وبلاگ

روایت شاعر در کافه بامداد

نگاه: هانا فرد کریمیان خرداد ماه سال 1356 به دنیا آمد. خرداد ماه بری او خوش یمن است. برای همین وقتی از او می پرسند متولد چه سالی هستی اول به ماه خرداد اشاره می کند. هانا شاعر است و شعر های او به صورت پراکنده در نشریات و روزنامه ها و فضای مجازی منتشر شده است. قرار است اولین مجموعه شعر او با نام “کافه بامداد” از سوی انتشارات نگاه منتشر می شود. “کافه بامداد” شامل 5 بخش است: دوزخ بنفش، سمفونی مینو، کافه الف،  روایت کودکی که بزرگ نمی شود و چهار ترانه برای تو. چند روز قبل هانا فرد کریمیان مهمان انتشارات نگاه بود. آن چه می خوانید حاصل گفت و گو سایت نگاه با ایشان است:

شعر را از چه سالی شروع کردید و به چه انگیزه ای؟

در واقع با شعر از 14 سالگی و خواندن تولدی دیگر از فروغ فرخ زاد آشنا شدم و بعد شاملوی جان و از سال 1375 با حضور در جلسات شعر و فرهنگسرای سرو  و خانه فرهنگ نصر و انجمن غزل می توان گفت به صورت حرفه ای وارد دنیای شعر شدم.

مجموعه کافه بامداد به چه نیاز خوانندگان پاسخ می دهد؟

نمی توانم در این مورد اظهار نظر کنم. باید دید مخاطبان شعر با این مجموعه چگونه برخورد خواهند کرد و چه جایگاهی خواهد داشت. همین قدر می دانم که کافه بامداد حاصل سال های اخیر زندگی شاعرانه ی من است و تمام شعرهایش را در زمان کافه بامداد زندگی کرده ام.

راستی چرا کافه بامداد؟

دلیل نام گذاری کافه بامداد روی اولین مجموعه ی شعرم برای اهالی شعر و کافه کاملا واضح است. من به همراه شریک کاری ام صاحب کافی شاپ بامداد بودیم که سال ها پاتوق دوستان شاعر و نویسنده و اهل ادب بود. اکثر شعرهای این مجموعه در کافه بامداد و در آن فضا سروده شده و ردپای بامداد و روزها و شب های پرخاطره اش در شعرهای این کتاب کاملن پیداست.
شروع حرکت نگاه تازه ی شعر هم در انتشارات نگاه از همان کافه آغاز شد. با شعرخوانی رضا حیرانی و علی رضا آدینه در مراسم بزرگداشت  احمد شاملو در کافه بامداد، جرقه ی نگاه تازه ی شعر در ذهن ناشر زده شد که به این موضع و خاطراتش افتخار می کنم .

آیا بخش های پنج گانه ی کتاب شما به لحاظ موضوعی به هم پیوسته است یا هر بخش دارای مضمون و معنایی متفاوت است؟

دوزخ بنفش و سمفونی مینو که هر کدام دارای 7 شعر بلند است. کاملن با هم مرتبط هستند و به گونه ای در امتداد هم خلق شده اند و 3 دفتر دیگر نیز در همان فضای کافه بامداد نوشته شده و حتی 4 ترانه ی انتهای کتاب در کافه بامداد سروده شد که توسط دوست هنرمندم (محمدرضا طاهر آذر) ملودی گذاری شده و جزء 4گانه های بامدادی در شب های بسیار در کافه بامداد اجرا می شد.

کدام شعر این دفتر را بیشتر دوست دارید؟ چرا؟

این سوال مثل این می ماند که از مادری بپرسند کدام فرزندت را بیشتر از همه دوست داری و جواب دادن به این سوال بسیار دشوار است. اما از ترانه ها، ترانه ی کافه بامداد را بسیار دوست دارم. شاید به دلیل خاطره های بسیاری است که با این ترانه برایم زنده می شود. از دفتر دوزخ بنفش نیز، جهنمی 7 را جور دیگری دوست دارم.

آیا مجموعه های دیگری هم آماده ی چاپ دارید؟

بله. شعرهای جدیدی بعد از کافه بامداد نوشته شده، اما هنوز به هیچ وجه در فکر جمع آوری یا چاپ مجموعه ی دیگر نیستم.یک رمان قدیمی هم که کند پیش می رود و دائم بازنویسی می شود و چندین داستان کوتاه پراکنده . البته
باید به کافه بامداد زمان داد تا جایش را در بین مخاطبین شعر پیدا کند، ضمن اینکه اعتقاد دارم هرگز نباید در چاپ کتاب عجله کرد. همانطور که چاپ اولین مجموعه ی شعرم بعد از 17 سال گواه بر این ادعاست.

نوشتن دیدگاه