روزنامه سازندگی طی یادداشتی کتاب «جوان خام» را معرفی کرده است که در ادامه می خوانید:
نجات یک روح معصوم: نگاهی به جوان خام
برای دوستداران ادبیات، فئودور داستايفسکی بیشک یکی از غول های بی مانند است. اما چه چیزی در آثار این نویسنده بزرگ روس وجود دارد که او را این چنین ویژه و مهم کرده است؟ شاید بتوان گفت که داستایفسکی، در تمام آثار مهم ادبی خود چالشی را فرا راه خواننده می گذارد. آدمی چگونه موجودی است؟ فرشته خویا دیوصفت یا ترکیبی از این دو؟ اکثر کاراکترهای خلق شده توسط او بیشتر از هر چیز درگیر خود هستند و این درگیری موجب خلق روایت های فرد با افراد و محیط می شود. زندگی خاص و پر از پیچیدگی نویسنده، بیماری صرع که بسیاری آن را منشا نبوغ وی می دانند، جامعه اشرافی روسیه در دوران زندگی او که از یک سو متاثر از رشد بورژوازی در اروپا و از دیگر سو متکی بر فئودالیسم روسی است، در تک تک آثارش ردپای خود را بر جای نهاده و انسانی گرفتار پوچ انگاری در جامعه ای با ظاهر پرزرق و برق و پرفریب را با استادی تصویر کرده است. «جوان خام» نیز یکی دیگر از آثار ماندگار این نویسنده بی بدیل است. این رمان شرح احوال جوان ۱۹ ساله روشن فکری با نام «آرکادی دولگوروکی»، فرزند نامشروع ملاکی زنباره به نام «ورسيلوف» است. داستان بر تضاد ایدئولوژیک مستمر پدر و پسر تمرکز دارد که نمایانگر تقابل تفکر سنتی نسل ۱۸۴۰ با نظرات پوچگرایانه نسل ۱۸۶۰ روسیه است. در توصیف او از این کتاب این طور آمده است: در رمان «جوان خام» روحی معصوم در نظرم بود که احتمال وحشتناک تباه شدن را حس کرده بود و به تصادفی بودن و بی اهمیت بودن خود نفرت می ورزید. نفرتش از روح هنوز پاکی برمی خاست که آگاهانه شرارت را در اندیشه هایش نگه میداشت و در قلبش می پروراند و در رویاهای ناآرام و پنهانی اما گستاخانه اش عذاب میکشید. بالطبع همه چیز را به قدرتش و منطقش و حتی مهمتر به خداوند مربوط میکرد. اینها همه از «نارسی» و «خامی» جامعه بر می خیزند.