گزیده ای از کتاب این کشتی پر اسرار
كشتى هم اسرارى به زبان پارسى حمل مىكند
به زبان پارسى
اسرارى به زبان پارسى…
در آغاز کتاب این کشتی پر اسرار می خوانیم:
از نخست بوده 11
اى كلمه 13
كه تنها باشم 15
به عهدهى من است 17
مشروط است 19
نام از تو 21
غروبانه 1- (جوجههاى زرد و سفيد غروبا قرمز مىشوند) 23
غروبانه 2- (مادر غروبا مىآيد لب دريا) 24
غروبانه 3- (غروب / فكرهاى زيادىْ آدم به سرش مىزند) 25
غروبانه 4- (غروب / آدم فكر مىكند روزى پير مىشود) 26
غروبانه 5- (غروب وقت مردن نيست) 27
غروبانه 6- (غروب / هستهى هلو مىشود گُلِ سرخ) 28
غروبانه 7- (آدماى رنگپريده) 29
غروبانه 8- (آدم يك قايق داشته باشد) 30
غروبانه 9- (قبرهاى تازه) 31
غروبانه 10- (از آدم قايم مىكند چيزهايى را) 32
غروبانه 11- (كلاغها غروبْگيرم كردهاند) 33
كدام حقيقت؟ 34
ارتقاء 36
فكر كردن دارد 38
ويرايش جديد 40
استغناء 43
مجنونك 1- (در تيمارستان تفنگى به دستم دادند) 45
مجنونك 2- (از خواب / از تختخواب زدم بيرون) 46
مجنونك 3- (از سرنگ كه بيرون زدم) 47
خانهى عجيب 48
در مايهى دشتى 1- (كشتهشدگان هنوز خبر هولناك را نشنيدهاند) 50
در مايهى دشتى 2- (به فكر كمالاتم) 53
در مايهى دشتى 3- (سراغ خودش را گرفت) 55
پژواك 57
زندگى از نو 60
رضايت 62
از عجايب 64
آرامش كامل 66
تا آنجا كه بشود 67
به نقطهى صفر 69
ايجاد وحشت 71
معما نبود 73
و در آغاز 75
آنقدرها كه نه 77
تراژدى 79
تعبير دارد 81
اختلال هوا 83
حراج 85
كشتى را با آواز سرخپوستى به آب مىاندازيم 87
اصرار از من بود 88
قطره 1- (كه به جاودانگى برسد ـــ) 90
قطره 2- (به چيزى تشبيهاش نكن) 91
قطره 3- (درست به دامن من مىافتد از درخت) 92
قطره 4- (خودش را رقيب زليخا مىداند) 93
قطره 5- (ديد / دست نزد) 94
اين قصه 95
اين دايرهها 96
ديگرىها 98
نامريىست 100
براى بعد 102
زنگ تفريح 104
بىاجازه؟ نه! 106
پروسهى توليد كاغذ 108
و اين پروسه 110
قطره 6- (نيزار را به آتش كشيده) 112
قطره 7- (رگبارىْ كه نبارى) 113
قطره 8- (بودنت آنجاست) 114
قطره 9- (به گم شدن) 115
قطره 10- (تشنگىاش را) 116
قطره 11- (غريبهاى) 117
قطره 12- (به پرندهى رنجورى تبديل شد) 118
قطره 13- (هوش و حواس جمعى داشت) 119
قطره 14- (نذر چند نفر كرده) 120
قطره 15- (از شاپرك هم نمىگذرد) 121
محو است 122
فكرش را بكنيد 124
هاى هايزنبرگ! 126
نتيجه؟ 128
عاقل باش! 130
روى ديگرِ سكه 132
آدمِ نازك 134
ناهميشگى 136
بعضى وقتهاى اينطورىست 138
اين فاصلهها 140
اينها رباعىاند نازنين!
1- (هنگام وداع) 145
2- (شالى از خون) 146
3- (هر دم گُلِ سرخ و آتشين مىرويد) 147
4- (گيسو در خون و آن قد و بالا در خون) 148
5- (باران تا كى به خاك او مىبارى؟) 149
6- (از كوزهى خون) 150
7- (فانوس به كف داشت) 151
8- (باران آمد) 152
9- (باران آمد) 153
10- (يارم گُلِ سرخ و) 154
11- (با ما سخن از بهار مىگفت) 155
12- (ما را و) 156
13- (دريا! دريا!) 157
14- (بر تربت لالهها) 158
15- (مىآمد ساده) 159
پستمدرنيسمِ دردسرساز 161
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.