گزیده از کتاب تعادل روز بر انگشتم
دست های تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و دور می شدم
در آغاز کتاب تعادل روز بر انگشتم
این سنگریزهها که در کف من میریزند. 21
اگر این است آتشی که در سرِ شاخهها افتاده است… 34
این سادگی است که در آغوشت بگیرم. 40
میخواهم دوباره به دنیا بیایم. 48
درختانی از ابریشم خام بر دریا 70
آسان است که هوا را مومیائی کنم. 77
از آنهمه تابستان چه باقی است… 79
میخواهم، بند بر پای باران خزانی کنم. 92
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.