کتاب “تداعی آزاد” نوشتۀ کریستوفر بولاس ترجمه ویانا محرم زاده
گزیده ای از کتاب “تداعی آزاد”
در قطار هستید
در قطار هستید و مجذوب مناظری که تندوتند از نظر میگریزند؛ قطار فرودگاهی را رد میکند، از کانالی عبور میکند، از میان مرغزاری میگذرد، از تپهای طولانی و کمارتفاع، آراسته به ردیفی درخت مو، بالا میرود، در درهای تا خرخره پر از شهرکهای صنعتی سرازیر میشود، در مسیری به طرف جنگلهای تاریک میپیچد و بالأخره به حومۀ شهر کوچکی میرسد که باید آنجا پیاده شوید.
هر مکان مجموعهای تداعی را به ذهن متبادر میکند.
فرودگاه برای شما یادآورِ تابستان پیش رو و تعطیلاتِ خارج از کشور است، یادآور هواپیمایی که برای اولین بار شما را به این قسمتِ جهان آورده، توسعۀ بیرویۀ فرودگاهها، تصویر مدلهای جدید هواپیماها روی تابلوهایی که ایدههای تازۀ طراحان را به نمایش میگذارند، غریب بودنِ خودِ پرواز و افکارِ نصفهونیمۀ بیشماری که نه کاملاً اما بفهمینفهمی به ضمیر آگاهتان وارد شدهاند.
حین عبور از کانال به آرزوی دیرینۀ سفری با قایق در کانال فکر میکنید که بر بخش بالقوه باقیماندۀ زندگی دلالت میکند، به کانال اریکِ[1] آمریکا، تصنیفها و فرهنگ عامۀ آن منطقه، به خانۀ قبلی پدر و مادرِ همسرتان که کنارِ کانالی کوچک بود و نیز شاید به دندانپزشک و عمل روتکانال[2] (عصبکشی).
و همین ماجرا دربارۀ دیگر «ابژه«هایی که در این سفر مشاهده کردهاید نیز صدق میکند.
فروید از سفرِ قطار در حکم مدلی برای نظریۀ تداعی آزاد[3] استفاده میکرد: «طوری عمل کنید که انگار مسافرید و کنار پنجرۀ واگن قطاری نشستهاید و مناظر گذرای بیرون را برای کسی دیگر در داخل واگن توصیف میکنید».[[1]]
از یک نظر، کار فروید بذل توجه به این نکته بود که وقتی بدون تمرکز بر چیزِ خاصی فکر میکنیم، یعنی در زنجیرۀ بیپایان تداعیها از فکری به فکری دیگر میپریم، چطور به افکارمان شکل میدهیم، از راههای گوناگون به آنها پروبال میدهیم و علائق مختلف ناآگاهمان را برملا میکنیم.
برای مثال، هنگام انتخابِ مجموعهای تداعی برای کانال، بعد از اینکه محل خانۀ قبلی قوموخویش سببی فلان کس را شرح دادم، به عمل روت کانال روی دندانش رسیدم: رشتهای از افکار که بیش از این ادامه نخواهم داد فرضاً اگر پیشتر بروم هیچ بعید نیست حین تداعی آزاد، داستانِ پیچیدهتری افشا شود، داستانی نه بین خطوط، بلکه در زنجیرۀ افکار و تصوراتِ درون خطوط.
روانکاوی روی «سفر» روزانهای تمرکز میکند که همۀ ما تحت تأثیر امیال، نیازها، خاطرات و زندگی عاطفیمان در آن مسافریم.
قطارهای فکر
روش تداعی آزاد برای آشکار کردن «قطار فکر» طراحی شده بود. انسان صرفاً در یک گفتوگوی آزاد، خط فکریِ خاصِ __ یک خط فکری دیگر[[2]] __ متصل به منطقی پنهانی را فاش میکند که افکار ظاهراً نامربوط را به هم ربط می دهد.
حال بخشی ساده از افکارِ روزانه: مثلاً، شاید من در مسیرم به سمت محل کار به صورتحسابی فکر کنم که باید همان روز بعدازظهر، وقتی در دفتر هستم، پرداخت شود و بعد به بارندگی فکر کنم و بمانم که آیا آفتاب امروز درمیآید یا نه، بعد به فکر کتابِ یکی از دوستانم بیفتم که بهتازگی منتشر شده و هنوز نخواندهام، و حس کنم باید قبل از قرارِ شامِ هفتۀ بعدمان بخوانمش؛ بعد شاید با دیدن بچههایی که جلوِ مدرسهای، در همان حوالی پیاده میشوند از روزهای قدیمِ مدرسه هم یادی کنم؛ به این فکر کنم که یک بچه چقدر میتواند نگرانِ سر وقت رسیدن به مدرسه باشد. بعد، با دیدنِ پروازِ چند گنجشک، به یاد بهار بیفتم و از ذهنم بگذرد که آیا در حال لانهسازیاند یا نه؛ و بعد به کلمۀ « اندوخته»[4] فکر کنم. در اینجا ممکن است مختصراً شاهد چنین زنجیری باشیم: صورتحساب، باران، کتابِ یکی از دوستان، بچههایی که به مدرسه رسیدهاند، سر وقت به مدرسه رفتن، لانهسازی پرندگان و «اندوخته».
این افکار چه ارتباطی با هم دارند؟ همینطور اللـهبختکیاند یا قطارِ فکر قابلتشخیص است؟
صورتحسابی دارم که باید پرداخت شود و به خودم یادآوری میکنم همان روز بعداً پرداختش کنم. این باری بر ذهن من است که احتمالاً به هوای بارانی ارتباط دارد، هوایی که خودش نیز سنگین است: کِی آفتاب میتابد؟ به عبارتی دیگر، کِی از بارِ سنگین مسئولیتهایم خلاص میشوم؟
بیایید به همین فکر کنیم؛ ظاهراً ضمیر ناآگاهم میگوید تو مسئولیتِ دیگری هم داری: باید کتابِ دوستت را قبل از میهمانی شام بخوانی. نظارۀ بچههایی که به مدرسه میروند ره به ایدۀ وقتشناس بودن میبرد: اضطراب دیر رسیدن احتمالاً ناشی از اضطرابم دربارۀ دیر پرداخت کردن صورتحساب است. ضمناً با «کاربرد» بینش بچهها برای تحدید این اضطراب، احتمالاً به این فکر پناه میبرم: بچهای مثل من که دیگر لازم نیست صورتحساب پرداخت کند. منظرۀ پرندگان؛ اینکه من در جایگاه پرندهای والد دارم برای آنها لانه میسازم شاید نیاز بچه به مراقبت را تشدید کند، ولی کلمۀ «اندوخته» احتمالاً یک جور فکر کردن در باب بانک و پسانداز پول است: ساختن آینده؛ امید به اینکه مسئولیتهای خود در جایگاه والد را بهدرستی انجام دهم.
[1]. Erie Canal
[2]. root canal
[3]. free association
[4].nest eggs؛ نویسنده بین کلمۀ nest (لانه) و nest eggs(تخمهای موجود در لانۀ پرندگان) ارتباط برقرار کرده که دومی در زبان انگلیسی به معنای «اندوخته» یا «پسانداز» است و از همین رو با نگرانی اولیۀ نویسنده دربارۀ پرداخت صورتحساب ارتباط دارد.
[1]. Freud, S., 1913.‘‘On beginning the treatment’’, Standard Edition of the Complete Psychological Worksof Sigmund Freud XII. London: Hogarth Press, p. 135.
[2]. ایدۀ لکان مبنی بر اینکه ضمیر ناآگاه همچون غیر عمل میکند __ غیری در درون خود __ بیش از همه در تفکر تداعی آزاد مشهود است. یکی از عمدهترین خدمات روانکاوی تمرکز مؤکدش بر کلام مراجع در جلسه بوده است.
کتاب “تداعی آزاد” نوشتۀ کریستوفر بولاس ترجمه ویانا محرم زاده
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.