گزیده ای از کتاب ياد بعضى نفرات
دیری است که دور از ماست. هوای دیدارش را دارم. باریک اندام و سبزه تاب و فلفلی و شتاب زده، با چشم های نافذ ریز و اغلب خندان، و موهای مجعد و فرمان ناپذیری که هر سال عقب نشینی می کند و بر ارتفاع پیشنانی می افزاید.
به یاد هوشنگ گلشیری
در آغاز کتاب، ياد بعضى نفرات؛ می خوانیم
فهرست
پيشگفتار 9
آتشى، منوچهر 11
ابتهاج، هوشنگ 41
احمدى، احمدرضا 55
احمدى، پگاه 65
اخوان ثالث، مهدى 69
اسماعيلى، دكتر عباس 107
اعتصامى، پروين 111
الهى، صدرالدين 133
امينپور، قيصر 143
امينى، مفتون 149
اوجى، منصور 151
براهنى، رضا 171
پارسىپور، شهرنوش 175
ترقّى، گلى 187
تقىزاده، صفدر 199
تمدن، رباب 213
جلالى، بيژن 221
چوبك، صادق 231
چهلتن، اميرحسن 241
حقشناس، علىمحمد 251
حقوقى، محمد 263
خرّمشاهى، بهاءالدين 269
خويى، اسماعيل 285
خيام 293
دانشور، سيمين 297
درويشيان، علىاشرف 311
دولتآبادى، محمود 317
دهباشى، على 331
رحمانى، نصرت 337
روانىپور، منيرو 347
رؤيايى، يدالله 359
زراعتى، ناصر 387
سپانلو، محمدعلى 397
سپهرى، سهراب 411
سهراب (خلعتبرى)، ترانه 457
شاملو، احمد 465
شجريان، همايون 497
شهريار، محمدحسين 501
شيبانى، منوچهر 509
صالحپور، محمدتقى 521
صالحى، سيّدعلى 525
عبادى، شيرين 545
فرخزاد، فروغ 549
فلاحتى، مهدى 565
قائممقامى، عالمتاج (ژاله) 575
گلشيرى، هوشنگ 579
مجابى، جواد 605
مختارى، ابراهيم 639
مشيرى، فريدون 643
مصدق، حميد 667
معروفى، عباس 685
معينى كرمانشاهى، رحيم 695
مكلّا، ابراهيم 703
مندنىپور، شهريار 719
موحّد، ضياء 739
نادرپور، نادر 775
نجدى، بيژن 787
نراقى، احسان 801
نظامشهيدى، نازنين 805
والا، لعبت 809
وزيرى، قمرالملوك 821
پيشگفتار
اگر سخنى بايد گفت، با خوانندهيىست كه دل پيش دلم مىگذارد، يعنى در ميان اين نوشتهها، بيش از آنكه به برداشتهايم توجه كند، به درك عواطفم مىكوشد كه آنچه نوشتهام نهتنها «بررسى» و «نقد»، بل يادگزارهيىست از سر صداقت و مهر.
نخستين بخش اين كتاب، با همين عنوان (ياد بعضى نفرات)، در 1378 منتشر شد (نشر البرز، تهران). اكنون دومين بخش را، كه از همان سال تا امروز فراهم شده است، بر آن افزوده و پيشكش دوستداران مقولاتى از اين دست كردهام. بيشترينهى نوشتههايم، در اين مجموعه، حاصل دقت در آثار و احوال ياران و عزيزان و شناخت رفتار و گفتار ايشان بوده و به خاطرهى همنشينى با آنان درآميخته، و كمتر فصلىست كه از اين گونه حال و حكايت بىبهره مانده باشد.
دريغ كه چندين تن از دوستانم، كه زندگيم بىآنان بهسر نمىشد، به جاودانگى پيوستهاند (يادشان از خاطرم دور مباد، و عمر آنان كه هستند دراز باد كه همچنان گرمِ آفريدن هنرِ خويشند). در سوگِ برخى از رفتگان، يا به تسلّاى خاطر يكى/دو تن از ماندگانِ مصيب كشيده، شعرهايى نوشته بودم. پس، براى تنوع بخشيدن به محتواى كتاب، اين سرودهها را به پايان فصلهاى مربوط به ايشان افزودم كه پيشكشى ناچيز بود و مجالى مناسب.
اسلوب نگارش يادگزارهها گاه ساده است و گاه پيرايهمند: نظر به موقعيت و احوال خودم، از هر دو شيوه بهره گرفتهام. مهم آن است كه در نقل و شرح درست عواطف خويش از عهده برآمده باشم. اين حقيقت را هم هيچگاه فراموش نكردهام كه هر هنرمند ــ از شاعر و قصهنويس و فيلمساز گرفته تا بازىنويس و موسيقىدان و نقاش و تنديسگر و… ــ در آنچه مىآفريند، بازتابى از چند و چون روان و ضمير خويش دارد. از اين روست كه، ضمن انديشيدن دربارهى هر اثر، به خُلقوخوى آفرينندهاش هم توجه داشتهام.
نكتهى مهم :
گفتاوردهاى منظوم يا منثور يارانم را (با پوزش از ايشان)، در اين مجموعه، با شيوهى نويسِ امروزم (درست يا نادرست) همخوان كردهام تا در سامانبندىى صورىى واژهها و جملهها جدايى نيفتد و چندگانگىى نگارش خط موجب پراكندگىى حواس نشود. «شِكوِه»يى اگر هست، بارى، از خط فارسىست كه هنوز رام هيچ قاعدهى ثابتى نشده. البته بايد از بابت اين واقعيت بباليم كه پيشينهى فرهنگيـادبىى ما چندان است كه، با گذشت دو/سه هزار سال، چندبار خط عوض كردهايم و گسترهيى درازدامن از آميختگىى قومها و زبانها و گويشها داشتهايم. از اين روست كه ديگرسانىى اندك در شيوهى نگارش خط امروزمان را، به يُمنِ آن همه آثار مكتوبِ پوينده و پُردوام، بايد برتابيم.
نكتهى ديگر :
در اين كتاب فقط آن چيزى را در دسترس گذاشتهام كه، طىى ساليان و در موقعيتهاى متفاوت، خوانده و بهصورت گزارشى ناتمام عرضه كردهام. اين مجوعه شايد فصل كوچكى باشد در كنار آثارى از اين دست ــ با شيوهيى خاص و خودانگيخته. از اين رو، جاى بسيارى از ياران هنرمندم در اين دفتر خالىست كه «بعضى نفرات»شان از ميان ما رفتهاند و بسيارشان زندهاند و سرشار و اميدوار آيندهيى پُربار.
دريغ كه چشمم ديگر نمىتواند بر اين مختصر چيزى بيفزايد، و دريغى ديگر بر جوانمرگىى دوست نازنينم، عمران صلاحى، شاعر و طنزپرداز همروزگارمان، كه چندان بهشتاب از دست رفت كه فرصت نيافتم، ضمن اين صفحات، از او يادى كنم؛ باشد تا فرصتى ديگر ــ و مگر خود را فراموش كردهام كه… آهىّ و دمىّ و زان سپس هيچ!
س. ب.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.