کتاب «روانشناسی توتالیتاریسم» نوشته ماتیاس دسمت، روانشناس بالینی برجسته و استاد دانشگاه گنت بلژیک، اثری است که در سال ۲۰۲۲ منتشر شد و به سرعت توجه جهانی را به خود جلب کرد. این کتاب، که دسمت آن را پاسخی به سؤالات گستردهای درباره تغییرات سیارۀ ما و بحرانهای جاری جهان میداند، به تحلیل ریشههای روانشناختی توتالیتاریسم میپردازد و مفهوم «شکلگیری توده» را به عنوان پدیدهای کلیدی مطرح میکند. دسمت با الهام از هانا آرنت، فیلسوف آلمانی-یهودی، استدلال میکند که توتالیتاریسم یک تصادف تاریخی نیست، بلکه پیامد منطقی تفکر مکانیکی و اعتقاد به قدرت مطلق عقلانیت انسان است.
ماتیاس دسمت به عنوان متخصص پیشرو در نظریه شکلگیری توده در زمینه همهگیری کووید-۱۹ شناخته میشود. او علاوه بر تدریس در دانشگاه گنت، رواندرمانگر روانتحلیلی نیز هست. کارهای او به طور گستردهای در رسانههای مختلف از جمله پادکست “جو روگن اکسپرینس” و نشریاتی مانند فوربس و نیویورک پست مورد بحث قرار گرفته است. دسمت پیش از این کتابهایی چون «جستجوی عینیت در روانشناسی» و «منطق سوبژکتیویته لاکان» را منتشر کرده و جوایزی نیز در حوزه رواندرمانی دریافت کرده است. او ایده نگارش این کتاب را از سال ۲۰۱۷، پیش از بحران کووید-۱۹، با مشاهده فزاینده نفوذ دولت در زندگی فردی و نگرانیهای خود درباره سرکوب صداهای مخالف در حوزههایی مانند تغییرات اقلیمی، در ذهن داشت.
دسمت توتالیتاریسم را از دیکتاتوریها متمایز میکند. در حالی که دیکتاتوریها بر ترس فیزیکی متکی هستند، توتالیتاریسم ریشه در فرآیند روانشناختی موذیانه «شکلگیری توده» دارد. این پدیده، نوعی «هیپنوتیزم جمعی» است که آگاهی اخلاقی فرد را از بین میبرد و توانایی تفکر انتقادی را از او سلب میکند. این فرآیند چنان موذیانه است که جمعیتها ناآگاهانه قربانی آن میشوند؛ به قول یووال نوح هراری، اکثر مردم حتی متوجه تغییر به سمت یک رژیم توتالیتر نمیشوند، زیرا اردوگاههای کار و اردوگاههای نابودی تنها مرحله نهایی این فرآیند طولانی هستند.
دسمت چهار شرط اصلی را برای وقوع شکلگیری توده در مقیاس بزرگ شناسایی میکند که پیش از ظهور نازیسم و استالینیسم نیز وجود داشتهاند و به اعتقاد او در حال حاضر نیز حاضرند:
- احساس عمومی تنهایی و فقدان پیوندهای اجتماعی: این پدیده به ویژه در کشورهای صنعتی رایج است و با استفاده از رسانههای اجتماعی و فناوری ارتباطات مرتبط دانسته میشود.
- فقدان معنا در زندگی: وقتی پیوند انسان با دیگران از بین میرود، زندگی بیمعنا به نظر میرسد. صنعتی شدن معنا را از کار سلب کرده و شغلهای بیمعنی (“bullshit jobs”)، که دیوید گریبر در کتاب خود توصیف میکند، به این وضعیت دامن میزنند.
- حضور گسترده اضطراب آزاد-شناور و ناراحتی روانشناختی: این اضطراب که به ابژۀ خاصی وابسته نیست، مدیریت ذهنی آن دشوار است و میتواند به وحشت تبدیل شود.
- احساس ناامیدی و پرخاشگری آزاد-شناور: این احساسات اغلب توسط سه شرط قبلی تشدید میشوند و خود را در پدیدههایی مانند افزایش زبان نژادپرستانه و تهدیدآمیز در رسانههای اجتماعی نشان میدهند.
زمانی که این چهار شرط وجود دارند، یک “روایت پیشنهادی“ در فضای عمومی از طریق رسانههای جمعی منتشر میشود. این روایت یک “ابژۀ اضطراب” (مانند اشرافزادگان در دوره استالینیسم، یهودیان در نازیسم، ویروس کووید-۱۹، یا مخالفان واکسن) را معرفی کرده و همزمان یک استراتژی برای مقابله با آن ارائه میدهد. این فرآیند سود روانشناختی به همراه دارد: اضطراب به یک عامل مشخص گره میخورد، جامعه از طریق مبارزه با “دشمن” انسجام و معنای خود را باز مییابد و پرخاشگریهای پنهان تخلیه میشوند.

به اعتقاد دسمت، رهبران این تودهها لزوماً توطئهگر یا بدذات نیستند. ویژگی اصلی آنها، «انگیزه ایدئولوژیک بیمارگونه» است: واقعیت باید با داستان ایدئولوژیک منطبق شود. آنها چنان متعصبانه به ایدئولوژی خود باور دارند که دروغگویی و فریبکاری را برای تحقق آن موجه میدانند. در این دیدگاه، نه یک “نخبه شیطانی” بلکه خود ایدئولوژی به عنوان استاد نهایی عمل میکند. دسمت این ایدئولوژی مکانیکی را که جهان و انسان را به ماشینی تقلیل میدهد و وعده “بهشت مصنوعی” را میدهد، ریشه اصلی مشکلات میداند.
دسمت در بخش پایانی کتاب، راهحل را در «تغییر آگاهی» میبیند تا عبور از ایدئولوژی مکانیکی. او معتقد است که باید به محدودیتهای عقلانیت انسانی پی برد و به جهانی فراتر از ماشینیسم نگاه کرد، جایی که معنا و هوشیاری در تمام پدیدهها وجود دارد. او بر اهمیت «بیان حقیقت» تأکید میکند. دسمت سه گروه در فرآیند شکلگیری توده را شناسایی میکند: حدود ۳۰ درصد که هیپنوتیزم شده و به روایت باور دارند، ۴۰ تا ۶۰ درصد که باور ندارند اما سکوت میکنند، و ۱۰ تا ۳۰ درصد که باور ندارند و فعالانه مقاومت میکنند.
به اعتقاد دسمت، گروه سوم باید صدای خود را به شیوهای آرام، محترمانه، مصمم و پیگیر بیان کنند تا از مطلق شدن صدای هیپنوتیزمکننده غالب جلوگیری کنند. بیان حقیقت، حتی اگر بلافاصله تأثیری بر دیگران نداشته باشد، به فرد حس معنا و وجود میبخشد و انسانیت او را ارتقا میدهد. او خاطرنشان میکند که توتالیتاریسم ذاتاً خودتخریبگر است و سرانجام نابود میشود، بنابراین وظیفه ما این است که «به نوعی زنده بمانیم تا خودش را نابود کند».
به طور کلی، «روانشناسی توتالیتاریسم» دسمت یک تحلیل چالشبرانگیز و بحثبرانگیز از ریشههای روانی-اجتماعی توتالیتاریسم ارائه میدهد. این کتاب، با تمرکز بر مفهوم شکلگیری توده، خواننده را به تفکر درباره نقش فرد و جامعه در مقاومت در برابر کنترلهای فراگیر و حفظ آزادیهای فردی دعوت میکند، هرچند که خود با انتقادات جدی از سوی جامعه علمی و دانشگاهی مواجه است.
کتاب «روانشناسی توتالیتاریسم» نوشتۀ ماتیاس دسمت ترجمۀ مهدی اسفندیاری