گزیده ای از کتاب آشفته حالان بیدار بخت
آخرش خسته می شن و خیال می کنن من مرده م. بعد همه جمع می شن و واسه من گریه و زاری می کنن و ختم می گیرن.
در آغاز کتاب آشفته حالان بیداربخت می خوانیم
علیرضا اسپهبد که یادش هماره سبز باد، از دوستداران و دوستان غلامحسین ساعدی بود و همیشه دلتنگ از پراکندگی چاپ و نشر آثار آن عزیز از دسترفته. باورش این بود که تمام آثار نویسندگانی همانند او باید نزد یک ناشر و با قالب و هویت مشخص چاپ شود. خود من نیز از دوستداران و ارادتمندان ساعدی بودم و در سالهای جوانی خوانندۀ پیگیر آثارش و شیفتۀ منش انسانیاش علیرضا اسپهبد در روزهای بودنش باب گفتوگو را با دکتر علیاکبر ساعدی و همسرشان سرکار خانم فیروزه جوادی گشود تا بتوانیم تمام آثار ساعدی را با یونیفرم وحروفنگاری همسان منتشر کنیم. اینک حقی به گردن خود میبینم که ضمن یادی از اسپهبد عزیز و یاد خوش روزگار رفته که مشامم را تازه میکند از بازماندگان غلامحسین ساعدی، سپاس ویژه داشته باشم که زمینه را برای انتشار کلیۀ آثار آن بزرگ در مؤسسۀ انتشارات نگاه هموار کردند.
مؤسسۀ انتشارات نگاه
علیرضا رئیسدانایی
مجموعه داستان
اسکندر و سمندر در گردباد 9
شنبه شروع شد ……….. 39
بازی تمام شد ……….. 89
خانه باید تمیز باشد … 127
آشفتهحالان بیداربخت …. 159
صداخونه …………… 177
پادگان خاکستری …….. 187
میهمانی …………… 197
ای وای، توهم! ……… 217
واگن سیاه …………. 251
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.