گزیده ای از کتاب بابك
کتاب بابک خرمدین نوشتۀ جلال برگشاد
…از جمله این عصیانها و به شهادت تاریخ پردامنه ترین آنها برای خلافت [عباسی] که بیش از هر عارضه و قیام دیگر مایه دلمشغولی بغداد و سامره را فراهم آورد قیام ریشه دار خرمیان آزربایجان بود که تنها از آن روز که پرچم نهضت به دست بابک سپرده شد بیست و دو سال طول کشید..
در آغاز کتاب بابك می خوانیم
نوشتهاند قلمرو عباسى چنان وسعتى داشت كه وقتى آفتاب در كرانه غربى آن غروب مىكرد. در كرانه شرقيش سپيده مىدميد. در اين پهنه پهناور ملتهاى گوناگون و بىشمارى زندگى مىكردند كه غالبآ از ستم و تبعيض دستگاه خلافت عباسى به ستوه آمده بودند و هر فرصتى را كه تحول شرايط فراهم مىآورد، غنيمت مىشمردند و براى تحقق آرمانهاى آزاديخواهانه و استقلالطلبانه قيام مىكردند.
هرچند اين قيامها ابعادى گونهگون، كيفيتهايى دگرسان، هدفهايى ناهمگون داشت و زير پوششهاى متفاوت عقيدتى و فكرى و قومى بود، اما هرگز از استمرار و دوام آنها كاسته نمىشد و همواره آرامش دستگاه خلافت را برهم مىزد خواب خليفه بغداد را برمىآشفت. در اين ميان، طبعآ چنين نبود كه تمام اين جنبشها به پيروزى بينجامد، بسا اتفاق مىافتاد كه قيام در خون برپادارندگان خود غرق مىشد و به شكست مىانجاميد. البته گاه نيز پيروزىهاى نسبى، محدود، موقت و يا حتى پر دوام و ديرنده به دست مىآمد.
از جمله اين عصيانها، و به شهادت تاريخ پردامنهترين آنها، براى
خلافت، كه بيش از هر عارضه و قيام ديگر مايه دلمشغولى بغداد و سامره را فراهم آورد، قيام ريشهدار خرميان آذربايجان بود كه تنها از آن روز كه پرچم نهضت به دست بابك سپرده شد بيست و دو سال طول كشيد؛ بيست و دو سال ايستادن در برابر سيلهاى ويرانگر، بيست و دو سال نبرد با نيروهاى هارون و مأمون و معتصم، عمق قيام و ايمان و اراده استوار مردم را مىرساند.
مىدانيم كه دستگاه خلافت، خود آكنده از تعارض و دستخوش كشمكشهاى آشكار وتوطئههاى نهان بود. مشخصترين تظاهر اين كشمكشها، در دستهبندىهاى اشراف عرب و ايرانى نمود پيدا مىكرد؛ حادثه كشتار برمكيان و مسأله جانشينى هارون از پىآمدهاى بارز اين مخاصمات بوده است. اشراف ايرانى كه همواره خواب احياى شكوه دربار و نظام بهرهكشى ساسانى را مىديدند، مأمون را كه از مادرى ايرانى زاده شده بود چندان تقويت كردند كه سر امين، برادر صلبى خود را به دست يك سردار نژاده ايرانى از تن جدا كرد و خود بر اريكه خلافت نشست. گروههاى ديگرى از همين اشراف، بنا به خواستههاى برترىجويانه خود، امثال مازيار و افشين را به سرپيچى از فرامين خليفه تحريك و تشويق مىكردند تا از اوضاع آشفته بهرهمند شوند و از آب گلآلود ماهى بگيرند. باوجود اين هيچكدام از اين دستهبندىهاى اشرافى اعم از عرب و ايرانى، و وابسته به خلافت يا مخالف آن، به جنبشى كه در آذربايجان پا گرفته بود نهتنها روى خوش نشان نمىدادند بلكه براى سركوبى آن مستقيم و غيرمستقيم با عباسيان همدستى و همداستانى مىكردند. و اگر كسانى مانند «سهلبن سنباط» به ناگزير و ظاهرآ از آن هوادارى مىكرد، خنجر خيانت را در زير دامن مخفى نگاه مىداشت تا در فرصتى مناسب بر پيكرش فرو كند.
آذربايجان در اين دوران از هر سو دستخوش تجاوزهاى ويرانگر و طاقتفرسا بود. «خزرها» از شمال سرازير مىشدند. تاراج مىكردند، مىكشتند، برده مىگرفتند و به آتش مىكشيدند؛ امپراطوران «بيزانس» از غرب فشار مىآوردند و نيروهاى خلافت از جنوب و خاور يورش مىبردند. ترديدى نيست كه حاصل اين تاخت وتازهاى بىوقفه، خانهخرابى، داغدارى و ستوه همگانى بود، و در اين ميان دو راه بيش وجود نداشت: تسليم يا مقاومت. يا مىبايست زبونانه پيش شمشير دشمن سر فرود آورد يا شمشير بركشيد و گردن برافراشت. اما در اين سرزمين ميل غالب بر مقاومت بود و مردم در طلب يك قهرمان بودند، قهرمانى كه سايه شمشيرش مأمن بىپناهان و از پاى افتادگان باشد. و چنين قهرمانى در ده «بلالآباد از محال «ميمد» پا به دنياى پر از كين و ستم، پر از خون و شيون و شيهه نهاد. ستيزگر خردسال از روزى كه خود را شناخت طنين خشماهنگ كلام پدر را ــ كه پيام روزگار خويش نيز بود ــ در گوش جان خود شنيد «مردى كه شمشيرش زنگار بگيرد، مردهاى بيش نيست!»در چنين حال و هوايى بود كه بابك از آب و گل برآمد و باليد و در كوره رنج و كار و پيكار آبديده شد.
رمان شمشير آخته كه مترجمان نامآشناى بابك را براى آن برگزيدهاند داستان همين زايش و بالش قهرمانى است كه برخاست و افتاد. افتاد و برخاست، در كوره داغ مبارزه آبديده شد و سرانجام مرگى حماسهساز و رشكانگيز را پيشواز كرد و از پس خود صفحات بسيارى از تاريخ را به وطن خود و نام خود اختصاص داد.
جلال برگشاد كه پيش از اين رمان بر پشت بزآت را با الهام از زندگى دلاورانه «نبى» يكى ديگر از قهرمانان زادگاهش نوشته است، در رمان حاضر به نمايش زندگى حماسهبار و شگفت بابك پرداخته است. اين
رمان حاصل پژوهشهاى پردامنه و كار پيگير ده ساله (80ــ1970) او كه با مايه هنر آميخته و با نيروى تخيل رنگ و جلا يافته است. بابك به طوركلى براساس منابع و مآخذ تاريخى نوشته شده است و بيشتر چهرهها چون: جاويدان، ابوعمران، هارون، امين، مأمون، معتصم. ابونواس، جبراييل، زبيده خاتون، جعفر برمكى، خيزران، مسرور، الكندى، قرنفل، فنحاس، برومند، شبل، سهلبن سنباط، معاويه، عبداللّه، كلدانيه، افشين و… همه شخصيتهاى مسلم تاريخى هستند و رويدادها نيز در كل با اطلاعات تاريخى همخوانى دارد.
مترجمان
کتاب بابک خرمدین نوشتۀ جلال برگشاد ترجمه رحیم رییس دانا و رضا انزابی نژاد
کتاب بابک خرمدین نوشتۀ جلال برگشاد ترجمه رحیم رییس دانا و رضا انزابی نژاد
کتاب بابک خرمدین نوشتۀ جلال برگشاد ترجمه رحیم رییس دانا و رضا انزابی نژاد
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.