نگاه :محمدرضا محمدی آملی : تعادل روز بر انگشتانم» نام تازهترین مجموعه شعر «شمسلنگرودی» است که از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است. این کتاب شامل 87 شعر کوتاه و بلند شاعر با مضمون اجتماعی است. شمسلنگرودی در سالهای اخیر با انتخاب زبانی ساده و روان سعی برآن داشت تا با خوانندگان بیشتری ارتباط برقرار کند اما در این مجموعه گرچه کارکرد زبان در همان روابط ساده زبانی قرار میگیرد اما وجه تخیلی بیان و گاه غیرواقعیبودن مضمون، سبب میشود تا زبان از ساحت روزمرگی به ساحت فراواقعی برود، به همین دلیل کسانی که با زبان 53ترانه عاشقانه خو گرفتهاند شاید نتوانند با شعرهای این مجموعه مانند کارهای پیشین ارتباط برقرار کنند.
شعر شمس شعر سادهای است. سادگی با جهان شعر او سخت پیوند دارد. فهم شعر او برای خواننده آسان است. نه بهدلیل سادگی جهان او، بلکه به دلیل روایت ساده او از جهان پیچیده امروز. او ساده و عمیق روایت میکند. شاعر با پاسخ به این سوال که شعر چیست؟ کتاب را آغاز میکند. سه شعر ابتدایی کتاب به این سوال پاسخ میدهد که شعر از نگاه شاعر چیست و این چیستی چه نسبتی با جهان درونی و بیرونی شاعر دارد. همین سه شعر نسبت شاعر را با جهانی که میخواهد در دیگر شعرهایش بیافریند نشان میدهد. شعر یاریگر انسان در بنبستهای زندگی اجتماعی است: شعر / از دستم ظهور میکند / وقتی به باز کردن هیچ دری / قادر نیست. ظهور شعر یعنی بروز ناخودآگاه درونی در برابر رویدادهایی که آگاهانه اتفاق میافتد. شعر چون با منهای اجتماعی پیوند دارد بیشتر در آگاهی شکل میگیرد نه ناآگاهی. در شعر دوم، شعر، فریاد بیامان از سوراخ کلید زندان است و در شعر سوم، شعر راهی به سوی شدن است.
شعر از هوای ترکخورده ظهور میکند / وقتی آفتاب / بارانی ابریشمیاش را بر میدارد از افق / راهی روز میشود.
کلیت مفهومی این تعاریف نشان میدهد شاعر در این مجموعه رویکردی کاملا اجتماعی دارد. شعر برای او با جامعه و نسبتی که انسان با جامعه دارد تعریف میشود و این تعریف ساحت شعر را از موقعیت فردی به موقعیت اجتماعی سوق میدهد. شاعر درصدد ایجاد جهان ممکن برای نبودههای این جهان واقعی نیست بلکه او همین جهان را در یک جامعه تعریفشده نقد میکند و نمیخواهد با حذف این جهان، جهان تازهای را برای خود و خواننده فراهم کند.
شعر اجتماعی شمس شعری اعتراضی و نومیدانه است. برای او هیچ حرکت و جنبشی به زیبایی ختم نشده است. او غرق میشود، زخم میخورد و کور میشود؛ زیرا تمام اتفاقهای جامعه در بستر آگاهی او شکل گرفته و او خود را و نسل خود را قربانی حرکتی میداند به امید واهی شهری که پشت پلک بسته سالها میدید. مرگاندیشی و نومیدی موضوع بسیاری از شعرهای کتاب «آوازهای فرشته بیبال» است. شعر 18 و شعر 33 زندگی را بیمعنی و باریکه آب بیثمری میداند و در شعر 36 به صراحت میگوید: به چه کارِ من میآیید / روز و شب / به چه کارِ من میآیید! روزهای از دسترفته شاعر را ناراحت میکند. حتی عشق هم نجاتبخش نیست و انسان را غرقبودگیهایش میکند.
عشق / صحرایی سراب است / در پیاله نازکی / و شگفتا / غرقت میکند
در نگاهی جهانشناسانه شمسلنگرودی در این شعرها به زندگی باور ندارد و به بیانی نبودن بهتر از بودن است. «آوازهای فرشته بیبال» پاسخی به بودگیها و نبودگیهای انسان امروز در جغرافیای ایران و جهان است. نام این کتاب از شعر شماره 75 گرفته شده که به احمد پوری تقدیم شده است.
و این فرشته بیبال /که سمت خانه من میآید / تویی.
«فرشته بیبال» کنایه از انسانی است که با خلقوخوی فرشتگی روی زمین زندگی میکند. احمد پوری، برای شاعر همان فرشته بیبال است که با حضورش همه ستارهها را مهمان سفره او میکند. به اعتقاد شاعر خیلی از ما آدمها انگار فرشته بیبالیم و برایمان مقدور نیست پرواز کنیم. شعرهای اجتماعی گرچه کارکرد فراگیرتری نسبت به شعرهای عاشقانه میتوانند داشته باشند اما بیتردید زبان عاطفی در این دسته از شعرها نقش کمرنگتری دارد. شاعر در این مجموعه به تبیین موقعیتهای اجتماعی انسان امروز میپردازد بنابراین هر موضوع در موقعیت متفاوت نقش متفاوتی دارد. در «آوازهای فرشته بیبال» شاعر به مضامینی چون زندگی، مرگ و عشق میپردازد اما نوع نگاه ثابت نیست. چراکه شاعر با نوع نگرشی دموکراتیک، انسان را در برابر موقعیتهای زمانی و مکانی مختلف، با کارکرد متفاوت معنا میکند.
دنیا / پر ازحکایت دیوها / هرکس / به قدر دنکیشوت بودن خود / قهرمان.
شاید اساس نگاه شاعر بر مبنای همین دنکیشوت بودن باشد. یا وقتی از بهشت سخن میگوید با همین نگاه تکثرگرایانه بهشت را به گنجایش خوابهای ما تعریف میکند: بهشت / به گنجایش خوابهایمان بود / بهشت مگس / درز کیسه شیرین / در مغازهای که مگسکش ندارد. جدای از طنز نهفته در زبان شاعر بهشت به گنجایش خوابها تکثیر میشود. از این دیدگاه بهشت منِ شاعر با بهشت منِ عابد با بهشت منِ عارف و با بهشت منِ کافر میتواند متفاوت باشد. این یک نگاه هستیشناسانه است که با توجه به نوع، جنس، زمان و مکان میتواند بهشتهای گوناگونی آفریده شود. شاعر هر دو سویه روابط زندگی را میبیند. به هنگام عشقبازی کرکس، زندگی را زیبا تلقی میکند و آن هنگام که تفنگ شکارچی را به صورتشان خیره میبیند زندگی برای او نازیباست. شعر شمس به لحاظ ظرفیت، قابلیت جهانیشدن دارد به شرط آنکه همواره معنا را به تعداد انسانهای روی زمین متکثر بداند. به طورکلی شعرهای این کتاب در دو زمینه نومیدی و فرار از حتمیت شکل میگیرند. چه آنجا که از مرگ بروسان و همسرش میگوید: مرگ اجارهبها بود /برای خانه زندگی /که مدام چکه میکرد.
و چه آنجا که زندگی را در شعر 54 در سه موقعیت زمانی و مکانی میبیند.
شعرهای شمسلنگرودی را میتوان بر اساس زمان و مکان تعبیر و تفسیر کرد. شاعر با رویکردی اجتماعی و ذهنی خلاق و آزاداندیش و نگرشی تکثرگرایانه تصویرهای متعددی از جامعه و زندگی اجتماعی به دست میدهد. رویکرد او به زندگی و مرگ که دو شاخصه اصلی این کتاب است عموما رویکردی فلسفی نیست. او زندگی و مرگ را در یک کلانفضای متکثر نگاه میکند. شاید بهترین مثال در این زمینه شعر شماره 54 باشد که بر پایه سه زمان شکل گرفته است. زمانی که با قید «گاهی» شروع میشود و فضا را برپایه زمان برای خواننده ترسیم میکند. این سه زمان بر اساس سه موقعیت ساخته میشود. زمان در موقعیت اول اینگونه تصویر میشود: گاهی زندگی / در برگهای گلی دنبال عسل میچرخد /تا زنبوری به کسی نبخشد. اما در موقعیتی دیگر یعنی در زمان و مکان و شرایط متفاوت همین زندگی از مژههایش عسل میریزد:
گاهی پلک میزند / از مژههایش / عسل میریزد.
اما در موقعیت سوم روایت دیگری از زندگی را شاهد هستیم: گاهی به خواب میرود/ ما مخفیانه به خانه او کوزه کوزه عسل میرسانیم.
شاعر سه موقعیت مختلف زندگی را در زمانهای مختلف برای خواننده ترسیم میکند. او براین باور است که زندگی، شعر، عشق و مرگ در زمانهای مختلف موقعیتهای متفاوتی دارند و نمیتوان با حتمیت و جزمیت تصویری قطعی به دست داد. این برداشت ناشی از نگاه تکثرگرایانه شاعر در دهه هفتم زندگی او است. او امروز بر این باور است که پدیدههای اجتماعی در زمان شکل میگیرند و با زمان معنا میشوند و ما نمیتوانیم یک معنای از پیش تعیینشده برای همه این پدیدهها قایل شویم. در شعر شماره 68 هم این تغییر و تبدیل پدیده در گذر زمان دیده میشود. این شعر هم با کلمه «روزگاری» که نشانه زمان در هستی است، آغاز میشود و با کلمه «اکنون» که قید زمان است، ادامه مییابد.
روزگاری / قزلآلایم میخواندند / اکنون / رهاشده بر سطح آب / بر نک ماهیخواران خیرهام.
آنچه شمسلنگرودی در این شعر ارایه میدهد دو تصویر از دو موقعیت متفاوت از یک موجود یا یک پدیده است. این تقابل زمانی دیروز با امروز و امروز با فردا ساختار ذهنی شاعر را تشکیل میدهد، همین که شاعر به درک این لطیفه هستی دست یافته که همه چیز با زمان دستخوش تغییر میشود و هیچچیز ثابت نیست این نگاه، ما را به نوعی نسبیت در جهان امروز نزدیک میکند. بنابراین شاعر در این مجموعه نشان میدهد که از ساحت تکمعنایی به سوی ساحت چندباوری نزدیک شده است.
در شعر 59 شمس لنگرودی پارههایی از روز را در چهار مقطع زمانی صبح، ظهر، عصر و شبانگاه ترسیم میکند. زمان در زندگی شاعر سمت و سوی او را برای بودن و نبودن نشان میدهد و ذهن شاعر بر مدار زمان موقعیتهای مختلفی خلق میکند، موقعیتهایی که در این کتاب همگی واقعی نیستند بلکه دنیای سوررئال نیز به آن آمیخته شده است. در این شعر از صبحگاه تا شبانگاه چهار موقعیت به وجود میآید که تنها شاعری مثل شمس که زمان را متکثر در هستی میداند میتواند با آن ارتباط درست برقرار کند. اتفاقهایی که در موقعیتهای زمانی چهارگانه تصویر شده برای همه انسانها در زمانهای مختلف شکل میگیرد اما شمسلنگرودی با دید شاعرانه و متکثرانه آنها را به زبان شعر در میآورد. این نگاه با نگاه انسان و جهان امروز گره خورده است نگاهی که زیبایی و هستی را تکهتکه از آن همه میداند. برخی از شاعران امروز خود را شاعر مدرن و پستمدرن میدانند اما وقتی شعر میگویند با نگاهی انحصارطلبانه همهچیز را برای خود میخواهند و با قطعیت و جزمیت و دید دانای کل از انسان و جامعه و معشوق حرف میزنند اما شمس نشان داده است که شاعر امروز است؛ شاعری که با نسبیت و تکثر میانهای تمام دارد و تمام پدیدههای اجتماعی را در بستر این نگاه تکثرگرایانه شرح میدهد.
«آوازهای فرشته بیبال» نشانه و تامل شاعر در دو مرحله زیستن و مردنِ انسان امروز است تا بودن و نبودن را با تمام تفاوتها و اختلافهایش دریابد.
اشتباهم / تولد من بود / تصمیم اولمان را چرا / همیشه غلط میگیریم.