آخرین کتاب شهیار قنبری منتشر شد!
«درخت بیزمین» فرصتیست تا شاعر در لابهلای صفحات کتاب با زیباترین ترانهها سخن بگوید و طنین آوازش را در تمامی شهرهای بیشاعر و راههای بیعابر بیفکند. از نوستالژیهای کودکانهای سخن بگوید که رویای رنگین خوانندگانش است.
رمز جاودانگی ترانههای از «دریا در من» تا «درخت بیزمین» در انتخاب واژههاییست که شاعر را به ریشههای تاریخی سرزمیناش متصل میسازد. و به راستی که سالهای دور از خانه، جنس واژههای او را از درد و عشق تهی نساخته است.
سفر تمام نیست
وقتی که دستارهاشان
سرخی سیب را
عشق نمیداند
…خون میداند
مؤسسه انتشارات نگاه با افتخار به اطلاع علاقهمندان شعر و ادب میرساند که مجموعۀ «درخت بیزمین» از شهیار قنبری در فروشگاهها و سایت انتشارات نگاه قابل خریداری است.
https://negahpub.com/shop/poetry/persian-new-poetry/%d8%af%d8%b1%d8%ae%d8%aa-%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86/
در آغاز این کتاب می خوانیم:
نام: شهیار قنبری
حرفه: شاعری. از پانزده سالگی. نوشتن در نشریههای هفتگی. برنامهسازی برای رادیو و تلویزیون. آغاز کار ترانهسرایی برای دیگران در هجده سالگی. آنگاه در غربت، به خود رسیدن. ترانههای خود را خواندن.
بیستسالگی یعنی عشق به سینما. یعنی نوشتن و کارگردانی فیلم سینمایی «شام آخر» با بازی پرویز فنیزاده. ساختن فیلم «پاییز، ایستگاه آخر» برای تلویزیون، پیش از ترک وطن.
نوشتن و خواندن یک مجموعه شعر و ترانه به نام «اگر همه شاعر بودند» یا «پیشمرگانهها»، و به غربت بزرگ پیوستن. و بعد قدغن
و سفرنامه و برهنگی و دو دفتر شعر و آلبوم دوستت دارمها و
Rewind me in Paris دلچسبیدهها و چندصد ترانهی دیگر…
و هنوز و همچنان:
شعر، خوردن. شعر، نوشیدن. شعر، بوییدن. شعر، گریستن. شعر، خندیدن. شعر، خوابیدن. و شعر، نفس کشیدن – تنها کسب و کار من است.
ابریشم ما در آتش است و دُهُل، دهاندریدهترین.
پاپوش به پای جن دوختیم و کلاه کاغذی بر سر گذاشتیم
و گدای در جهنم شدیم.
ابریشم ما در آتش است و مایهی کارمان دیگر آفتاب نیست.
هرگز آفتاب نبوده است.
تمام جمعهها، پیاز خوردیم.
یادمان نبود که جمعه، نباید پیاز خورد.
که پیاز جمعه، قدغن است.
که فرشته بر سر آدم نمینشیند.
پیازهای جمعه.
از جمعههای پیاز تا جبهههای پیاز.
زخم شتر بر خر است. ترکی شکر است و فارسی هنر است.
هنر است؟
ابریشم ما در آتش است. ما همچنان بیملاحظه تنهاییم!
با این همه ستارهی آشفته، حیاطخلوت خانه؛ هنوز تاریک است.
درختان پارک شهر، برای کنسرت بدآوازترینمان دیگر پیرند.
و شاعران،
از غزل افتادهاند…
شاعر را بیاورید. دستبند قپانی کو. یا ضامن چاقو!
شاعر دو بار میمیرد. دو بار؟
در محکمههای بیترازو. بیفرشته. بیقاضی.
در محکمههای لجبازی.
شاعر را بگو عریان کنند. تختهبند نوازش کجاست؟
– در سایهسار تسمهزار…
شاعر را بیاورید. پُر میگوید. با صدایی بلند دشنام میدهد،
در ساعت سنگینی که خواجگان به قیلوله رفتهاند.
این گستاخ بیملاحظه، از تخم شریف آن نیاکان جاننثار و
پاکباخته نیست، که چنین به ناسزا نشسته است.
که نمکدان به سنگ شکسته است.
شاعر را بیاورید. عربدههایش از حوصله بیرون است.
سرخوش نیست و این همه را، هیچ میداند.
دراز کنید این کوتاهترین فاصلهی میان سکوت و آواز را…
چشم. زبان. حنجره. کلهپاچه. حسرت پل امیربهادر.
پنج صبح. یا ضامن چاقو!
شاعر را بگو بیاورند. مشکوک است. شک. شک!
– بسوزانیدش.
کو،
کجاست؛
فندک؟
شهیار قنبری
مرداد ماه از سال صفر
به وقت فاجعه
به به . درود بر عالیجناب ناب
فقط خدا کنه اینو هم مثل دریا در من که ترانه نون و پنیر و سبزی سانسور شده بود سانسور نکنید و امانت دار شاعر باشید
رضای عزیز
سلام
در تمام آثار منتشر شده در انتشارات نگاه چنانچه نیاز به اصلاح و تغییری باشد،با آگاهی کامل مولف و زیر نظر خود او این اتفاق می افتد، و انتشارات نگاه همواره امانت دار مولفان و مخاطبین عزیز است.
خوب و موفق باشید.
سلام
زمان انتشار کتاب مشخص نیس؟
سلام دوست عزیز
کتاب “درخت بی زمین” چند روزی است به علاقه مندان عرضه شده و از لینک زیر هم امکان خرید اینترنتی وجود دارد.
https://negahpub.com/shop/poetry/persian-new-poetry/%d8%af%d8%b1%d8%ae%d8%aa-%d8%a8%db%8c-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86/