران اذعان میکنند عمر خواب قابلیت دستاوردهای فوقالعادهای در هر صورت و در زمینههای خاص دارد (حافظه).
بیشتر نویسندگان پزشکی با طرد مسئلهی فوق به سختی میپذیرند که خواب پدیدهای روانی باشد. به باور آنها رویاها منحصراً از طریق محرک ناشی از احساس یا جسم، تحریک و آغاز میشوند و به رویابین میرسند یا ناشی از مزاحمتهایِ تصادفیِ ارگانهای داخلی آنهاست. خوابها بیشتر از صدایی که انگشتان شخص ناآشنا با موسیقی روی صفحهی کلید ساز ایجاد میکنند، در پی معنا و اهمیت نیستند. بینز معتقد است: «خواب فرایندی فیزیکی است که همواره بیثمر و اغلب وحشتآور است.» همهی ویژگیهای حیات خواب به مثابهی تقلایی نامنسجم ارگانهای خاص یا عناصر غشایی مغز به دلیل برخی محرکهای فیزیکی است.
اما با تأثیر نسبیِ باور علمی و بدون زحمت به منشا خواب، اعتقاد راسخ مردم این است که خواب معنایی دارد، به این شکل که آنها خبر از آینده میدهند، در عین حال معنایی از محتوای معمایی و عجیب آن بیرون میآید. خوانش خواب در جایگزینی رویدادها با رویدادهایی دیگر به هنگام یادآوری نهفته است. این عمل طبق پاسخهای سخت صحنه به صحنه انجام میشود یا رویا کلیتی است که چیز دیگری تحت عنوان نماد جایگزین آن میشود. اشخاص باتدبیر این کوششها را به سخره میگیرند و معتقدند «خواب چیزی نیست مگر حباب دریا».
روزی شگفتزده به این نتیجه رسیدم که دیدگاه مردم دربارهی خواب که ریشه در خرافات دارد، به واقعیت نزدیکتر است تا دیدگاه پزشکی. من با استفاده از روشهای نوین بررسی روانشناختی به نتیجهی جدیدتری دست یافتم. یکی از این پژوهشها به من در بررسی فوبیاها، توهمها، و مانند آنها خدمت بزرگی کرد که تحت عنوان روانکاوی به محفل پژوهندگان راه یافت. بسیاری از پژوهندگان پزشکی به قیاسهای مختلف موجود بین طول عمر رویا با شرایط بسیار متفاوت بیماری فیزیکی در حالت بیداری تاکید داشتهاند. بنابراین امید میرفت که در وهلهی نخست از اصول تفسیر خواب در فرایندهای آسیبشناسی روانی که در بوته آزمون قرار گرفتهاند استفاده شود. همان قدر که مشغولیتهای ذهنی و احساسات خاص ناشی از ترس مکرر در هشیاری طبیعی عجیب است، رویاها هم در هشیاریِ پس از بیداری عجیب مینمایند: منشا آنها هم مانند منشا رویاها در هشیاری ناشناخته است. دنبال کردن اهداف عملی در این بیماریها ما را واداشت تا به منشا و نحوهی شکلگیریِ آنها پیببریم. تجربه به ما ثابت کرده است که درمان و تسلط متعاقب بر انگارههای مشغولکننده ذهن زمانی به دست آمد که آن افکار- رابط بین انگارههای بیمارگونه و مابقیِ محتوای روانی- خود را بروز دادند که پیشتر از هشیاری پنهان بودهاند. بنابراین رویکردی که من در تفسیر خواب به کار بردم، از رواندرمانی گرفته شده است.
این رویکرد به آسانی توصیف میشود، هرچند عمل توصیف نیازمند تعلیم و تجربه است. فرض کنید فردی دچار ترس شدید بیمارگونه شده است. از او خواسته میشود روی موضوع بحث بدون مداخله کسی تمرکز کند. البته نه آنطور که بیشتر اوقات انجام میداده. با این تفاوت که باید همهی احساساتی را که به او دست میدهد بدون استثنا به دکتر باز گوید. اگر او بعدا بگوید با تمرکز نمیتواند هرچیزی را بفهمد ما با اطمینانی پویا این موضوع را رد میکنیم که فقدان کامل موضوع انگاره کاملا غیرممکن است و در حقیقت انگارههای نزدیک سریعتر روی میدهد و بقیه را هدایت میکند. اما اینها به طور اجتنابناپذیری با بیان نظر خود رویابین همراه است که آنها را بیمعنا و بیاهمیت میداند و گمان میکند بیربطاند و اتفاقی و بدون ارتباط با موضوع بر او واقع شدهاند. ما فهمیدیم که این نگرشی اساسی است که باعث میشود سوژه از گزارش این انگارهها خودداری کند و اینکه در واقع پیشتر، از هوشیار بودن آن خودداری شده بود. اگر ما او را ترغیب کنیم که انتقاد از انگارههای واقع شده خود را ترک کند و سلسله افکاری را پی بگیرد که بر او واقع میشود ، و همچنان بر آنها متمرکز باشد، آنگاه ما به انگارهی آسیبشناسی و سایر انگارهها دست خواهیم یافت و در نهایت میتوانیم یک انگارهی جدید را جایگزین انگاره آسیببشناسی کنیم که متناسب با تداوم روانی به شکل هوشمند است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.