گزیده ای از کتاب قصه های بهرنگ
کتاب قصه های بهرنگ نوشتۀ صمد بهرنگی
ادبيات كودكان نبايد فقط مبلّغ «محبت و نوعدوستى و قناعت و تواضع» از نوع اخلاق مسيحيت باشد. بايد به بچه گفت كه به هر آنچه و هر كه ضد بشرى و غيرانسانى و سد راه تكامل تاريخى جامعه است كينه ورزد و اين كينه بايد در ادبيات كودكان راه باز كند.
در آغاز کتاب قصه های بهرنگ می خوانیم
دربارهى ادبيات كودكان
ديگر وقت آن گذشته است كه ادبيات كودكان را محدود كنيم به تبليغ و تلقين نصايح خشك و بى برو برگرد، نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و مادر، حرف شنوى از بزرگان، سر و صدا نكردن در حضور مهمان، سحرخيز باش تا كامروا باشى، بخند تا دنيا به رويت بخندد، دستگيرى از بينوايان به سبك و سياق بنگاههاى خيريه و مسائلى از اين قبيل كه نتيجهى كلى و نهايى همهى اينها بىخبر ماندن كودكان از مسائل بزرگ و حاد و حياتى محيط زندگى است. چرا بايد در حالى كه برادر بزرگ دلش براى يك نفس آزاد و يك دم هواى تميز لك زده، كودك را در پيلهاى از «خوشبختى و شادى و اميد» بىاساس خفه كنيم؟ بچه را بايد از عوامل اميدواركنندهى الكى و سستبنياد نااميد كرد و بعد اميد دگرگونهاى برپايهى شناخت واقعيتهاى اجتماعى و مبارزه با آنها را جاى آن اميد اولى گذاشت.آيا كودك غير از ياد گرفتن نظافت و اطاعت از بزرگان و حرف شنوى از آموزگار (كدام آموزگار؟) و ادب (كدام ادب؟ ادبى كه زورمندان و طبقهى غالب و مرفه حامى و مبلغ آن است؟) چيز ديگرى لازم ندارد؟
آيا نبايد به كودك بگوييم كه در مملكت تو هستند بچههايى كه رنگ گوشت و حتى پنير را ماه به ماه و سال به سال نمىبينند؟ چرا كه عدهى قليلى دلشان مىخواهد هميشه «غاز سرخ شده در شراب» سر سفرهشان باشد.آيا نبايد به كودك بگوييم كه بيشتر از نصف مردم جهان گرسنهاند و چرا گرسنه شدهاند و راه برانداختن گرسنگى چيست؟ آيا نبايد درك علمى و درستى از تاريخ و تحول و تكامل اجتماعات انسانى به كودك بدهيم؟ چرا بايد بچههاى شسته و رفته و بىلك و پيس و بىسر و صدا و مطيع تربيت كنيم؟ مگر قصد داريم بچهها را پشت ويترين مغازههاى لوكس خرازى فروشىهاى بالاى شهر بگذاريم كه چنين عروسكهاى شيكى از آنها درست مىكنيم؟چرا مىگوييم دروغگويى بد است؟ چرا مىگوييم دزدى بد است؟ چرا مىگوييم اطاعت از پدر و مادر پسنديده است؟ چرا نمىآييم ريشههاى پيدايش و رواج و رشد دروغگويى و دزدى را براى بچهها روشن كنيم؟
كودكان را مىآموزيم كه راستگو باشند در حالى كه زمان، زمانى است كه چشم راست به چشم چپ دروغ مىگويد و برادر از برادر در شك است و اگر راست آنچه را در دل دارد بر زبان بياورد، چه بسا كه از بعضى دردسرها رهايى نخواهد داشت.آيا اطاعت از آموزگار و پدر و مادرى ناباب و نفسپرست كه هدفشان فقط راحت زيستن و هر چه بيشتر بىدردسر روزگار گذراندن و هر چه بيشتر پول درآوردن است، كار پسنديدهاى است؟چرا دستگيرى از بينوايان را تبليغ مىكنيم و هرگز نمىگوييم كه چگونه آن يكى «بينوا» شد و اين يكى «توانگر» كه سينه جلو دهد و سهم بسيار ناچيزى از ثروت خود را به آن باباى بينوا بدهد و منت سرش بگذارد كه آرى من مردى خيّر و نيكوكارم و هميشه از آدمهاى بيچاره و بدبختى مثل تو دستگيرى مىكنم، البته اين هم محض رضاى خداست والا تو خودت آدم نيستى.اكنون زمان آن است كه در ادبيات كودكان به دو نكته توجه كنيم و اصولا اين دو را اساس كار قرار دهيم.نكتهى اول: ادبيات كودكان بايد پلى باشد بين دنياى رنگين بىخبرى و در رؤيا و خيالهاى شيرين كودكى و دنياى تاريك و آگاه غرقه در واقعيتهاى تلخ و دردآور و سرسخت محيط اجتماعى بزرگترها. كودك بايد از اين پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنياى تاريك بزرگترها برسد. در اين صورت است كه بچه مىتواند كمك و يار واقعى پدرش در زندگى باشد و عامل تغييردهندهى مثبتى در اجتماع راكد و هر دم فرو رونده.بچه بايد بداند كه پدرش با چه مكافاتى لقمه نانى به دست مىآورد و برادر بزرگش چه مظلوم وار دست و پا مىزند و خفه مىشود. آن يكى بچه هم بايد بداند كه پدرش از چه راههايى به دوام اين روز تاريك و اين زمستان ساختهى دست آدمها كمك مىكند. بچهها را بايد از «عوامل اميدواركنندهى سستبنياد» نااميد كرد.بچهها بايد بدانند كه پدرانشان نيز در منجلاب اجتماع غريق دست و پا زنندهاى بيش نيستند و چنان كه همهى بچهها به غلط مىپندارند، پدرانشان راستى راستى هم از عهدهى همه كارى برنمىآيند و زورشان در نهايت به زنانشان مىرسد.خلاصهى كلام و نكته دوم: بايد جهانبينى دقيقى به بچه داد، معيارى به او داد كه بتواند مسائل گوناگون اخلاقى و اجتماعى را در شرايط و موقعيتهاى دگرگون شوندهى دايمى و گوناگون اجتماعى ارزيابى كند.مىدانيم كه مسائل اخلاقى از چيزهايى نيستند كه ثبات دايمى داشته باشند. آنچه يك سال پيش خوب بود ممكن است دو سال بعد بد تلقى شود. كارى كه در ميان يك قوم يا طبقهى اجتماعى اخلاقى است ممكن است در ميان قوم و طبقهى ديگرى ضداخلاق محسوب شود.در خانوادهاى كه پدر، همهى درآمد خانواده را صرف عياشى و خوشگذرانى و قمار بازى مىكند، و هيچ اثر تغيير دهندهاى در اجتماع ندارد و يا سد راه تحول اجتماعى است، بچه ملزم نيست مطيع و راستگو و بى سر و صدا باشد و افكار و عقايد پدر را عينآ قبول كند…. ادبيات كودكان نبايد فقط مبلّغ «محبت و نوعدوستى و قناعت و تواضع» از نوع اخلاق مسيحيت باشد. بايد به بچه گفت كه به هر آنچه و هر كه ضد بشرى و غيرانسانى و سد راه تكامل تاريخى جامعه است كينه ورزد و اين كينه بايد در ادبيات كودكان راه باز كند. تبليغ اطاعت و نوعدوستى صرف، از جانب كسانى كه كفهى سنگين ترازو مال آنهاست، البته غيرمنتظره نيست اما براى صاحبان كفهى سبك ترازو هم ارزشى ندارد.
کتاب قصه های بهرنگ کتاب قصه های بهرنگ کتاب قصه های بهرنگ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.