مجموعه اشعار لویی آراگون
ای کوهستانها، شما هرگز چیزی نخواهید بود
مگر تصویر دوردستی از این زن
و اینک من چیزی نیستم
مگر قطرهی بارانی بر پوست او
مجموعه اشعار لویی آراگون
از چهرو بهدست خویش سرزمینهای افسانهای را برای خود میآفرینیم، اگر قرار است تبعیدگاه دلمان باشند؟ همهی آن چیزهایی که مرا به وجد آوردهاند، همهی آن چیزهایی که سرم را به دوران واداشتهاند، از جمله موسیقی، نقاشی، قهرمانگرایی و شعر، و هنگامی که به پشت سر مینگرم به نظر میرسد که از هر طرف به سوی من سرازیرند، در من به هم میرسند، همانند زمان بذرافشانیها، بارور ساختن خاکی یگانه، برداشتن خرمن زندگیام، آماده ساختن گیاخاک عشقم. واگنر یا چایکوفسکی، شکسپیر یا رمبو… ورمییر یا دلاکروا… یک مرد چیزی نیست جز اسباب آمادهای برای دستان یک زن، و برای زنان، پیش از هر چیز، رنجها و رویاها هستند که مرد را شکل میدهند و از آن الگو میسازند، شکل میدهند این مادهی خام را که مرد نام دارد…
لویی آراگون، دیوانهی الزا
فهرست
تنها او، تنها او مالک آسمان است…. 73
در آغوشت نیمهی دیگر زندگیام را گذراندهام. 85
من اینجا با زبان پرندگان سخن میگویم.. 87
چه میگذرد پشت دیوارها در کوچه. 89
سیمایت آسمانِ پرستارهی من است…. 91
باران نمیبارد، باد آرام گرفته و شب عمیق و سرشار است…. 97
زیبایی رازآمیزت مرا بهگونهای که هستم، بار آورد. 99
ای باغ من با آب گوارا و سایهسارانش…. 101
میخواهم رازی عظیم را با تو در میان بگذارم. 107
عشق من، سخن مگو، بگذار این دو واژه در سکوت فرو افتند.. 110
اینک سی سال که من سایهای زیر پاهای تو هستم.. 117
تو مرا نگاه کردی با چشمانت تا انتهای افق تا برهوت… 127
همهی چیزهای تیره با من از درخشش تو سخن میگویند.. 129
عشقت که شباهت به خودت میبرد. 131
وقتی که همهی گفتارهای جهان را به تو هدیه کنم.. 134
هنگام که به زبان شعر سخن میگفتم.. 137
تو که سرخگلی، ای سرخگل شگفت در این موسم سال.. 149
برایت گلِ سرخ را خواهم آفرید.. 154
در صبحگاهی از این روزها که من بیشتر از تو میخوابم.. 160
همهی این شعرها که شبانه یکریز تکرار میشوند.. 163
ترانه میخوانم تا زمان را بگذرانم.. 175
تو مرا پیدا کردی مانند سنگریزهای که آن را در ساحل جمع کنند.. 178
به دنبال خود میکشم بسیاری ناکامیها و خطاها را 183
و زندگی چنان گذشت که گویی آذرخشی شیاری در آسمان افکَنْد.. 188
و داستان به خودی خود پایان میگیرد. 191
هنگام که شامگاه فرا میرسد و در را میچرخاند.. 205
قلبم میتپید همچون بادبانی در صدای تو. 207
از واژههای اندک دوست داشتن در رنجم.. 214
روزی روزگاری هنگام که پایان آغاز شد.. 221
روزی روزگاری ترکم کرده بودی… 224
ربع قرنی شاهد به خواب رفتنات بودم در محلهی واندوم. 227
دهقان پاریسی ترانه میخواند.. 233
مرثیهای برای روبر شیطان.. 249
من از تمام بزرگان عالم تأثیر گرفتهام. 317
دربارهی لویی آراگون و اشعارش به فارسی… 327
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.