لطیف هلمت شاعر بزرگ کرد بیش از هر چیز درد انسان را دارد، دغدغه های او همانهایی است که همه را در کشورهای در حال توسعه درگیرخود کرده است .جنگ، فقر، نابرابری، بیکاری و عشق که جلوههایش نه تنها در عشق زمینی که دوست داشتن انسانها و دردهایشان خلاصه میشود.
زبان او زبان جهانی است، او می توانسته همانند بسیاری دیگر از سرزمین مادریاش رخت برگیرد و به ساحل امن کشورهای اروپایی برود، اما او در تمام سالهای دشوار که مردمش اسیر نسلکشی وحشیانه، بمباران، فقر و درگیری بودند، در کنار آنان ماند تا انسانیت شاعر را به تمامی معنا کرده باشد. شعر او زیبا و عمیق است .
چشمی نمانده که با آن گریه کنیم
مگرمشتی اشک
از رودخانهای وام بگیریم
دهانی نیست که با آن بخندیم
مگر مشتی خنده
ازسگی پلاستیکی بدزدیم….!
یا :
در جنگ
ترس
از ترس گلوله
خود را پنهان میکند!