کتاب « شاهزاده و گدا » نوشته مارک تواین ترجمه مریم رییس دانا
در ابتدای کتاب شاهزاده و گدا می خوانیم:
(۱)
تولد شاهزاده و گدا
در شهر قدیمی لندن، روزی خاص از فصل پاییز، در ربع دوم قرن شانزدهم، خانوادۀ فقیر کانتی صاحب پسربچهای شد که تولدش آنها را چندان خوشحال نکرد. درست همان روز، نوزاد انگلیسی دیگری در خانوادۀ ثروتمندی به نام تیودُر چشم به این دنیا گشود که پدر و مادرش بیصبرانه منتظر آمدنش بودند. همۀ مردم انگلستان نیز این کودک را میخواستند و برای تولدش روزشماری میکردند و آرزویش را داشتند. به درگاه خداوند برایش دعا میکردند؛ طوری که وقتی متولد شد، کم مانده بود از شدت خوشحالی دیوانه شوند. مردمانی که با هم آشنا نبودند، یکدیگر را در آغوش میگرفتند، میبوسیدند و فریاد شادیشان به هوا بود. همۀ مردم در هر جایگاه و مقامی، چه پولدار چه فقیر، کار خود را تعطیل کردند. چندین و چند شبانهروز جشن گرفتند، رقصیدند و آواز خواندند؛ همه در صلح و صفا بودند. لندن در آن روزها قشنگ و تماشایی شده بود، با پرچمهای رنگارنگ آویزان از ایوانها یا فراز بام خانهها، و همینطور گروههای رقص و نمایش که در مراسم باشکوهی رژه میرفتند. شبها هم نیز لندن منظرهای بس جذاب داشت، آتشبازیهای شگفتانگیز از این گوشه تا آن گوشۀ شهر و مردمی که پرشور و بانشاط، دستافشان و پایکوبان جشن برپا کرده بودند. سراسر انگلستان همه از یک چیز حرف میزدند: تولد نوزاد، ادوارد تیودُر، شاهزادۀ ویلز[1] که میان ملحفههایی از ابریشم و اطلس در خواب ناز غنوده بود و بیخیال از اینهمه هیاهوی شهر، داشت قُلُپقُلُپ شیرش را میخورد و هیچ برایش مهم نبود کسانی که از او مراقبت میکنند، صاحب مقام لرد و لیدی درباریاند؛ اما آن یکی نوزاد، یعنی تام کانتی، میان مشتی پارچۀ ژنده و مندرس بود و جز خانوادۀ فقیرش کسی دربارۀ او حرفی نمیزد. البته آنها هم از بودنش خوشحال نبودند.
(۲)
کودکی تام
چند سالی گذشت.
در آن روز و روزگار، قدمت شهر لندن به هزاروپانصد سال میرسید و یکی از شهرهای مهم و بزرگ جهان به شمار میرفت. لندن آن زمان، صدهزار سکنه داشت؛ بعضی حتی جمعیت را تا دوبرابر این رقم هم حدس میزنند. خیابانها و کوچهها بسیار باریک، کثیف و ناصاف بودند، بهخصوص نزدیک پل لندن، و محلهای که تام کانتی در آن زندگی میکرد. خانهها همه چوبی بود، طبقۀ دوم پهنتر از طبقۀ اول، و طبقۀ سوم از هر دو آنها پهنتر، گویی از دو سوی عمارت دو بال بیرون زده بود. ساختمانها هرچه بالاتر میرفتند، به پهنایشان اضافه میشد. اسکلت ساختمان از تیرهای چوبی سختی بود که به شکل ضربدر به هم متصل و با مصالحی مانند گچ محکم شده بود. چوبها به سلیقۀ صاحبخانه رنگهای قرمز، آبی یا سیاه داشتند. این رنگآمیزی به روبنای خانهها منظرۀ زیبایی میداد. پنجرهها کوچک بودند، با شیشههایی به شکل لوزی تراشخورده که مانند در روی لولا به بیرون باز میشدند.
خانهای که پدر تام در آن زندگی میکرد، در محلۀ کوچک کثیفی بود به نام اُفال کورت[2] در کوچۀ پودینگ و شوربختانه بهجز خانوادۀ تام کانتی تعداد زیاد دیگری از خانوادههای فقیر لندن در آن ساختمان و خرماچپان کنار هم زندگی میکردند. خانوادۀ تام کانتی ساکن اتاقی در طبقۀ سوم بودند. پدر و مادر تام در گوشهای از اتاق چیزی شبیه رختخواب داشتند، اما تام، مادربزرگ و دو خواهرش بت و نن همین را هم نداشتند، در عوض سراسر کف اتاق از آنِ آنان بود و هرجا که دلشان میخواست، میخوابیدند. رختخوابشان چیزی نبود جز بقایای یکی دو پتوی کثیفِ مندرس، و چند تکه حصیرِ ژندهپاره. البته نمیشد اسم رختخواب رویش گذاشت، روزها با بی نظمی و لگدی به گوشهای پرتش میکردند، و شبها هم جای خوابشان میشد.
بت و نن دوقلوهای پانزدهسالۀ خیلی خوشقلبی بودند، ولی بسیار عامی و بیسواد و با لباسهای کثیف و پاره. مادرشان هم شبیه آنها بود. اما پدر و مادربزرگ، آدمهای شرورِ شیطانصفتی بودند که هرگاه فرصتی دست میداد، تا خرخره مینوشیدند و مست که میشدند، میافتادند به جان هم یا هرکسی که دم دستشان بود. مدام یا نفرین میکردند یا فحش میدادند، چه مست بودند، چه نبودند. جان کانتی دزد بود و مادرش گدایی میکرد. آنها سعی کردند تا بچهها راهورسم گدایی را یاد بگیرند، اما هرچه کردند، موفق نشدند از بچهها دزد بسازند.
[1]. تیودُر نام یک خانوادۀ سلطنتی بین سالهای ۱۴۸۵ تا ۱۶۰۳ در انگلستان است. ادوارد تیودُر (۱۵۳۷-۱۵۵۳)، همان شاه ادوارد ششم، پسر هنری هشتم بود و گرچه اینجا بهعنوان شاهزادۀ ویلز معرفی شده است، اما هرگز به شکل رسمی این عنوان را نگرفت. جنس ذکور در دربار انگلستان با عنوان زاده نمیشوند، بلکه لقب و مقام در آخرین سالهای نوجوانی به آنها اعطا میشود. (رابرت تاین)
[2]. Offal: حفرهها و اندامهای داخلی حیوان ذبحشده است، و pudding، در این جمله به زبان کوچه در دورۀ باستان همان اُفال معنی میدهد. نویسنده در واقع به نوعی با کلمات بازی و طنازی میکند. (رابرت تاین)
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.