گزیده ای از متن کتاب
مجموعه داستان دختر شایستۀ شهرمون نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه
فهرست
همۀ صاحبخانهها بد نیستند.. 69
به زور جلوی خودم را گرفتم.. 93
دامن شکلاتی و رژ لب اروپایی.. 137
چطور شد دایی «ولی» خندید….. 164
مردان شیکپوش دنیا مشتری ما هستند… 188
زرنگیهای من
مهمانی سر میرسد و بین صحبتهایش تکمضرابی میزند که:
– راستی ببینم شما شکر که دارین؟
– …مثل اینکه داشته باشیم، چون دیروز پریروز، بروبچهها یک کیلو خریده بودند…
مهمان با خنده:
– نکنه دیوانه شدی؟ یک کیلو شکر چیه؟ شما باید یه عدل شکر بخرید و ذخیره کنین و الا مدتی بعد پشیمون میشین، چون که تا چند وقت دیگه تو بازار شکر گیر نمیاد. کاملاً متوجه عرضم شدین چند کیلو چیه؟ چند گونی بخرید!…
با آشنایی دیگه برخورد میکنیم. اولین سؤالی که میکند این است:
– تو منزل نفت دارین؟ یعنی منظورم اینه نفت کافی خریدین؟
– بله…که داریم، چلیک نفتمون پره…
– یک چلیک چی هست؟ هر چه زودتر پانزده چلیک دیگه هم بخرین و بذارین تو انبار.
با یکی دیگه از دوستان برخورد میکنیم، اما از ما میپرسند:
– چایی دارین؟
– داریم…دو روز پیش یک بسته چایی خریدیم.
_ چند بسته بخرین و بذارین یک گوشهای بمونه وگرنه دیر میشه و یک مثقال چایی گیرتون نمیاد.
با رفیق شفیقی درد دل میکنیم، بهمون سفارش دوستانهای میکنه:
– تا دیر نشده ده دوازده تا گونی لوبیا خریداری کنین و بذارین تو خونه که چند روز دیگه لوبیا گیر نمیاد.
همسایهای سراغ همسایهشو میگیره و میپرسه:
– خونۀ شما صابون پیدا میشه؟
و او جواب میده: «ا…ا.ی چند تا قالب داریم.»
– عجب، مثل اینکه شما از دنیا بیخبرید…مردم دوره افتادن صابون جمع میکنن.
همسایۀ دیگری از اسراری پرده برمیدارد و سفارش میکند که این سرّ را برای کسی فاش نکنید.
– همین روزهاست که روغن زیتون قیمت سرسامآوری پیدا میکنه. تا کسی از این موضوع باخبر نشده مقدار زیادی روغن زیتون بخرین و انبار کنین.
اگه آدم بخواد به حرف دوست و آشنا گوش بده کارش به کلی فلج خواهد شد، برای ذخیره و انبار کردن آذوقه باید یک کاروانسرا اجاره بکنیم، از طرفی دیگه ما از این پولها نداریم و راه و روش خودمان را عوض نمیکنیم.
ما با نیم کیلو روغن و چند قالب صابون، یکی دو کیلو برنج، یک بسته چایی و یک کیلو شکر قانع هستیم.
واسه داشتن همین نعمتها شکرگزاریم. وای به حال و روز آن بدبختهایی که از بیم آنکه مبادا فلان چیز گران بشه آنها را انبار میکنند. برای این منظور باید جاهای وسیعی داشته باشند و مجبورند که ساختمانها، ویلاها و چند دستگاه ماشین، باغها و باغچهها و مزارعی خریداری کرده و احتکار کنند، کارشان به جایی میرسد که نمیدانند چه خاکی سر خودشان بریزند.
مجموعه داستان دختر شایستۀ شهرمون نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.