خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی

مری ترامپ

محمد خجسته

کتاب خیلی زیاد اما همیشه ناکافی، اثر مری ترامپ با رویکردی روانشناختی به تحلیل ریشه‌های کودک و خانوادگی خانوادۀ ترامپ می‌پردازد. مری ترامپ برادر زادۀ دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا را جامعه ستیز و دچار ناهنجاری‌های متعدد معرفی می‌کند. بدین ترتیب که جو خانوادگی و مناسبات والدین با کودکان را از نوع بیمارگونه معرفی می‌کند و تمام رفتارهای فرزندان را مبتنی بر رابطۀ سخت و نامهربانانۀ پدر معرفی می‌کند. تشنج در مناسبات خانوادگی خود را در همۀ کردارهای فرزندان، از جمله دونالد ترامپ، متجلی می‌کند. ترامپ زاده ی خانواده‌ای است که مناسبات میان اعضای آن نه بر حسب عشق که بر حسب برنده و بازنده استوار است. نطفۀ هر هیولایی در کودکی ریشه دارد.

165,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

محمد خجسته, مری ترامپ

نوبت چاپ

دوم

شابک

‏‫‬‭978-622-267063-4‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

تعداد صفحه

280

سال چاپ

1399

وزن

500

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

گزیده ای از متن کتاب

کتاب خیلی زیاد اما همیشه ناکافی نوشتۀ مری ترامپ ترجمۀ محمد خجسته

یادداشت نویسنده

بخش اعظم این کتاب از حافظۀ من ناشی می‌شود. در خصوص رویدادهایی که در آنها حضور نداشتم، به گفت‌و‌گوها و مصاحبه‌ها با اعضای خانواده‌ام، دوستان خانوادگی، همسایگان و بستگان استناد می‌کنم که بسیاری از آنها ضبط شده‌اند. بعضی گفت‌و‌گوها را با توجه به آنچه شخصاً به خاطر می‌آورم و آنچه دیگران برایم بازگو کرده‌اند بازسازی کرده‌ام. در هر گفت‌و‌گویی قصد من این بوده است که مفهوم را مجدداً خلق کنم و نقل قول‌ها را عیناً بیان نکنم. من همچنین به اسناد و مدارک، صورتحساب‌های بانکی، اظهارنامه‌های مالیاتی، دفاتر خصوصی، مدارک خانوادگی، مکاتبات، ایمیل‌ها، پیغام‌ها، عکس‌ها و مدارک دیگر استناد کرده‌ام.

در رابطه با سوابق عمومی، به نیویورک تایمز، به‌ویژه مقالۀ تحقیقی دیوید بارستاو، سیوزان کریگ و رأس بیوتنیر، که در ۲ اکتبر ۲۰۱۸ منتشر شد و به واشنگتن پست، ونیتی‌فیر، پولیتیکو، وبسایت موزه ترنس ورلد ایرلاینز و کتاب قدرت تفکر مثبت، اثر نورمن وینسنت پیل استناد کرده‌ام. در رابطه با پیش زمینه استیپل‌چیس پارک، از وبسایت پروژه تاریخی جزیره کُنی، انتشارات بروکلین و مقاله دانا شولز در وبسایت 6sqft.com در تاریخ ۱۴ مه ۲۰۱۸ تشکر می‌کنم. در رابطه با دیدگاه‌های ترامپ در «مرد اپیزودیک» از دان پ. مک‌آدامز تشکر می‌کنم. در خصوص اطلاعات خانوادگی درباره کسب و کارهای خانوادگی ترامپ و جرائم مورد ادعا، از گزارش مرحوم وین بارت، دیوید کورن، مایکل دی آنتونیو، دیوید کی جانستون، تیم اوبراین، چارلز پی پیرس و آدام سرور تشکر می‌کنم. همچنین مراتب قدردانی خود از گوندا بلر، و مایکل‌هانیش و مارک فیشر را اعلام می‌کنم، اما پدر من در زمان مرگ، چهل و دو سال داشت، نه چهل و سه سال.

 

پیشگفتار

همیشه اسمم را دوست می‌داشتم. در دوران کودکی‌ام در دهۀ هفتاد، همه در کمپ قایقرانی مرا ترامپ صدا می‌کردند که به نوعی باعث غرور و افتخار من می‌شد، نه به این دلیل که این اسم به قدرت، املاک و مستغلات پیوند خورده بود (در آن زمان خانوادۀ من خارج از برولکین و کوئینز هیچ شهرتی نداشتند)، بلکه از آهنگ این اسم خوشم می‌آمد، یک دختر شش سالۀ سرسخت که از هیچ چیزی نمی‌ترسید اما در دهۀ هشتاد که در مدرسۀ عالی درس می‌خواندم و عمو دونالد من شروع به برندسازی ساختمان‌های خود در منهتن کرد، احساسم دربارۀ اسمم کمی پیچیده‌تر شد.

سی سال بعد، در ۴ آوریل ۲۰۱۷، در یکی از قطارهای شرکت امترک به واشنگتن دی‌سی می‌رفتم تا در مهمانی شام خانوادگی در کاخ سفید شرکت کنم. ده روز قبل‌تر، در ایمیلی از من برای شرکت در جشن تولد هشتاد سالگی عمه مِریَن و هفتادوپنج سالگی الیزابت شرکت کنم. دونالد، برادر کوچک‌تر آنها از ماه ژانویه در دفتر بیضی در کاخ سفید مستقر شده بود.

پس از اینکه به ایستگاه یونیون استیشن با آن سقف‌های گنبدی‌شکل و کف مرمر سیاه و سفید رسیدم از جلوی فروشنده‌ای، که یک سه‌پایه را برای فروش گذاشته بود عبور کردم، اسم من در یک دایرۀ قرمز با یک خط ممیز قرمز که از میان آن رد شده بود به چشم می‌خورد، «ترامپ را اخراج کنید»، «ترامپ احمق» و «ترامپ جادوگر است». عینک دودی‌ام را زدم و سرعتم را بیشتر کردم.

یک تاکسی به مقصد هتل بین‌المللی ترامپ گرفتم که خانواده‌ام برای یک شب در آنجا اقامت داشت. بعد از پذیرش، از تالار اصلی گذشتم و به سقف شیشه‌ای و آسمان آبی پشت آن نگاه کردم. لوسترهای کریستال سه‌طبقه که در وسط تیرآهن‌های بهم پیوسته در بالای سقف آویزان شده بودند، نور ملایمی را پخش می‌کردند. در یک طرف، صندلی‌های راحتی، کاناپه‌ها و نیمکت‌های آبی درباری (آبی کمرنگ مایل به سبز عاجی) در گروه‌های کوچک قرار گرفته بودند؛ و در طرف دیگر، میزها و صندلی‌ها دور یک بار بزرگ قرار داشتند که قرار بود بعداً برادرم را آنجا ملاقات کنم. انتظار داشتم هتل معمولی باشد، که نبود.

اتاقم بسیار باسلیقه چیده شده بود، اما اسمم همه جای آن و روی همه چیز حک شده بود، شامپوی ترامپ، نرم‌کنندۀ ترامپ، دمپایی‌های ترامپ، کلاه حمام ترامپ، واکس کفش ترامپ، جعبۀ خیاطی ترامپ، و حولۀ حمام ترامپ. در یخچال را باز کردم و یک بطری شراب سفید ترامپ برداشتم و آن را در گلوی ترامپ خود ریختم تا از جریان خون ترامپ من رد شده و مرکز لذت مغز ترامپ من را تحریک کند.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب خیلی زیاد اما همیشه ناکافی نوشتۀ مری ترامپ ترجمۀ محمد خجسته

کتاب خیلی زیاد اما همیشه ناکافی نوشتۀ مری ترامپ ترجمۀ محمد خجسته

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی”