تبهکار

ژرژ سیمنون
هما طهماسب

ژرژ سیمنون در کتاب تبهکار، حکایت سفرهای مردی به نام کوپروس به آمستردام و نقشه‌ای که در سفر آخرش در سر دارد را روایت می‌کند.

دکتر کوپروس اهل سینک از ایالت فرزلاند اولین سه‌سنبه هر ماه به آمستردام سفر می‌کند. در سفر ماه ژانویه اتفاقی متفاوت از دیگر سفر‌ها برایش رقم می‌خورد زیرا قصد دارد نقشه‌ای را که در سر دارد عملی کند.

او به رستورانی رفته و نهار می‌خورد، برای تماشای فیلم به سینما می‌رود و باقی کار‌های معمول سفر را انجام می‌دهد اما تمام مدت در این فکر است که چگونه می‌تواند نقشه خود را عملی کند. مقصد بعدی‌ او کشتی‌ای است تا با آن به سینک بازگردد اما قبل بازگشت به یک مغازه اسلحه ‌فروشی می‌رود، یک تپانچه می‌خرد.

 

 

50,000 تومان170,000 تومان

شناسه محصول: Rah14030424-3-1 دسته:

جزئیات کتاب

پدیدآورندگان

ژرژ سیمنون, هما طهماسب

موضوع

رمان خارجی

سفارش از طریق

چاپ سفارشی, فروشگاه

کتاب «تبهکار» نوشتۀ ژرژ سیمنون ترجمۀ هما طهماسب

 

گزیده‌ای از متن کتاب

با این درآمد چاقو را به دست آورد. فقط بایستى آن را مخفى نگه دارد و الا کسى اگر مى‌دیدش پرس‌ و جو شروع مى‌شد. بنابراین چاقو را مى‌توانست مخفیانه باز کند. اوایل مى‌رفت توى مستراح و در را از تو قفل مى‌کرد تا چاقو را از جیب‌اش درآورد و نگاه کند. حالا فکر کردن به آن هیچ دلیلى نداشت.

ولى کارهاى دیگرش هم بى‌دلیل بود. قدم زدن‌اش، تک‌ و تنها توى خیابان‌هاى آمستردام، خوابیدن‌اش تو هتل ریتز، و فردا سوار شدن‌اش به ترن و در آنکوئیزن به کشتى و دوباره به ترن، همه بى‌دلیل بود! در بازگشت به سنیک دوباره به مردى که بلیت‌اش را خواهد گرفت، خیره مى‌شود… بدون این‌که چیزى بر آن چه مى‌دانست اضافه شده باشد!

گرداگرد او شهر بود و کشورى و دنیایى، و در تمام این دنیا فقط گوشه‌اى از آن او بود، یک صندلى راحت کنار یک بخارى آجرى با چفت و بندها، اسباب و لوازم برنزى، و نور قرمز رنگى که روى میز ناهارخورى مى‌تابید، و کلفتى که اهمیت نمى‌داد که…

کار طبابت‌اش روز به روز کسادتر مى‌شد. یک روز ساعتى تمام توى مطب‌اش نشسته بود تا بیمارى مراجعه کند. بنابراین چرا توقیف‌اش نمى‌کردند؟ اگر واقعا به این فکر بودند چرا حرف‌شان را نمى‌زدند؟

برگشت به ریتز، اما دوباره آن‌جا را ترک کرد. به قدم زدن پرداخت. نه براى این‌که دل‌اش مى‌خواست. راست‌اش این بود که به هیچ کارى راغب نبود. فکر کرده بود که محیط شهر بزرگ به حال‌اش مفید خواهد بود، اما آن‌جا هم ناراحت بود. اگر یک ترن شب رو بود راه مى‌افتاد و صبح سر زده وارد آشپزخانه مى‌شد و بیتژه هرزه و نل را متعجب مى‌کرد.

انتسارات نگاه

کتاب «تبهکار» نوشتۀ ژرژ سیمنون ترجمۀ هما طهماسب

انتسارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تبهکار”