گزیده ای از کتاب عزادارن بیل
– مشدی حسن خیز برداشت؛ در حالی که دیوا وار دورِ طویله می دوید و شلنگ می انداخت. هرچند قدم کله اش را می زد به دیوار و نعره می کشید تا که رسید جلو کاهدان و ایستاد. چند لحظه سینه اش بالا و پایی رفت. بعد کله اش را برد توی کاهدان و دهانش را پر کرد از علوفه و آمد ایستاد روی چاه؛ همان جایی که اصلان کاه رویش ریخته بود. با صدایی که به زحمت از گلویش بیرون می آمد؛ گفت: ” مگه دُم نداشته باشم نمی تونم گاو باشم؟ مگه بی دُم قبولم نمی کنین؟ ها؟”
در آغاز کتاب عزاداران بیل می خوانیم
سخن ناشر
عليرضا اسپهبد كه يادش هماره سبز باد، از دوستداران و دوستان غلامحسين ساعدى بود و هميشه دلتنگ از پراكندگى چاپ و نشر آثار آن عزيز از دسترفته. باورش اين بود كه تمام آثار نويسندگانى همانند او بايد نزد يك ناشر و با قالب و هويت مشخص چاپ شود.
خود من نيز از دوستداران و ارادتمندان ساعدى بودم و در سالهاى جوانى خواننده پيگير آثارش و شيفته منش انسانىاش.
عليرضا اسپهبد در روزهاى بودنش باب گفتوگو را با دكتر علىاكبر ساعدى و همسرشان سركار خانم فيروزه جوادى گشود تا بتوانيم تمام آثار ساعدى را با يونيفرم و حروفنگارى همسان منتشر كنيم. اينك حقى بر گردن خود مىبينم كه ضمن يادى از اسپهبد عزيز و ياد خوش روزگار رفته كه مشامم را تازه مىكند از بازماندگان غلامحسين ساعدى، سپاس ويژه داشته باشم كه زمينه را براى انتشار كليه آثار آن بزرگ در مؤسسه انتشارات نگاه هموار كردند.
مؤسسه انتشارات نگاه
عليرضا رئيسدانايى
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.