رمان «گرسنه» اثر کنوت هامسون، یکی از آثار کلاسیک ادبیات مدرن است که به عنوان «یکی از ناراحتکنندهترین رمانهای موجود» توصیف شده است. این داستان در مورد هنرمندی نروژی است که در آستانه مرگ ناشی از گرسنگی در خیابانها سرگردان است. با تشدید گرسنگی، او به تدریج در پارانویا و ناامیدی فرو میرود. راوی این سقوطِ در جنون، فردی بینام با نثری رو به پریشانی است، چرا که کنترلش بر واقعیت در حال از دست رفتن است.
گرسنه که به قول نویسنده توصیفی از «نالههای خون و التماس مغزاستخوان» است، برخواسته از این اعتقاد هامسون است که ادبیات باید در مورد کارکردهای مرموز ذهن انسان باشد؛ اثری برجسته که راه را برای الگویی جدید از رمان هموار کرد.
این رمان که پس از بازگشت از سفر ناموفق هامسون به آمریکا نوشته شده است، بر اساس زندگی فقیرانه خود نویسنده قبل از موفقیت بزرگش در سال ۱۸۹۰ است. داستان در کریستیانیای (اکنون اسلو) اواخر قرن نوزدهم اتفاق میافتد و حکایت مرد جوان گرسنهای است که حس واقعیتش در حال تسلیم شدن به یک وجود توهم آمیز در بخش تاریک کلانشهری مدرن است؛ و در حالی که به شدت سعی میکند ظاهر متشخصش را حفظ کند، زوال ذهنی و جسمی او مفصل بیان میشود. مصیبت او، که با ناتوانی یا بی میلیاش در یافتن شغلی حرفهای تشدید میشود، در زنجیرهای از برخوردها تصویر شده است که خود هامسون آنها را «زنجیرۀ تحلیلرفتن» توصیف میکند.
از بسیاری جهات، قهرمان رمان ویژگی هایی را نشان می دهد که یادآور راسکولنیکوف در جنایت و مکافات است و تاثیر داستایوسکی بر خلق این اثر کاملا مشهود است.