وبلاگ

چهار مجموعه شعر تازه از سیدعلی صالحی

نگاه: «نثار نام کوچک تو»، «شازده کوچولو، فال‌فروش میدان راه‌آهن»، و «گل رز، درسفر به ستاره شمالى» عناوین چهار مجموعه شعر از سیدعلی صالحی هستند که به تازگی از سوی نشر نگاه منتشر شده اند.

«نثار نام کوچک تو» شامل چهار دفتر شعر با 239 صفحه و قیمت 12500 تومان است. شاعر در ابتدای کتاب چنین آورده:

“در كبریاىِ كلمات، همیشه جایى براى زندگى باقى هست. كلمات… تو را به شنیدنِ شفا و شادمانى فرا مى‌خوانند. شعر نجاتْدهنده آدمى از درد است. من این شرط را بارها آزموده‌ام، خطا ندارد شعر. ما باید در هر شرایطى ـ زیرِ بارانِ ترانه ـ بخشیدن را تمرین كنیم، راه همین است، وگرنه به رهایى نمى‌رسیم. آرامش به خانه انسان بازخواهد گشت. من یقین دارم.

شعر به من گفته است ما راهى جز تكثیرِ عشق در وجودِ آدمى نداریم. نیروىِ پایان‌ناپذیرِ عشق، ما را در پرتوِ شعر به صلح و صبورى خواهد رساند، ما به تعریفِ تازه‌اى از مقام شعر نیاز داریم. شعر تو را به زیارتِ زندگى، و زندگى تو را به زیارتِ شعر فرا مى‌خواند. من این راز را در شعر دیده، شنیده، خوانده و گفته‌ام كه پایانش چیست! پایانش… پاكیزگى و علاقه است، دعوت به دانایى است. رنجِ ما… در شعر، بى‌هوده نیست، بلكه فرصتى است كه فهمیدن را تكثیر مى‌كند.

من این صدا را شنیده‌ام، صداىِ روحِ شعر را شنیده‌ام. این راهِ روشنِ ماست. آدمى… مبارك است و شعر در مقامِ شفاست؛ همه را رو به رهایى خوانده است. باید به شعر برگردیم، شعر ما را به سرمنزل خواهد رساند. راست مى‌گویم، شعر ترجمانِ جهانىِ صلح است. و ما براى رسیدن به رهایى، راهى نداریم جز تقسیم زیباترین رؤیاهاى خویش. ما در شعر به عشق مى‌رسیم، به امید، به بوسیدن، و به صبح. امتحان كن! هر وجودى را واژه‌اى‌ست در زبان؛ زبانِ مُدارا، مسالمت، زندگى، امید، آزادى. این دعاىِ دانایان است، سلسله زرینِ واژه‌هاى ماست.

با شعر… به دیدارِ دشمن برو، دوست خواهد شد. همه یكى هستیم. و اینجا راه هست، روشنایى هست، رسیدن هست، شادمانى، رضایت، رؤیا…! همه یكى هستیم.

در این دایره من هیچ «دیگرى» ندیده‌ام، دیگران تكثیرِ من و تو در آینه‌هاى بلوغ و علاقه‌اند. شعر به من آموخته است كه بى‌هم بودن، دروغِ بزرگى است. یادمان بیاید: شعر… فرصت است، شناختِ فرصت است. و من در فرصتِ واژه‌ها شما را به شناختِ این دعاى عجیب  دعوت مى‌كنم: تا رهایى… چند رؤیا بیش نمانده است.”

«شازده کوچولو، فال‌فروش میدان راه‌آهن» شامل سه دفتر شعر با 261 صفحه و قیمت 14000 تومان است. شاعر در ابتدای کتاب چنین آورده:

“یقین همه ما همین است. همه ما بر این باوریم كه نان و شادى، یك شروعِ روشن براى دركِ دُرُست آغوشِ آدمى‌ست. این به یگانگى رسیدن و همدیگر شدن، غایتِ اتفاقِ جهان است.

نان و شادى براى همه! راه و رؤیاىِ همه ما همین است براى هم. اندیشیدن به درایتى از این دست، عینِ آغوشِ هوشِ آدمى به موسمِ صدق است، و این خواسته، خود منشأ خیرِ مطلق است.

در هر جمع و جهانى، هر كسى به كرامتِ چنین كلماتى نزدیك شود، سرانجام به زائرانِ آزادى خواهد رسید. سرانجام صبح را خواهد دید. سرانجام از آستانه خستگى عبور خواهد كرد. یقین ما، یقین همه ما همین است. و این یك راز است؛ یك راز برهنه، روشن، آشكار، و عارى از هر گونه پنهانگى. راز، راز این است: ـ معجزه امید، نمازِ نان، عبادتِ آغوش، و شادىِ شعله‌ورى كه عبور از هر مرزى را ممكن مى كند. و همین خوب است، و چه‌قدر همین خوب است به راهِ چراغ و یگانگى.

گاهى به گفتارِ همین كلماتِ شریف، باید به حكمتِ حضور برسیم. و این حكمتِ حضور براى من «شعر» است. «آن‌ها» گفتند: آب و خاك و باد و آتش!؟ من هم بر این باورم كه: نان و شادى و شعر و آغوش. این چراغِ چهارگانه… به آزادىِ بى‌حصر و استثناء سوگند یاد مى‌كند تا قلبِ تپشْنشینِ انسان را از بادیه بى‌قرارى به سرمنزلِ اعتماد برساند. بارى و به هر رؤیا، نان و شعر و شادى و آغوش… از آن همه و براى همه باد، تا ابدالآباد!”

«آهوی الوداع، به موسمِ زایمانِ آب» شامل هفت دفتر شعر با 214 صفحه و قیمت 12000 تومان است. شاعر در ابتدای کتاب چنین آورده:

“مهم نیست شعر چیست، چگونه است و از چراست. تنها راهِ رسیدن به رؤیاهاىِ آدمى‌ست كه خود شفانویسِ نامرادى‌هاست، شفانویسِ شب است. و دلالت است این واژه غریب، و این غریب… نزدِ ما امانت است، امانتِ آزادى است.

شعر … شعر … شعر؛ همیشه همینِ من است، عبارتِ عبور از اندوه، امینِ من است. كه او با من بسیار زیسته است حتى به دوزخى‌ترین دقیقه دردها. و من از او به شفا رسیده‌ام. جنابِ عجیبى ست این مخفى‌ترین دعا، كه به چشمِ خود دیده‌ام درد را چگونه از دامنِ آدمى دور كرده است. و معجزه همین است. پندارِ خوشایندِ خواب‌هایى كه پرهیزْخواهِ خستگى ست. نجاتْدهنده آدمى از نهایتِ نومیدى ست . من بنا به چنین باورِ خِللْناپذیرى ست كه در قیامِ مَزامیرى از این دست، دریاوار مى‌نویسم.

زنهار… در تكلمِ تشنگى تنها به طلوعِ یكى پیاله آب بسنده نكنید تا باران بیاید. تا باران براى شما بسیار بیاید. این بارشِ بى‌گزند … گهواره نجات را به كرانه امید بازخواهد رساند.

ما شعر مى‌خوانیم تا خود براى هستى خوانا شویم. و راز … همین است، رازِ رویاهاى مشتركِ ما همین است، ما خود امیدِ همین مردمِ خسته‌ایم. او كه مردم را نومید مى‌كند… خود شارحِ مَرارت است. قیام كن به نوخواهىِ خوبى‌ها. ما باید در تشنگىِ تابستان …خُنَكا بیاوریم، اَبر بیاوریم، باران بیاوریم. ما در زَمهَریر ظلمت، هم شعله‌ور میانِ شلاق و رهایى، آتش را آواز داده‌ایم. ما شاعریم… بى حتى اگر واژه‌اى سروده باشیم. ما رازِ عبارتِ عبوریم از اندوهِ این جهان.

ما را بخوانید، در این شَباترینِ هر چه تاریكى است، ما نور آورده‌ایم خدمتِ شما. ما همواره شفانویسِ شما بوده‌ایم. و همین است كه ما در كنارِ هم، با هم و از هم بوده‌ایم همیشه هر دقیقه كه دیده‌اید. شادا… شادا… كه شعر … نجات‌دهنده آدمى از نهایتِ نومیدى ست.”

«گل رز، درسفر به ستاره شمالى» شامل هفت دفتر شعر با 238 صفحه و قیمت 12500 تومان است. شاعر در ابتدای کتاب چنین آورده:

“شادىِ شما آرزوىِ آرمانىِ من است، و دعاىِ من است كه دیگر با هیچ انسانِ نومید، انسانِ افسرده، انسانِ بى‌فردا مقابل نشوم. ویرانگر است دردى از این دست كه دردمند… مقابلِ تو باشد و تو را هیچ راه و درمانى به تدبیر نباشد.
انسان آمد تا امید بیاید، تا شادمانى بیاید، تا شعر، تا عشق، تا آزادىِ آدمى بیاید. این همه موهبت میسّر نمى‌شود، مگر آن‌كه تو «درد» را با همه حضور و وجود و جانت درك كرده باشى. باید درد را چنان دریابى ، كه درد… تو را شایسته شادمانى بشمارد.

این گفتم كه بگویم «شعر» مولودِ هماغوشىِ همین دو رخسارِ رُخ به رُخ است: شادمانى و درد، درد و شادمانى. این دو داشته چون به هم درآیند، درایتِ هستى را در مقامِ زمزمه مى‌زایند: زندگىِ شعر، و شعرِ زندگى!
ما… در درد و شادمانى زاده مى‌شویم. ما… در گریه خویش و در شادمانى دیگران به دنیا مى‌آییم، ما… در شادمانىِ خویش و در گریه دیگران مى‌میریم. رفتن، رهایى از دردها هم هست! دو سوى این فرآیندِ فَره‌بخش، د:.8’د است و اشتیاق است، حیرتِ اَزَل است و باورِ اَبَد است، ما میان حیرتِ اَزَل و باورِ اَبَد به شعر مى‌رسیم. شعر عطیه عجیبِ همین دو امكان است، یعنى امكانِ ناممكن‌هاست. ما وارثِ اندوهِ اَزَل هستیم؛ فرمانرواىِ فهمِ اشتیاق، فهمِ شور و دركِ جلیلِ شادمانى.

دردِ راه و شادمانىِ منزل، فرصتى كه به واسطه واژه، گاه خویش را در خوابِ شعر نشان مى‌دهد. آدمى… دردِ سخن دارد، و نیز از راهِ كلمه مى‌خواهد كاشفِ شادمانى باشد، كه هم هست و هم اهلِ شَوَد است. فاصله میان درد تا درد را شادمانى تصرف مى‌كند، و شعر سفیرِ همین تصرف است. فرصتى فرافهم ، كه ما شاعران به آن «وقتِ وقت» مى‌گوییم؛ وقتِ شهود، وقتِ شادمانگى، وقتِ آفرینش، وقتِ شعر.

شعر زاده تعاملِ ظریفِ میان درد و شادمانى است. نه خوش‌خوشانِ خالى‌زاد و نه غُصه‌زایىِ ذلت‌خواه، وقتى مى‌گویم درد، دردِ دیگرى داشتن است. این اندوهِ عجیب، خود سرچشمه همه چرایى‌هاىِ انسانى است، كه براى رسیدن به پاسخِ روشن، تنها شفاىِ شادمانى را در مقام میانجى بَرمى‌گزیند. شعر در كدام نقطه از این مسیر زاده مى‌شود؟ در لحظه تنفسِ میانِ همین پرسش و پاسخ است كه كیمیاىِ كلمات كشف مى‌شود، یعنى شعر، شعرِ مشهود، مى‌آید تا بر همه هستى شهادت دهد، از جمله بر حضور خویش.

در این بارقه… من از درد گفتم، از درد… تنها براى رسیدن به شفا، رسیدن به شادمانى، رسیدن به شعر. دردى از این دست كه داشتنِ دردِ دیگرى و دردِ دیگرى داشتن است، هم نیمى رضایت است و نیمى رؤیا.

ما باید براى كشفِ شادمانى، هم از كرامتِ كلمات… یعنى شعر مدد بجوییم، تا با درد علیه درد برخیزیم.

بارى… به شادى، به شادىِ شما، كه شادىِ شما آرزوى آرمانىِ من است. شادىِ شما كه شفاىِ شعر من است و شعر من… كه به راهِ عشق، و عشق… كه تمرینِ آماده‌باشِ باران است.”

نوشتن دیدگاه